۱۳۹۶ خرداد ۸, دوشنبه

کتاب و خلاصه هستی




    هر بار کتابی تازه دست می‌گیرم، حس شوقی در چشمانم می‌دود. گویی جهانی با همه عظمت و شگفتی‌اش پیش رویم گشوده می‌شود. برای من، سطرسطر بسیاری کتاب‌ها، هنوز رازآلود، شگفت‌انگیز و شوق‌آور هستند. بُـر زدن و کلی‌خوانی کتابی که اولین بار با آن مواجه می‌شوم، برایم تداعیِ ورق خوردن شتابان لایه‌های اندیشه آدمی و نشانه‌های حضور و ظهور او در گذر شتابان زمان است. کتاب، جهانی کوچک و تنها و صامت را به هستی و دنیایی لایتناهی و پرطنین پیوند می‌دهد.
      کتاب، ما را از حصارهای جغرافیا و طبیعتی که ناگزیر احاطه‌مان می‌کنند، بیرون می‌کشد. با کتاب است که درمی‌یابیم جهانی فراتر و بزرگتر از خانه ما هم هست؛ جهانی که سطرسطر کتاب‌ها، چونان جاده‌ها و راه‌هایی، ما را به سوی بی‌نهایت‌های هزارتویش می‌برند. با کتاب است که رازهای ناگشوده هستی و تبلور آن در زندگی انسان‌ها را درمی‌یابیم؛ رازهایی که حتی در ناگشوده ماندنشان هم برایمان سحرانگیز و زیبا و شوق‌انگیز جلوه می‌کنند. با کتاب است که در می‌یابیم جهان ما چقدر عظیم، شگفت و شایسته شناختن است.
      انسان‌ها در زندگی و جغرافیای محدودشان، محصور و گرفتارند. کتاب می‌تواند فرصتی را ـ حتی محدود و اندک ـ مهیا کند تا نقشی از تابلو هستی و جلوه‌های متنوع زندگی را بر لوح ذهن، ضمیر، مغز و خاطرمان حک کنیم.
      کار کتاب، شکستن محدودیت‌ها و حصارها و پیوستن به نیروی لایزال اندیشندگی در سپهر بی‌کران انسان و زندگی‌اش است. با کتاب است که همیشه در آن سوی دریاها، دنیاهای دیگری را کشف می‌کنیم و دایره شناخت و دانشمان باز و گسترده می‌شود. این دایره هر چه وسیعتر باشد، یکدیگر را در سهولت بیشتری کشف کرده و خواهیم شناخت تا زندگی را هدفمند‌تر از آن‌چه در آن محاطیم، ببینیم و بشناسیم.
      برای من زندگی در کتاب‌ها همواره از واقعیت زندگی زیباتر، جذاب‌تر، شوق‌آورتر و دلنشین‌تر بوده است. این احساس، گویای پیوند ضمیر ما با حقیقتی است که از ما دریغ شده است. واقعیت‌های تلخ و جانکاه، حقیقت زندگی نیستند. آن‌چه کتاب خوشایندش می‌نماید، همان کمبود و گمشده‌ای است که ما در واقعیت‌های روزمره‌مان از آن محرومیم.
      من در کتاب‌ها با بسیاری انسان‌ها همزبان می‌شوم. در کتاب‌ها به دید و شنود رازها و عشق‌ها و حرف‌های نهانمان می‌رویم و رشته‌های پیوندمان تکثیر می‌شوند.
      گویی در کتاب‌ها، قدرت یگانگیِ خویش را دیگربار بازمی‌یابیم. این در ذات قلم است که وقتی با هنر می‌آمیزد، از گوهر خویش مایه می‌گذارد تا بی‌پروا و صمیمی با همگان حرف بزنیم.
      توفان‌های آسیب‌زننده حیاتمان، در کتاب‌ها به هم می‌پیوندند و ما با صدای هر توفان، حقیقت وجود خویش و توانائی‌مان را بازمی‌شناسیم. توفان‌های حیات، در کتاب‌ها به تصویرهایی دیدنی و حس‌شدنی بدل می‌شوند. این تصویرها با شعور آگاه ما درمی‌آمیزند.
      با کتاب است که درمی‌یابیم آگاهی و دانش، بزرگترین قدرت شکست‌ناپذیر و بی‌همتا و نیرومندترین یاور هستیِ انسان است. آری، دانش، قدرت است.
      در کتاب‌ها صدای میلیون‌ها انسان را در طول تاریخ می‌شنویم...
      همواره احساس می‌کنم در نهفت ساکت هر کتابی، رازهایی بزرگ، خاموش و صامت‌اند. همواره احساس می‌کنم چه حجم عظیمی از چگونگی حیات و سرنوشت انسان‌ها لابه‌لای اوراق کتاب‌ها در تلاطم‌اند و جریان دارند. این تلاطم‌ها و جریان‌ها با کتاب‌ها به جانب ما می‌آیند تا ما نیز با تلاطم و جریان هستی و تاریخ، به جانب آینده برویم...
      من گاه با حیرت در حروف الفباهایی که با به هم پیوستنشان، کلمات، سطرها، صفحه‌ها، بخش‌ها و فصل‌های یک کتاب را می‌سازند، نگاه می‌کنم. احساس می‌کنم هر حرف الفبایی چونان صخره‌یی عظیم و نشانی شکوهمند از آغاز تا اکنون رنج‌ها و تلاش‌ها و شوق بی‌توقف آدمی برای نیل به مقصود شکوه‌ناک ما در افق‌های تابناک آینده است. همواره نوعی از زندگی‌یی هدفمند در الفباها و سطرها جریان دارد و شکست‌ناپذیر، در استمرار زمان و اندیشه‌، امتداد می‌یابند. از نیاز به تغییر و نیاز «از بودن به شدن»...
      هر کتابی که دست می‌گیریم، خلاصه‌ای از هستی و انسان و تاریخ را با وجودمان پیوند می‌زنیم. در روزگارانی که «تماشای جهان سخت است»، نیاز به ایجاد تغییر برای سهولت تماشا، تغییر در فرهنگ را ضروری‌تر می‌کند. راه تغییر در فرهنگ را کتاب‌ها بهتر نشان داده‌اند. با کتاب‌ها آن‌گونه خواهد بود که جهان تحمل‌پذیرتر و زندگی، هدفمندتر خواهد شد... هستی، حیات، حضور و ضرورت «بودن تا شدن» را با کتاب‌، در خود خلاصه کنیم...

                                                                      س.ع.نسیم
                                                                         

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر