(نشانههای «زبـان» در شعر و استعاره)
ابتدای مرحله انسانیت را باید در پیدایش کلمه و کلام دانست.
با همین وسیله بود که انسانیت انسان آشکار شد.
(ویل دورانت، تاریخ تمدن: مشرق زمین، فصل پنجم)
***
ابتدای مرحله انسانیت را باید در پیدایش کلمه و کلام دانست.
با همین وسیله بود که انسانیت انسان آشکار شد.
(ویل دورانت، تاریخ تمدن: مشرق زمین، فصل پنجم)
***
ناگزیزم بشوم بوته
دلتنگ زمین
بنشینم سرِ راه
و بپرسم از بـاد: «به کجا چنین شتابان؟» *
ناگزیرم بدوم تا تَـه دشت
بنشینم لبِ آب
و بگیرم معنا
از ستاره، دریا...
ناگزیرم که «زبـان» قرض بگیرم از بـرگ
و بچینم «کلمه»
قطرهقطره از سرِ شاخه ابر
دانهدانه از سرِ شاخه نور
و «زبان» باز کنم
تا بفهمم زندگی با «کلمه» معنا داد
زندگی با کلمه رنگ گرفت
و بگویم سخنِ هستیِ خویش
تا ببینم
پشت معناها را...
بنشینم سرِ راه
و بپرسم از بـاد: «به کجا چنین شتابان؟» *
ناگزیرم بدوم تا تَـه دشت
بنشینم لبِ آب
و بگیرم معنا
از ستاره، دریا...
ناگزیرم که «زبـان» قرض بگیرم از بـرگ
و بچینم «کلمه»
قطرهقطره از سرِ شاخه ابر
دانهدانه از سرِ شاخه نور
و «زبان» باز کنم
تا بفهمم زندگی با «کلمه» معنا داد
زندگی با کلمه رنگ گرفت
و بگویم سخنِ هستیِ خویش
تا ببینم
پشت معناها را...
از سرِ شاخه پاییز
پریدم در راه
راه میرفت و هنوز
داشت در سر
فکر و سودای زمستانی را
و دویدم با راه...
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از راه
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از سرو
از صنوبر
از کاج...
... و هنوز
زیر ابـرِ ادراک
برف میبارد، برف...
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از برف
ناگزیرم که «زبـان» قرض بگیرم از بـرگ
و بچینم معنا
از سرِ شاخه نور
و بچینم «استعاره»
تا «زبان» باز کنم...
راه میرفت و هنوز
داشت در سر
فکر و سودای زمستانی را
و دویدم با راه...
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از راه
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از سرو
از صنوبر
از کاج...
... و هنوز
زیر ابـرِ ادراک
برف میبارد، برف...
ناگزیرم که «زبان» قرض بگیرم از برف
ناگزیرم که «زبـان» قرض بگیرم از بـرگ
و بچینم معنا
از سرِ شاخه نور
و بچینم «استعاره»
تا «زبان» باز کنم...
و نبودم اگرم رایحة
عطر «زبان»
باغ بیبرگی و بیآدمیام
شرم میلاد و حضورم
مهر بر ناصیهام
که نه من انسانم؟
باغ بیبرگی و بیآدمیام
شرم میلاد و حضورم
مهر بر ناصیهام
که نه من انسانم؟
س.ع.نسیم
بازسروده: 16خرداد 96
بازسروده: 16خرداد 96
یادداشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*: محمدرضا شفیعی کدکنی، در کوچه باغهای نیشابور: گَـون از نسیم پرسید: به کجا چنین شتابان؟.
*: محمدرضا شفیعی کدکنی، در کوچه باغهای نیشابور: گَـون از نسیم پرسید: به کجا چنین شتابان؟.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر