۱۳۹۶ خرداد ۸, دوشنبه

کتاب و خلاصه هستی




    هر بار کتابی تازه دست می‌گیرم، حس شوقی در چشمانم می‌دود. گویی جهانی با همه عظمت و شگفتی‌اش پیش رویم گشوده می‌شود. برای من، سطرسطر بسیاری کتاب‌ها، هنوز رازآلود، شگفت‌انگیز و شوق‌آور هستند. بُـر زدن و کلی‌خوانی کتابی که اولین بار با آن مواجه می‌شوم، برایم تداعیِ ورق خوردن شتابان لایه‌های اندیشه آدمی و نشانه‌های حضور و ظهور او در گذر شتابان زمان است. کتاب، جهانی کوچک و تنها و صامت را به هستی و دنیایی لایتناهی و پرطنین پیوند می‌دهد.
      کتاب، ما را از حصارهای جغرافیا و طبیعتی که ناگزیر احاطه‌مان می‌کنند، بیرون می‌کشد. با کتاب است که درمی‌یابیم جهانی فراتر و بزرگتر از خانه ما هم هست؛ جهانی که سطرسطر کتاب‌ها، چونان جاده‌ها و راه‌هایی، ما را به سوی بی‌نهایت‌های هزارتویش می‌برند. با کتاب است که رازهای ناگشوده هستی و تبلور آن در زندگی انسان‌ها را درمی‌یابیم؛ رازهایی که حتی در ناگشوده ماندنشان هم برایمان سحرانگیز و زیبا و شوق‌انگیز جلوه می‌کنند. با کتاب است که در می‌یابیم جهان ما چقدر عظیم، شگفت و شایسته شناختن است.
      انسان‌ها در زندگی و جغرافیای محدودشان، محصور و گرفتارند. کتاب می‌تواند فرصتی را ـ حتی محدود و اندک ـ مهیا کند تا نقشی از تابلو هستی و جلوه‌های متنوع زندگی را بر لوح ذهن، ضمیر، مغز و خاطرمان حک کنیم.
      کار کتاب، شکستن محدودیت‌ها و حصارها و پیوستن به نیروی لایزال اندیشندگی در سپهر بی‌کران انسان و زندگی‌اش است. با کتاب است که همیشه در آن سوی دریاها، دنیاهای دیگری را کشف می‌کنیم و دایره شناخت و دانشمان باز و گسترده می‌شود. این دایره هر چه وسیعتر باشد، یکدیگر را در سهولت بیشتری کشف کرده و خواهیم شناخت تا زندگی را هدفمند‌تر از آن‌چه در آن محاطیم، ببینیم و بشناسیم.
      برای من زندگی در کتاب‌ها همواره از واقعیت زندگی زیباتر، جذاب‌تر، شوق‌آورتر و دلنشین‌تر بوده است. این احساس، گویای پیوند ضمیر ما با حقیقتی است که از ما دریغ شده است. واقعیت‌های تلخ و جانکاه، حقیقت زندگی نیستند. آن‌چه کتاب خوشایندش می‌نماید، همان کمبود و گمشده‌ای است که ما در واقعیت‌های روزمره‌مان از آن محرومیم.
      من در کتاب‌ها با بسیاری انسان‌ها همزبان می‌شوم. در کتاب‌ها به دید و شنود رازها و عشق‌ها و حرف‌های نهانمان می‌رویم و رشته‌های پیوندمان تکثیر می‌شوند.
      گویی در کتاب‌ها، قدرت یگانگیِ خویش را دیگربار بازمی‌یابیم. این در ذات قلم است که وقتی با هنر می‌آمیزد، از گوهر خویش مایه می‌گذارد تا بی‌پروا و صمیمی با همگان حرف بزنیم.
      توفان‌های آسیب‌زننده حیاتمان، در کتاب‌ها به هم می‌پیوندند و ما با صدای هر توفان، حقیقت وجود خویش و توانائی‌مان را بازمی‌شناسیم. توفان‌های حیات، در کتاب‌ها به تصویرهایی دیدنی و حس‌شدنی بدل می‌شوند. این تصویرها با شعور آگاه ما درمی‌آمیزند.
      با کتاب است که درمی‌یابیم آگاهی و دانش، بزرگترین قدرت شکست‌ناپذیر و بی‌همتا و نیرومندترین یاور هستیِ انسان است. آری، دانش، قدرت است.
      در کتاب‌ها صدای میلیون‌ها انسان را در طول تاریخ می‌شنویم...
      همواره احساس می‌کنم در نهفت ساکت هر کتابی، رازهایی بزرگ، خاموش و صامت‌اند. همواره احساس می‌کنم چه حجم عظیمی از چگونگی حیات و سرنوشت انسان‌ها لابه‌لای اوراق کتاب‌ها در تلاطم‌اند و جریان دارند. این تلاطم‌ها و جریان‌ها با کتاب‌ها به جانب ما می‌آیند تا ما نیز با تلاطم و جریان هستی و تاریخ، به جانب آینده برویم...
      من گاه با حیرت در حروف الفباهایی که با به هم پیوستنشان، کلمات، سطرها، صفحه‌ها، بخش‌ها و فصل‌های یک کتاب را می‌سازند، نگاه می‌کنم. احساس می‌کنم هر حرف الفبایی چونان صخره‌یی عظیم و نشانی شکوهمند از آغاز تا اکنون رنج‌ها و تلاش‌ها و شوق بی‌توقف آدمی برای نیل به مقصود شکوه‌ناک ما در افق‌های تابناک آینده است. همواره نوعی از زندگی‌یی هدفمند در الفباها و سطرها جریان دارد و شکست‌ناپذیر، در استمرار زمان و اندیشه‌، امتداد می‌یابند. از نیاز به تغییر و نیاز «از بودن به شدن»...
      هر کتابی که دست می‌گیریم، خلاصه‌ای از هستی و انسان و تاریخ را با وجودمان پیوند می‌زنیم. در روزگارانی که «تماشای جهان سخت است»، نیاز به ایجاد تغییر برای سهولت تماشا، تغییر در فرهنگ را ضروری‌تر می‌کند. راه تغییر در فرهنگ را کتاب‌ها بهتر نشان داده‌اند. با کتاب‌ها آن‌گونه خواهد بود که جهان تحمل‌پذیرتر و زندگی، هدفمندتر خواهد شد... هستی، حیات، حضور و ضرورت «بودن تا شدن» را با کتاب‌، در خود خلاصه کنیم...

                                                                      س.ع.نسیم
                                                                         

۱۳۹۶ خرداد ۶, شنبه

عزیز پاک نژاد: مخلوط کردن «رنگ و ننگ» در «مهندسیِ انتخابات»

«مهندسیِ انتخابات» رژیم حاکم بر ایران، امری است که قدمت آن به ظهور نابجای بنیانگذار آن، خمینی، برمی گردد.
اهمیت آن، بنا به گفته های اینجا و آنجای سردمدارانش، در کسب اعتبار جهانی و منطقه ای و همچنین نشان دادن چهره ای معتدل، به منظور فریب افکار عمومی جهان است. وقتی رهبر کنونی رژیم می گوید: انتخابات به ما اعتبار جهانی می دهد، به این دغل کاری آشکار اعتراف می کند. وگرنه بجز دیکتاتوریهای بی رحم و خونخوار، در کجای دنیا دیده شده که برگزاری یک انتخابات، در درجه اول، برای کسب اعتبار جهانی یک «رژیم» که بیش از سی و هفت سال از عمر ننگینش می گذرد، انجام شود. 

و نیز هدف اینست که تبلیغ کنند، در میان کشورهای منطقه، آنها در امر رعایت «دمکراسی» و لابد اعمال اراده و خواست مردم ایران، پیشرفته تر از بسیاری از کشورهای عربی هستند. اکثر دیپلمات های رژیم در محافل مختلف این «حرف» را همواره فریاد می کنند تا بعنوان یک مولفه، در پیشبرد سیاست خارجی آن در نظر گرفته شود. این ترفند رژیم، در سالهای حاکمیتِ «سیاست مماشات» بر عرصه بین المللی، طرفدارانی داشت که توسط آنها بدور از پرنسیپ های انسانی، بر علیه مردم ایران به کار گرفته می شد.

با توجه به اعترافات علنی بسیاری از مقامات رژیم مبنی بر «مهندسیِ انتخابات»، در هر تفسیر و تحلیلی نمی توان این «خصلت» را نادیده انگاشت. تاکید بر این خصلت طبیعی، «سوژه های» رژیم را به درک واقعیت آنچه که تحت عنوان «انتخابات» به خوردشان می دهند، نزدیکتر می کند. انکار این امر توسط کسانی که خود را اپوزیسیون این نظام می نامند اما با لباسهای رنگی، در وسط معرکه برقص آمده اند، امری عادی است و قابل درک. چون اگر بپذیرند که «مهندسیِ» هر چیزی در این نظام ضد انسانی، به معنی خالی کردن محتوای حقیقی آن پدیده است، در همان ابتدای «رقص» از پای می افتند 

با اطمینان می توان گفت، آنچه در جریان این نمایش مسخره بر روی اکران می گذارند با واقعیت آنچه در پشت پرده می گذرد، متفاوت و گاها در تضاد است. 

آنها برای موفقیت این «مهندسی»، از ابتکارات و ابزارهای کهنه و نو استفاده می کنند. اساس کار بر تصویر پردازی های پرخرج و مخلوط کردن «رنگ و ننگ» است. اگر چه «ننگ با رنگ پاک نمی شود». بر خلاف تمامی ممنوعیت های مرسوم در این رژیم ضد انسانی، در ایام این کارناوال فضاحت و بلاهت و سودجویی، تغییر چهره های عبوس و سیاه با رو آمدن لباسهای اتوکشیده و رنگی، چشم را خیره و آزار می دهد. 

آنهایی که در مقام اپوزیسیون رژیم، با ادعای سخیف حفاظت از «ایران و ایرانی» منافع مادی خود را در آشتی با این نظام ضد انسانی می جویند و «خطر جنگ» و حفظ «منافع ملی» را نشخوار می کنند، خائنانی هستند که در جنگ با مردم ایران، رژیم و ارگانهای سرکوبگرش را انتخاب کرده اند و در آن صف قرار دارند.

نقشی که بعضی از «کلاغان دهن دریده» و تاجران سیاست پیشه یا سیاست پیشه گان تاجر، در اجرای این امر، به عهده گرفته اند، برای کسانی که افسار آنها را در دست دارند، بسیار مهم است. اینها کسانی هستند که در خم رنگرزی ولی فقیه، جوشیده و پخته شده اند تا در اینجا، صف یکدست و استوار «بایکوت و تحریم» این نمایش مسخره را بشکافند و در آن خلل وارد کنند. کار آنها برای کمک به تداوم حکومتِ اعدام و شکنجه و مرگ و تباهی، با سرمایه گذاری های کلانی که در این راه بکار گرفته شده، برای رژیم از اهمیت درجه یک برخوردار است. دقیقا از همین زاویه است که بدون هیچگونه درنگی باید افشا و طرد و رسواتر شوند تا نتوانند به این «رقص مرگ» جلوه ای «هنرمندانه» دهند.

در جریان نمایش انتخابات اخیر، ماهیت این «مهندسی» بیشتر از پیش عیان شد. 

اگر «انتخابات» این بار رژیم را یک تاکتیک در چهارچوب «استراتژی بقا» و تداوم آن بحساب بیاوریم، شکست سنگینی که نصیب «عمود و حافظ خیمه نظام» گردید را جبرا، باید ضربه ای استراتژیک محسوب کرد که در بالا، شقه نظام و در بدنه، هزیمت هر چه بیشتر شکل دهندگان به آن را، چند درجه عمیق تر و بیشتر کرده است. اینکه «نظام ولایت» نتوانست در پیچ و خم بحران های گوناگون، با سرکشی و نافرمانیِ رقیب «شیاد» و مکار، کاندید جنایتکار خود، آخوند ابراهیم رئیسی را به تخت ریاست بنشاند، فقط یک شکست تاکتیکی محسوب نمی شود اگر چه، ولی فقیه و شرکایش از اعتراف به آن وحشت داشته باشند. 

وقتی «ولی فقیه»، «حضور مردمی» در پای صندوقهای شعبده خود را تنها دلیل «پیروزی نظام» عنوان می کند، شدت این ضربهِ کاری به ارکان نظامش را نشان می دهد. او خود بهتر از هر کس میداند که رقم سازیهای نجومی با «مور و ملخ» هایی که در صندوقها انداخته است، پاسخ این استدلال سخیف نیست. جوانان و دانشجویان و دیگر اقشار مردمی که با شعارهای روشن در طرد همه باندهای رژیم، در تلویزیونها و شبکه های اجتماعی، در خیابانها و مراکز مختلف، بعد از اتمام این نمایش به میدان آمدند، دروغها و دغلهای او را رسوا کردند. 

دنیای امروز و آنچه که به «سیاست جهانی» معروف است، تغییر کرده یا دارد تغییر می کند. خامنه ای این را خوب فهمیده است. برای برخورد با این وضعیت او قصد داشت یک جلاد خون آشام را برای یکدست کردن نظامش بکار گیرد که نتوانست.

 او قصد داشت با متحد کردن باندهای نظام در پشت خود و ترساندن آنها از حوادث آینده به این مهم، جامه عمل بپوشاند. او برای ادامه ماجراجوییهای منطقه ای خود و حاصل آن که می توانست نارضایتی های عمومی و تظاهرات خیابانی مردم را به همراه بیاورد، با یک «جلاد» حل کند اما در این مورد شکست خورد.

 خالی کردن زیر پای آخوند رئیسی در پنجشنیه شب
۲۸ اردیبهشت، توسط قاسم سلیمانی که این «مهندسی» را به نمایندگی از خامنه ای بعهده داشت، و اعلامیه رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران در صبح جمعه ۲۹ اردیبهشت، در خلع ید از قاسم سلیمانی که در خبرگزاری فارس منعکس شد، خبر از شکست سنگین این «مهندسی» پرخرج داد و امیدهای «ولی فقیه» در به کرسی نشاندن خواست خود را بر باد داد.

او از روی ناچاری به تاکتیک هایی که در دوره مماشات و «حاکمیت سیاست و سرمایه» بکار می گرفت، ادامه می دهد. برگزاری چنین نمایشی با این نتیجه، نه تنها مردم ایران را فریب نمیدهد، بلکه مایه ریشخند صاحبان «سیاست جهانی» نیز شده است. جواب دندان شکن و خصمانه ای که «شرکای» سابق بین المللی او بلافاصله در ابعاد گوناگون به او دادند، تلخی این شکست را چند برابر کرده است. 

«ولی فقیه» پایان عمر خود و حاکمیت پرفسادش را می بیند ولی نمی خواهد قبول کند. او وقتی لازم شود، همین «مردمی» که مدعی «حضورشان» در این نمایش است را به گلوله خواهد بست. این نمایش تکراری اگر در گذشته سرمایه ای برای نظام در معادلات و معاملات بین المللی بود، امروز، در درون آن، نقطه تلاقی تمامی تضادهای نابود کننده ای است که در عرض این سالها روی هم انباشته شده است. 

سرکشی آخوند روحانی درست بعد از تمام شدن این نمایش، در دنباله لگدمال کردن خط سرخ اصلی «ولی فقیه» در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال
۱۳۶۷، که مستقیما به آخوند رئیسی برمی گشت تحت جملاتی از قبیل: مردم آنهایی که در سالهای گذشته فقط با اعدام و زندان سرو کار داشته اند را نمی خواهند، و همچنین شاخ و شانه و پنجه کشیدن های او به رخ شورای نگهبان، شروع کیفیت تازه ای از جنگ گرگها در منازعات درونی نظام را نوید می دهد که اگر عمری برایش باقیمانده باشد، پایانی دردناک ولی شایسته را به تصویر می کشد.


۱۳۹۶ خرداد ۵, جمعه

انتخابات ، تمديد دور باطل... منصور امان

 سرمقاله نبرد خلق 

تمرکُز بر سیاست خارجی؛ تمدید چهارساله یک دور باطل
منصور امان

مُستقل از اینکه نتیجه نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری چه می بود، سیاست خارجی و بُحران روابط خارجی در مرکز سیاست رژیم ولایت فقیه باقی می ماند. تشدید ماجراجویی و مُداخله گری منطقه ای بی درنگ پس از دستیابی به توافُق عقب نشینی هسته ای با طرفهای خارجی، کانون بُحران تازه ای را شکل داده که ابعاد و دامنه آن با بُحران هسته ای برابری می کند. تلاطُم در این کانون را جابجایی قُدرت در ایالات مُتحده آمریکا به میزان تعیین کننده ای افزایش داده است. بر همین اساس، جمهوری اسلامی در چهار سال آینده با شرایط مُتفاوتی روبرو خواهد بود که برخورد به چالشهای آن یکبار دیگر جهتگیری، برنامه و سیاست حاکمان ایران را ریل گذاری خواهد کرد. این نوشتار به ارزیابی از مُهمترین ویژگیهای این جهتگیری و مُحیط و فاکتورهای خارجی آن می پردازد.

سیاستهای جمهوری اسلامی
در رقابت باندهای قُدرت جمهوری اسلامی در نمایش انتخاباتی، آنچه که بیش از همه به چشم می خورد، حُضور بسیار کمرنگ موضوع توافق هسته ای و "برجام" در کشمکشها و مُشاجرات بود. در حالی که نامزدهای شورای نگهبان برای پُست ریاست جمهوری با حرارت و اشتیاق پرونده های مالی و سیاسی یکدیگر را بر تریبونهای همگانی ورق می زدند، مُهمترین و پُر سر و صدا ترین موضوع کشمکشهای چهار سال گذشته در زیر "خیمه نظام" تنها به گونه حاشیه ای و جسته و گریخته خود را نمایان می ساخت. این حُضور کمرنگ در حالی بود که به ظاهر در مُخالفت با عقب نشینی هسته ای، یک صف بندی نیرومند مشهور به "دلواپسان" از لایه های نظامی و امنیتی باند حاکم شکل گرفته است که با تمام نیرو در هر سه مرحله این پروسه، یعنی مُذاکرات، توافُقات و سپس اجرا (برجام)، به گونه سازمانیافته و با تبلیغات گُسترده وارد عمل شد.
تبدیل نشدن "برجام" به موضوع کشمکش انتخاباتی، نشان روشنی از عزم حُکومت و همه دسته بندیهای درونی آن بر حفظ توافُق با طرفهای خارجی و استفاده از امتیازهای و امکاناتی دارد که به همراه آورده است. این واقعیت، همچنین هدف و درونمایه "دلواپسی" نمایشی علیه عقب نشینی هسته ای را نیز به گونه عُریان تری به نمایش می گذارد که چیزی بیشتر یا کمتر از فرار از مسوولیت این شکست و هزینه های گزاف آن، مهار باند رقیب و جلوگیری از پیشروی جامعه ی خسارت دیده و مُعترض نبوده است.
آقایان قالیباف و رئیسی به عُنوان نامزدهای "دلواپسان"، با اصرار یادآوری کردند که "برجام" را "مُحترم" می شمارند و بدان "التزام" دارند. ژست حُقوقی و دولتمردانه واری که آنها برای تغییر ناگهانی نقش به خود گرفتند، بی مایه تر از آن است که بتواند درماندگی و ضعفی که باند حاکم با آن به پای میز مُذاکره رفته و همچنان با آن دست به گریبان است را بپوشاند.
در سوی دیگر میز نیز نگاه به توافُق با رژیم مُلاها با وجود تردیدهایی که آقای ترامپ بدانها دامن زده بود، بدون تغییر باقی مانده است. تاجر بازاری نیز در این میان قانع شده است که "پاره کردن" برجام منافعی برای آمریکا ندارد و در یک مُعادله سود و زیان، چربش کفه حفظ آن بیشتر است.

کارکرد دیگری برای توافُق هسته ای
بنابراین، موضوع محوری و غالب در سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی در چهارسال آینده، توافُق هسته ای در اصل و بُنیاد نخواهد بود، بلکه فاکتورهایی است که به موازات آن عمل می کنند یا از درونش شکل می گیرند. در این رابطه مساله مُداخلات بُحران آفرین حاکمان ایران در منطقه خاورمیانه نقش ویژه ای خواهد داشت و تحولات پیرامون آن تاثیر تعیین کننده ای در همه نُقاط اصطکاک "نظام" و از جُمله توافُق هسته ای با طرفهای خارجی اش به جا خواهد گذاشت.
شواهد مُتعددی از تغییر نگاه و رویکرد آمریکا به کارکردها و چشم اندازهای توافُق هسته ای حکایت می کند؛ مساله ای که در درجه نخُست سیاست این کشور در برابر بُحران منطقه را از رویکرد دولت پیشین این کشور مُتمایز می سازد. برخلاف آقای اوباما که همه کارتهای خود برای حل بُحران خاورمیانه را روی توافُق هسته ای با مُلاها گذاشته بود، دولت جدید آمریکا اتخاذ سیاستهای گُزینه به مُوازات آن را در دستور کار نهاده است. این به معنای آن است که رژیم مُلاها نمی تواند مُطمین باشد که توافُق وین همچنان کارکردی سپر مانند برای ادامه ماجراجویی منطقه ای اش داشته باشد. بسا انتظار می رود پا برجا ماندن توافُق هسته ای مشروط به "پایبندی به روح" آن گردد، امری که از اجرای تعهُدات فنی و تکنولوژیک هسته ای فراتر می رود و رویکردهای منطقه ای رژیم ولایت فقیه را در بر می گیرد.
همزمان، این سیاست تشدید کُنترُل و بازرسی و بازنگری دایمی در پیشرفت و چگونگی اجرای توافُق وین را نیز شامل خواهد شد و سووال پیرامون تصمیم سیاسی رژیم مُلاها در باره جهتگیری و آماج پروژه هسته ای را به گونه پُر رنگ تری مطرح می سازد. نخستین نشانه ها از این امر را در سُخنان رییس اداره اطلاعات ملی آمریکا می توان مُشاهده کرد. آقای دن کوتس که در نشست پُرسش و پاسُخ کُمیته امنیتی سنای این کشور سُخن می گفت، تاکید کرد که با وجود شفاف سازی بیشتر فعالیتهای هسته ای رژیم مُلاها و به تاخیر انداخته شدن زمان دسترسی آن به جنگ افزار هسته ای، "ایالات مُتحده نمی داند که آیا رژیم ایران در نهایت تصمیم به ساخت سلاح هسته ای خواهد گرفت یا نه".
با این حال، توافُق هسته ای در مرکز تضاد جمهوری اسلامی با کشورهای عربی منطقه از یکسو و آمریکا و غرب از سوی دیگر قرار ندارد. کانون جاری تضاد منافع و رویارویی، سوریه است؛ جایی که از چشم حاکمان ایران و همچنین طرفهای خارجی آنها، دروازه نُفوذ ویرانگر و مرگبار "نظام" در منطقه به شمار می رود. همین فاکتور نیز به صورت تعیین کننده ای بر سرنوشت توافُق هسته ای تاثیر گذار است، بدین گونه که "برجام" در فرآیند و نتیجه جنگ سوریه صیقل می خورد یا به فرسایش دُچار خواهد شد.

درب ورودی خاورمیانه
تحول مُهمی که در رابطه با بُحران خاورمیانه و پیرو آن بُحران سوریه قطعیت یافته، بازگشت آمریکا و حُضور دوباره آن به عنوان یک بازیگر تعیین کننده است. شلیک موشک به پایگاه هوایی "العشیرات" سوریه و پرتاب "مادر همه بمبها" به روی افغانستان، صدای مهیب زنگی است که ورود واشنگتن به گود را اعلام می کند. این به معنای گشوده شدن میدانهای درگیری جدید برای حاکمان ایران و روبرو شدن با چالشهای تازه ای بر سر راه سیاست کنونی آنها است.
داده های فعلی، تحرُک آمریکا در دو پهنه حساس و مساله ساز برای رژیم مُلاها را ثبت می کند؛ نخُست در تنظیم مُناسبات با مُتحد آن روسیه و سپس در شکل گیری روابط تازه ای با کشورهای عرب منطقه و اسراییل.
در یک نگاه استراتژیک، سوریه نقش درب ورودی خاورمیانه را برای آمریکا بازی می کند. بُحران بین المللی این کشور به گونه دقیق همان تریبونی است که واشنگتُن برای فعال شدن و بازیگری بدان نیاز دارد. از یک طرف حضور نیرومند "دولت اسلامی" (داعش) و القاعده در سوریه و تبدیل این کشور به مرکزی برای جذب، آموزش و سازماندهی بُنیادگرایان اسلامی از سراسر دُنیا، میدان عمل بی نظیری برای پروژه آمریکایی "جنگ علیه ترور" و حفاظت از امنیت ملی کشورهای بلوک غرب به وجود آورده است. در طرف دیگر، مُداخله مُستقیم رژیم جمهوری اسلامی در سوریه قرار دارد که نقش مُهمی در بی ثبات سازی این کشور و همسایگان آن ایفا می کند. رویارویی آمریکا با توسعه طلبی خطرناک بُنیادگرایان حاکم بر ایران می تواند فُرصتی برای حل و فصل دیگر بُحرانهای منطقه ای از لُبنان تا فلسطین و از یمن تا بحرین باشد که رژیم مُلاها در شکل گیری یا دامن زدن به هر یک سهم به سزایی دارد.

دو چالش چهارسال آینده
موفقیت این سیاست در سوریه تا اندازه زیادی مشروط به جلب توافُق روسیه است؛ قُدرتی که برخلاف آمریکای دوران آقای اوباما، برای حفظ و توسعه نفوذ خود در قلب خاورمیانه و کناره های مدیترانه، به مُداخله مُستقیم نظامی در سوریه توسل جست و پای خود را در زمین تحولات کنونی و آتی آن سفت کرد. اکنون آمریکا برای جُبران عقب ماندگی و رسیدن به توازُن با روسیه چاره ای جُز جلب همکاری آن از طریق به رسمیت شناختن منافع مُسکو - نه فقط در خاورمیانه و حوزه نُفوذ سُنتی آن از اوکراین تا گُرجستان - ندارد.
شکل گیری چنین چارچوبی مساله مُشارکت روسیه و رژیم جمهوری اسلامی در جنگ علیه مردُم سوریه را بر ترازوی بازبینی و تجدید سازمان خواهد نشاند. یک شرط مُشخص آقای ترامپ برای مُعامله با آقای پوتین، اخراج رژیم مُلاها و مُزدوران آن از سوریه است. بسیار بعید می نماید که روسیه از منافع بین المللی بازگشت به میدان بازی در نقش یک قُدرت جهانی به خاطر همکاریهای محلی و منطقه ای با رژیم مُلاها چشم پوشی کند. عاملی که تصمیم گیری روسیه در این جهت را ساده می کند، تجربه دیرینه آن در بازی موفقیت آمیز با توپ مُلاها در جریان بُحران هسته ای است. مُسکو توانست با ریسمان فُرصت طلبی، دو قُطب مُتضاد دوشیدن اقتصادی و سیاسی مُلاها و همزمان همراهی با غرب در فشار بر آن را به یکدیگر پیوند داده و با مهارت بر آن بندبازی کند. ناگفته پیداست که رشوه های ژئوپولیتیک واشنگتُن، همه جذابیتهای استفاده از مُلاها را برای مُسکو از بین نمی برد. آنها به عنوان یک کارت همیشه در دسترس، روی میز باقی می مانند، گرچه آقای پوتین نقشی فراتر از ژوکر به آنها نخواهد داد.
از این رو، یک مشغله دایمی "نظام" در چهارسال آینده، تلاش برای پُر کردن حُفره هایی خواهد بود که تغییر جبهه آقای پوتین به جا می گذارد. آقای خامنه ای و همدستانش باید یک "عقب نشینی قهرمانانه" دیگر، این بار اما در کنار روسیه را سازمان دهند. بخش مُهم انرژی سیاست خارجی مُلاها در این دوره به کاهش خسارات این گام اجباری اختصاص خواهد داشت.
چالش مُهم و دیگری که به انتظار "نظام" نشسته است، حرکت آمریکا در جهت شکل دهی به یک نظم منطقه ای در خاورمیانه با سازوکار بومی امنیت جمعی است؛ ساختاری که با طرح "ناتوی عربی" برجسته و شاخص می شود. در همان هنگام که تلاش برای فراهم آوردن پیش شرطهای سیاسی این ساختار آغاز گردیده، پروژه رژیم جمهوری اسلامی برای تبدیل شدن به قُدرت منطقه ای به وسیله صُدور فرقه گرایی و تروریسم و ایجاد تنش، در حال روبرو شدن با مانعی جدی است. تشکیل چنین جبهه ای، رژیم مُلاها را در انزوای خطرناکی قرار می دهد که مُدیریت آن از سطح ظرفیتهای اش فراتر می رود. روشن آن است که "نظام" دو انتخاب بیشتر ندارد، پذیرش مُشارکت با طرفهای عربی یا ادامه سیاست جنگی کُنونی در شرایطی به زیان آن مُتحول شده. همچنین آشکار است که دستگاه سیاسی - نظامی جمهوری اسلامی برای انتخاب مسیر، چهار سال وقت ندارد.

برآمد
همانگونه که در چهار سال گذشته مُهمترین خواسته ها و نیازهای جامعه در پهنه های نان و آزادی به بهانه چالشهای خارجی "نظام" بی پاسُخ ماند و سرکوب گردید، چهار سال آینده نیز سیاست بُحران آفرین و ماجراجویانه حاکمان کشور و پیامدهای، همچنان در اولویت "نظام" باقی مانده تا پا بر سر اُمیدها و انتظارات اکثریت جامعه بگذارد و آن را لگد مال کند.
تجربه عقب نشینی هسته ای نشان داد که انتظار و اُمید به بهبود وضعیت اقتصادی و کاهش خفقان استبدادی- مذهبی در نتیجه حل و فصل مُشکلات و بُحرانهای خارجی رژیم سرابی فریبنده بیش نیست. بُحران آفرینی خارجی همواره نقش ابزار تولید و اعمال اقتدار حُکومت برای غلبه بر خواست نان و آزادی جامعه را ایفا کرده است و از این رو پایان هر بُحران، آغاز بُحران دیگری برای پا برجا نگه داشتن این مُعادله می باشد. پایان یافتن این دور باطل و چرخه جهنمی، فقط با قطع دست حاکمان جمهوری اسلامی از تعیین سرنوشت کشور و مُقدرات مردُم مُمکن است.
  

يادي از جشن هزاره فردوسي



جشن هزارۀ فردوسی 
 «هزارهٔ فردوسی (یا جشن هزاره فردوسی)، مجموعهٔ آیین ‌هایی بود که به مناسبت هزارمین سال میلاد فردوسی در سال 
۱۳۱۳ خورشیدی در تهران،، طوس و دیگر شهرهای ایران برگزار شد.
در کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی، که نخستین اجتماع بزرگ علمی در ایران بود، ۴۰ تن از ایران‌ شناسان برجسته از ۱۷ کشور و ۴۰ تن از دانشمندان و ادیبانن ایرانی شرکت داشتند. به مدت ۵ روز از ۱۲ تا ۱۶ مهر ۱۳۱۳ سخنرانی‌هایی در تالار دارالفنون در تهران ایراد گردید و تعدادی از آنها درر کتاب "هزارهٔ فردوسی" به چاپ رسید.
جشن هزارهٔ فردوسی به سال ۱۳۱۳ یکی از رویدادهای مهم فرهنگی قرن، و مهم‌ترین کنگرهٔ علمی بود که در ایران معاصر برگزار شد» («تاریخچهٔٔ آرامگاه فردوسی». کتاب «پاژ»، ویژهٔ توس و فردوسی، ویرایش محمدجعفر یاحقی. مشهد، ۱۳۷۳. ص ۱۵۸).


«در کنگرهٔ علمی هزارهٔ فردوسی بیش از چهل تن از خاورشناسان برجسته به نمایندگی از کشورهای خود حضور یافتند و به ارائه سخنرانیها و مقالات خود پرداختند، از جمله: بهرام ‌گور آنکلساریا (هند)، جمشید جی اونوالا (از پارسیان هند)، یوگنی برتلس (شوروی)، سباستیان بک (آلمان)، آنتونیو پاگلیارو (ایتالیا)، ادوارد دنیسن راس (انگلستان)، جمیل صدقی زهاوی (عراق)، یان ریپکا (چکسلواکی)، روماسکویچ (شوروی)، فریدریش زاره (آلمان)، عبدالحمید عبادی (مصر)، عبدالوهاب عزّام (مصر)، فرایمان (شوروی)، فهیم بیر قدارویچ (یوگسلاوی)، آرتور کریستنسن (دانمارک)، ارنست کوهنل (آلمان)، کونتنو (فرانسه)، ژرژ مار (شوروی)، هانری ماسه (فرانسه)، سید عبد الکریم حسینی (حیدرآباد دکن، هند)، ولادیمیر مینورسکی (انگلستان)، آشیکاگا آتسوجی (ژاپن)، محمد آقااوغلو (آمریکا)، جان درینک‌واتر (انگلستان)، ال.آ. مایر (فلسطین).
 
نزدیک به چهل تن از ادیبان و دانشمندان ایرانی نیز از شرکت‌ کنندگان در کنگره بودند، از جمله: ادیب‌ السّلطنهٔ سمیعی، اعتصام‌الملک، عباس اقبال آشتیانی، بدیع ‌الزّمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمدتقی بهار، ابراهیم پورداود، محمدعلی تربیت، حکیم‌ الملک، صادق رضازاده شفق، نصرالله فلسفی، عبدالعظیم قریب، احمد کسروی، مشیرالدوله پیرنیا، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، وحید دستگردی، جلال‌الدین همایی، رشید یاسمی» (فردوسی‌نامهٔ مهر، ص ۶۹۳).
رئیس افتخاری کنگرۀ هزارۀ فردوسی، عیسی صدیق بود و آرتور کریستن‌سن، هنری ماسه و عبدالوهّاب عزّام منشیان جلسۀ افتتاحیه بودند.
محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت و کیخسرو شاهرخ («نمایندۀ عالیرتبۀ انجمن زرتشتیان در مجلس شورای ملی)، میزبانان این گردهمایی بزرگ بودند.
همزمان با برگزاری این کنگرۀ بزرگ، آرامگاه فردوسی در توس نیز به طور رسمی افتتاح شد.


یک سال پیش از جشن هزارۀ فردوسی، محمّد رمضانی شاهنامه را بر اساس نسخۀ چاپ «ترنر ماکان» و با مقدمۀ رشید یاسمی در تهران منتشر کرد.
عبدالرحمن سیف آزاد نیز شاهنامه را تصحیح و چاپ کرد که با تصاویری از پادشاهان باستانی، برگرفته از مجسمه‌های دورۀ هخامنشی و ساسانی همراه بود. هم او، شماره‌ یی از نشریۀ «ایران باستان» (برلین، ۱۹۳۶) را ویژۀ برپایی جشن هزارۀ فردوسی منتشر کرد.
به مناسبت جشن هزارۀ فردوسی، کتاب «فردوسی و حماسۀ ملّی» اثر هنری ماسه در پاریس، (۱۹۳۴) منتشر شد.
مجموعه‌ یی از مقالات ملک الشعرای بهار دربارۀ زندگی و آثار فردوسی و سال‌شمار [سرودن و تدوین] شاهنامه در ویژه‌ نامۀ ماهنامۀ «باختر» (بهار ۱۳۱۳) در اصفهان به چاپ رسید.
مجموعۀ مقالات از نویسندگان و پژوهشگران ایرانی در شمارۀ ویژۀ ماهنامۀ «مهر» (سال ۲، ش ۵، ۱۳۱۳ش) با نام «فردوسی ‌نامۀ مهر» منتشر شد.
مجموعۀ دیگری با عنوان «جشن فردوسی» توسط محقّقان ارمنی در ایران به چاپ رسید.
مجموعه دیگری به همّت محقّقان اتّحاد جماهیر شوروی زیر عنوان «فردوسی» (۱۹۳۴) به چاپ رسید.
مجموعۀ مقالاتی نیز در نیویورک با نام «جشن فردوسی» منتشر شد که فهرستی ارزشمند از نسخه های خطی شاهنامه را که تا آن روز شناخته شده بود، در بر می‌گرفت.
نشریۀ آسیایی (Journal Asiatique) هم هزار و نهصد و سی و پنجمین شماره اش را به فردوسی اختصاص داد.
مؤسسۀ انتشاراتی «بُروخیم» در تهران متن کامل شاهنامه را بر اساس چاپ «فولّرس» و زیر نظر مجتبی مینوی، عبّاس اقبال، سلیمان حَیّم و سعید نفیسی چاپ و منتشرکرد.
محمّد قزوینی نیز مقدمۀ «شاهنامۀ ابومنصوری» را با نام «مقدمۀ قدیم شاهنامه» تصحیح و منتشر کرد.
«فریتس وُلف» با چاپ «فرهنگ شاهنامه» (۱۹۳۴)، کاری جاودانه و ماندگار انجام داد و آن را به عنوان هدیه‌ یی کوچک توسط سفیر آلمان [در تهران]، به مردم ایران تقدیم کرد.
از میان مقالات خوانده شده در جشن هزاره فردوسی، سی و سه مقاله (همراه با مقالۀ «نولدکه»، که آن را پیش از برگزاری جشن هزاره برای برگزارکنندگان فرستاده بود و مقالات تقی‌زاده، که در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۱ در مجلۀ «کاوه» چاپ شده بود و «مقدّمۀ قدیم شاهنامه»، تصحیح محمد قزوینی) در سال ۱۳۱۴ شمسی زیر عنوان «کتاب هزارۀ فردوسی» به چاپ رسید (امّا انتشار آن به سبب نارضایتی رضاشاه از تقی‌زاده، تا سال ۱۹۴۳ ـ دو سال پس از سقوط حکومت رضاشاه ـ به تعویق افتاد).
سخنرانیهای ارزشمند محمدعلی فروغی دربارۀ فردوسی و شاهنامه در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ چاپ و منتشرشد.
(گزارش مفصّل برپایی جشن هزارمین سال تولّد فردوسی در ویژه نامه فصلنامۀ «پاژ»، سال اوّل، شماره
۴، زمستان ۱۳۷۸ درج شده است).

۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

کدام جریان برنده انتخابات شد؟



آخوند شیاد حسن روحانی در موضع بالاترین مقام اجرایی نظام، زیر فشار جنبش دادخواهی شهیدان قتل‌عام۶۷، بالاخره اعتراف کرد که: «مردم ایران اعلام می‌کنند آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند.»(۱)
آخوند جلاد ابراهیم رئیسی هم که تمام تلاشش را صرف می‌کرد تا صحبتی از گذشته مشعشعش! به میان نیاید و جنایت بزرگ خود و نظامش به‌مرور از روی میز برداشته شود، النهایه وادار به زبان گشودن شد و گفت: «گذشته من دور کردن سایه شوم تروریسم از کشور است شما چرا یادتان رفته است؟» (۲)
و ولی‌فقیه ارتجاع که بازنده این رد شدن مرز سرخ‌هایش در جریان کشمکش‌ها بود، سرخوردگی و افسوس خود را این‌طور بروز داد: «خب حالا در بحث‌ها و حرف‌های انتخاباتی، گاهی یک حرف‌هایی زده شد که شایستهٔ ملّت بزرگ ایران [که آن را به‌عنوان اسم مستعار خود بکار می‌برد] نبود»(۳)
و نتیجتاً اینکه: «اما در روزهای اخیر موضوعی پیش آمد که باعث تعجب و نگرانی شد. نصب عکس‌هایی از مریم رجوی در برخی معابر و همچنین برخی شعارنویسی‌ها نشان داد مجاهدین درصدد هستند تا از سفرهٔ انتخابات ۹۶ بی‌نصیب نباشند و خودی نشان دهند.» (۴)
چرا و چگونه موضوع مقاومت مردم ایران، این‌گونه در کانون حل‌وفصل جنگ قدرت گرگ‌های یک حکومت شقه شده قرارگرفته است؟
چند هفته پیش امام‌جمعه کرمان، آخوند جنایتکار یحیی جعفری از حضور مجاهدین این‌گونه با وحشت یادکرد: «این‌ها خیلی خطرناک هستند … در کل کشور و به‌خصوص برای قشر جوان و کسانی‌که درجریان این مسائل نیستند» (۵) و نخستین سرکرده سپاه جهل و جنایت جواد منصوری که برای سالیان معاون وزارت خارجه آخوندها بود، هم‌زمان با ایام نمایش انتخابات در رژیم ابراز نگرانی کرد: «اکنون این سازمان اهداف مشخصی را برای ضربه زدن به‌نظام … دنبال می‌کند… محققین و پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی تسلط و نفوذ به‌منظور جمع‌آوری اطلاعات در سازمان‌های نظام، ترور شخصیتی مسئولین و شخصیت‌ها، ایجاد تفرقه و شکاف بین مردم و مسئولین و ایجاد جنگ تبلیغاتی را ۴ مأموریت اصلی این سازمان برشمرد و گفت: اکنون سازمان [مجاهدین] با ارتباطی که در داخل کشور ایجاد کرده است سعی در استخراج این اطلاعات به دشمنان دارد. وی افزود: اکنون …خطر آن‌ها از دوره اولیه انقلاب بیشتر است در حال حاضر نیز این سازمان با دروغ‌گویی مبنی بر اینکه فعالیت سازمان سیاسی شده و طبق فعالیت‌های سیاسی کار می‌کنیم و فعالیت‌های گذشته سازمان دیگر تکرار نمی‌شود سعی در فریب دارد.» (۶) به‌این‌ترتیب مشخص می‌شود ارزیابی‌ها در درون رژیم آخوندی نسبت به خطر مقاومت ایران در چه حدی است؟ ولی سؤال اینجاست که مگر این رژیم در قتل‌عام زندانیان سیاسی۶۷ نمی‌گفت: «تصمیمات خوبی گرفته شد در نظام، که شر این‌ها را برای همیشه کندند از نظام، میگند مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار، بعد از عملیات مرصاد یک اقدامی شد که شر این‌ها برای همیشه…» (۷) پس چرا صورت‌مسئله همچنان «خطرناک» باقی است؟
واقعیت این است که در صحنه سیاسی ایران، جنگ اصلی، جنگ قدرت باندهای رژیم خصوصاً در فاز اضمحلال، شقه و فروپاشی آن نیست. این جنگ هم تابعی از نبرد جدی دیگری است که در اعماق جامعه جریان دارد، نبرد بین رژیم و مردم ایران و مقاومت سازمان‌یافته آنان. نبردی که بحران را این‌چنین به سراپای این فاشیسم دینی ریخته که تا سرنگونی آن ادامه خواهد داشت.
امروز ۲۹سال پس‌ازآنکه رژیم آخوندی تصمیم داشت با تاکتیک «مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار» از کمین مجاهدین خلق فرار کند، اعتراف می‌کند که با دیدن تصاویر مریم رجوی در معابر تهران، «متعجب و نگران» شده است و روزنامه بسیج ضدخلقی به رئیس‌جمهور ارتجاع هشدار می‌دهد: «شما روی بشکه باروت نشسته‌اید که مدتی است روشن‌شده… شمارا از لشکرهای مملو از خشم و عقده در پشت دروازه‌های شهرهایتان… پشت کاخ‌هایتان؛ همسایه دیواربه‌دیوار تجارتخانه‌هایتان می‌ترسانم… از میلیون‌ها پیر و جوان و کودک ورشکسته و آسیب‌دیده که در پی جرقه‌ای برای سوزاندن تر و خشک لحظه‌شماری می‌کنند، می‌ترسانم. بترسید و بدانید زمانی که طوفان آید فرصت فرار ندارید. همه راه‌ها بسته خواهد بود… حتی مانند شاه به پلکان هواپیما هم نمی‌رسید.» (۸) بنابراین، آیا شکست مهندسی خامنه‌ای در بیرون کشیدن رئیسی از «اتاق تجمعی آرا»، تردیدی باقی می‌گذارد که برنده این دور از نمایشی به اسم انتخابات، مردم و مقاومت آنان بوده‌اند؟
پاورقی:
(۱) خبرگزاری حکومتی ایلنا ۱۸اردیبهشت۹۶
(۲) خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۲۶اردیبهشت۹۶
(۳) سایت خلیفه ارتجاع، خامنه‌ای ۲۷اردیبهشت۹۶
(۴) سایت حکومتی سهندپرس ۲۶اردیبهشت۹۶
(۵) شعبه وزارت اطلاعات موسوم به هابیلیان ۱۶اردیبهشت۹۶
(۶) خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۱۸اردیبهشت۹۶
(۷) تلویزیون حکومتی افق ۲۸فروردین۹۶

(۸) روزنامه ارگان بسیج ضدخلقی موسوم به جوان ۱۹اردیبهشت۹۶