برای خمینی
***
شاخسار باغ پنجرهاش
آشیان تاریک بوف
کوچه ـ سار اشتیاقش
ظهر سکوت گورستان
و شوق بیداریِ صبحش
صلیب بر شانه پیامبران.
آشیان تاریک بوف
کوچه ـ سار اشتیاقش
ظهر سکوت گورستان
و شوق بیداریِ صبحش
صلیب بر شانه پیامبران.
مشّاطهگر ویرانههای
فرسوده
که مرگ را
لحظه گم شدة «بعثت انسان» میخواست!
تصویر پلشتی در غبار
باز آمده از اعصار بوزینهگان عقیم
که مردارش را
به غثیان بر خاک افکندهاند.
که مرگ را
لحظه گم شدة «بعثت انسان» میخواست!
تصویر پلشتی در غبار
باز آمده از اعصار بوزینهگان عقیم
که مردارش را
به غثیان بر خاک افکندهاند.
عفونت نگاهش
حیات را آلوده میکرد
و کاسهدان اندیشههایش
تُفچالهیی
که روسپیان در آن
اندوه خود را غثیان میکنند.
حیات را آلوده میکرد
و کاسهدان اندیشههایش
تُفچالهیی
که روسپیان در آن
اندوه خود را غثیان میکنند.
میوهیی پوکیده
به سرقت بلندترینِ شاخساران.
ساحلی متروک
با گردهایی از ابرهای کهن
ـ تهی از آفتاب و انسان ـ
به سرقت بلندترینِ شاخساران.
ساحلی متروک
با گردهایی از ابرهای کهن
ـ تهی از آفتاب و انسان ـ
چشمانش را پوشید
نامش
شرّهیی در مغاک
و تصویرش
دفینهیی
تا کرمهای سرفراز جهل
در چالههای کلامش
به دعایی موهن
روز را به نیایش بنشینند!
نامش
شرّهیی در مغاک
و تصویرش
دفینهیی
تا کرمهای سرفراز جهل
در چالههای کلامش
به دعایی موهن
روز را به نیایش بنشینند!
س.ع.نسیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر