وفا کنیم و ملامت کشیم... حافظ
در جامعه‌ یی استبدادزده و متشکّل از گروه‌ها و طبقاتِ متخاصمِ دارای منافع متضاد، دفاع از آزادی کار آسانی نیست. زیرا در چنین جامعه‌ یی هر کسی از ظنّ خود یار آزادی‌ست و کمتر کسی‌ست که بکوشد تا اسرار آزادی را، هم از درون آزادی بجوید. 
 این حقیقتی است که آزادی، از دیدگاه اجتماعی، مفهومی مطلق نیست. محتوای اجتماعیِ آزادی، محتوایی نسبی است در رابطه با موقعیت‌ها و پایگاه‌های اجتماعی گروه‌ها و طبقات موجود در جامعه. 
امّا این هم حقیقتی‌ست که آزادی، صرف‌نظر از محتوای اجتماعیش، در رابطه با تاریخ ـ یعنی در رابطه با کلّ حرکت بشر و نه وضعیت موجود این یا آن جامعهٔ معین ـ نیز معنایی دارد. در این معنا، آزادی نوعی دستاورد، نوعی حقیقتِ تحقّق‌یافتهٔ برگشت‌ناپذیر است؛ و به‌همین اعتبار هم دارای ارزشی مطلق است و نه نسبی.
 اگر در دو هزار سال پیش از این بردگی ارزشِ زمان بود و آزادیِ بردگان محدود به ‌امتیازها و حقوق برده‌داران، امروزه دیگر بردگی، در وجدان بشریت، ارزش نیست بل ضدّ ارزش است. محکومیت بردگی، امروزه بخشی از مفهوم تاریخیِ آزادی است که به‌ عنوان دستاوردِ تاریخی بشر ارزشی مطلق دارد. دیگر نباید کسی را برده کرد، دیگر نباید بردگی را روا شمرد. 
 این طرز تلقّی از آزادی را شاید بتوان نگرش نمودشناسانهٔ (فنومِنولوژیکِ) آزادی دانست که با نگرش جامعه‌شناسانهٔ آن ـ که آزادی را در رابطه با وضعیت موجود گروه‌ها و طبقات اجتماعی می‌بیند ـ تفاوت دارد بی ‌آن که تخالف داشته باشد. 
 از دیدگاه فنومنولوژیک، آزادی نمودی است که با همهٔ مضمون تاریخیش چنان حیّ و حاضر در منظر اینجا و اکنونِ بشر ایستاده است که از آن چشم نمی‌توان پوشید.
 همان دوگانگی یا ابهامی که در برخورد با مفهومِ آزادی هست، در برخورد با مفهومِ دموکراسی نیز وجود دارد. دموکراسی، که به ‌ناگزیر با حرکتِ طبقات اجتماعی در تاریخ رابطه دارد، تنها به‌ دلیل آن که به ‌عنوان شکل اجتماعیِ اِعمال قدرتِ یکی از این طبقات ـ یعنی بورژوازی ـ به‌کار گرفته شده است، از دیدِ مخالفان بورژوازی عملاً اغلب فقط از همین زاویه نگریسته و محکوم می‌شود.
 امّا دموکراسی به‌هیچ وجه فقط این نیست. دموکراسی وجهِ نظام یافته و نهادی شدهٔ نمود آزادی در تاریخ است. 
 دموکراسی، از دیدگاه فنومنولوژیک، نوعی از نظام اجتماعی است که همهٔ دستاوردهای بشری را در رابطه با نمودِ آزادی تضمین می‌کند. دموکراسی از این دیدگاه، نظام مطلوبِ وجدان بشری است، نه نظام مطلوبِ وجدان این یا آن طبقهٔ اجتماعی معیّن. بشریّتِ همزمان با دموکراسی، از وجهی از نظام اجتماعی تجربه دارد که مبتنی بر دستاوردهایی تاریخی با ارزش مطلق است. 
 در این وجه از نظام اجتماعی همهٔ افراد بشر دارای حقوقی بنیادینند که ترجمان اجتماعی عناصری از مفهوم آزادی به‌ معنای تاریخی آن است. 
 اگر پیشاهنگان آگاهِ هر طبقهٔ مدافع آزادی در چارچوب ارزش‌های اجتماعی همان طبقه‌ اند، روشنفکران یا آن دسته از مردمی را که چنین نامیده می‌شوند باید مدافع مفهوم آزادی به‌ معنای عام و تاریخی آن دانست. 
 روشنفکر کسی‌ست که از پایگاه دستاوردهای تاریخی جامعهٔ بشری، رو به ‌آینده دارد و به‌ سوی افق‌های دوردست عمل می‌کند. روشنفکر اگرچه باید متکّی به‌ طبقاتِ بالندهٔ جامعه باشد هرگز نباید از خاطر ببرد که دستاوردهای تاریخ، از دیدگاه بشری، اصولی نیست که بر سر آن‌ها سازشی بتوان کرد و یا حقوقی نیست که به ‌هیچ عنوان از کسی دریغ بتوان داشت. 
 این رسالت روشنفکری البته رسالتی دشوار است، زیرا او را ناگزیر می‌کند عملش را بر اساس معیارهایی انجام دهد که معیار این یا آن طبقهٔ معیّن نیست بلکه معیاری عام است و همگانی. 
 پس آزادی و دموکراسی، به ‌معنای عام و تاریخی آن‌ها، هم زمینهٔ لازم برای ایفای نقش روشنفکری‌ست و هم هدف فعالیت روشنفکری. روشنفکر فرزند آزادی است و باید به‌ خاطر آزادی زندگی کند، و به ‌همین اعتبار، کشیدن بارِ ملامت از هر سو، جزئی از ایفای نقش روشنفکری‌ست.

***

 این مقدمه را از آن جهت آوردیم که با خوانندگان خود در زمینهٔ عملکرد کتاب جمعه سخنی داشته باشیم.
در کار ما قضاوت می‌کنند: می‌گویند و می‌نویسند، و برخی نیز قضاوت خود را مستقیماً با خود ما در میان می‌گذارند؛ و در تمامی آنچه گفته یا نوشته ‌اند و ما شنیده یا دیده ‌ایم، دو گرایش کاملاً متضاد وجود دارد. جمعی ما را چپ‌گرا می‌دانند و می‌گویند کارمان رنگ و بوی مارکسیستی دارد. در حالی که جمعی دیگر گلایه دارند که چرا دست به‌ عصا راه می‌رویم و چرا تند و به‌ حدّ کافی «چپ» نیستیم. خواننده‌ یی نامه‌ یی فرستاده بود با مضمونی شنیدنی. بر پهنهٔ کاغذی نسبتاً بزرگ، تنها این عبارت دیده می‌شد که «به‌ درد زنگ انشای کلاسی خورد!…». بقیهٔ نامه ‌اش سفید بود و در پایان آن هم تنها علامت سؤالی بود به ‌جای امضاء که این هم یعنی سرزنشی به‌خاطر شاید رقیق بودن محتوای سیاسی کار، از سوی خوانندهٔ جوانی که حاضر به‌نوشتن نام و نشان خود نیز نیست!
 پیام ما به ‌همهٔ خوانندگان کتاب جمعه تکرار همان عبارتی‌ست که پیش از این نیز گفته‌ ایم. کتاب جمعه برای ما تمرینی‌ست در حرکت به‌ سوی آزادی، در همین معنی که گفته شد. اینجا پایگاهی‌ست دموکراتیک (ایضاً در همان معنی که یاد شد) برای عرضهٔ افکار و اندیشه‌ هایی که ارزش و اعتبار فرهنگی دارند و می‌توانند شور آزادی را در دل‌ها زنده نگه دارند. ما همان قدر که سازش و تسلیم بر سر اصول آزادی و دموکراسی را به‌ هیچ قدرتی گردن نمی‌نهیم به‌همان اندازه کوشاییم که بلندگوی تبلیغیِ یک گروه یا یک گرایش مشخص نیز نباشیم. 
 ما بر این باوریم که گوهر کارِ روشنفکری یک چیز است و گوهرِ فعالیت یک مبارز سیاسی یا یک انقلابی چیزی دیگر. و بزرگ‌ترین آموزگاران انقلابی در تاریخ بشر نیز پیش از هر چیز، خود از کارگزاران فرهنگی بوده ‌اند که بر پایهٔ دستاوردهای فکری تمامیِ بشریت عمل کرده است. بگذارید ما نیز، اگر بتوانیم، چنین باشیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
* ـ «کتاب جمعه»، سال اول، شماره ۱۴، آبان ۱۳۵۸، صفحات ۳ تا ۵