۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

کودک دستفروش حاصل غارت آخوندهای چپاولگر




بی‌شک یکی از غم‌انگیز ترین پدیده‌هایی که در اثر فقر و فلاکت در تمامی شهرهای ایران به‌طور وسیع مردم را رنج می‌دهد وجود کودکان خردسال بی‌دفاع و بی‌پناهی است که در تمامی مدت شبانه روز در سرمای کشنده زمستان تا گرمای داغ تابستان در سر خیابانها به‌خصوص پشت چراغهای راهنمایی قابل رویت می‌باشند. تعداد آنها به حدی است که در رانندگی حتی در مسیرهای کوتاه با چند تن از آنان برخورد می‌کنیم.
وجود این محرومین خردسال رانندگی را برای من عذاب آور کرده است بحدی که مدام خدا خدا می‌کنم که در پشت چراغ قرمز نگاهم به نگاه آنها گره نخورد، نگاهی که به‌مثابه یک محاکمه تمام عیار، جز خجالت و شرمساری برایم چیزی بهمراه ندارد.
 پسر بچه شش هفت‌ساله در سرمای زمستان با دمپایی با پاهای سیاه شده در اثر شدت سرما قبل از هر چیز با نگاهش همه ما را متهم می‌کند. از دیدن چنین وضعی از خودم شرمسار می‌گردم.

ساعت یازده و نیم شب بود، دختر بچه 6-5ساله‌ای نزدیک اتومبیل من شد، جعبه‌ای نصفه از آدامس در دستش بود با دستش به شیشه ماشین زد، شیشه را پایین آوردم 5000 به او دادم به من دو عدد آدامس داد 'گفتم نمی‌خوام برای خودت نگه دار! گفت من خوابم میاد میخوام برم بخوابم از من آدامس بخر تا زودتر تموم بشه برم خونه، من آدامسها را از او گرفتم. چراغ سبز شد و به راه خودم ادامه دادم. گریه‌ام گرفت، به باعث و بانی این وضع لعنت فرستادم. آخه دختر بچه به این کوچکی، این وقت شب، چرا باید بیرون باشد! چرا این کودکان معصوم از این سن با چالشهای متعدد زندگی که برای هیچ‌کدام از ما شاید قابل تصور هم نباشد، دست و پنچه نرم می‌کنند. در پارک جمشیدیه یکی از  همین کودکان که پسر بچه 12-10ساله‌ای بود از من تقاضا کرد کفشم را واکس بزند، پیش ما نشست و من از او در مورد زندگیش سؤال کردم. از یکی از شهرهای استان مازندران  با پدرش به تهران آمده بود. پدرش که باغ دار بود و  در سرمای زمستان تمامی پرتقال هایش سرما زده بود برای تأمین هزینه‌های سرسام‌آور زندگی به تهران آمده بودند و در یک کارگاه ساختمانی به‌عنوان کارگر ساده مشغول به کار شده بود. او هم در طول روز با واکس زدن کفشهای مردم اندک درآمدی کسب می‌کرد و شب به پدرش که در کارگاه میخوابد ملحق می‌شد. می‌گفت جهاد کشاورزی پرتقالها را کیلویی 500 تومان از باغدارها میخرید که هزینه کندن پرتقالها به مراتب بیشتر از آن بود و اکثر باغدارها تصمیم گرفتند که پرتقالها را از روی درختها نچینند. خلاصه تحصیل، آسایش و تأمین نیازهای اولیه کودکان که همواره در خانواده‌ها به‌عنوان اولویت می‌باشد در خصوص این خانواده‌های محروم و دردمند، غیرضروری بوده و همه اعضای خانواده برای بقا و ادامه حیات مجبورند با ترک تحصیل، کار و تلاش کنند.

براستی چرا بایستی شاهد چنین صحنه‌های دردناکی باشیم؟ مگر نمی‌شود همه این بچه‌های خردسال را سر و سامان داد؟ آیا مردم ما با اینهمه ثروت ملی شایسته یک چنین زندگی ای هستند؟ آیا با یکی از این اختلاسهای چند هزار میلیاردی نمی‌توان این محرومین را از چنین سرنوشت اسف‌باری رهانید؟ این سوالها و دها سؤال دیگر همواره از جانب سردمداران رژیم آخوندی بی‌جواب مانده است. آنها به چیزی جز پر کردن جیب خود، آن هم به قیمت نابودی ایران و ایرانی، فکر نمی‌کنند و در عوض به‌جای رفع و برطرف کردن مشکل، همواره سعی در پاک کردن صورت مسأله می‌کنند. آنها می‌گویند این کودکان مورد سوءاستفاده عده‌یی سود جو قرار دارند و اینها معلول فقر نیستند! معلول حقوقهای نجومی و دزدیهای میلیاردی همین کسانی که نزدیک انتخابات دست و دل باز شدند نیستند اما معلول مشتی سودجوی ناشناس و مبهم هستند. معلوم نیست که چرا رژیم که در سرکوب و دستگیری مخالفان خود ید طولایی دارد، چرا قادر نیست این سودجویان را دستگیر کند و این معضل را برطرف نماید. سردمداران حکومت آخوندی با سیاستهای ننگین خود فقر و فلاکت را در جامعه گسترش داده‌اند. سرمایه‌های اصلی کشور نزد کسانی است که زندانیانمان را قتل‌عام کردند و امروز کارگران و بیکاران و دانشجویان و فرهنگیانمان را دستگیر و شکنجه می‌کنند.

امروز کسی از لاریجانی قضاییه نمی‌پرسد سرنوشت هزار میلیارد پول و امانت مردم چه شد و لاریجانی مجلس هم پاسخگوی املاک ورامین و دزدی و انباشت سرمایه‌هایش نیست. همه در سایه قضاییه برادرش خوب حفظ و نگهداری و تکثیر می‌شود. آن جانی‌ دیگر هم در رأس دولت هم‌چنان به غارت و چپاول و فریبکاری مشغول است.

کسی نمی‌پرسد چرا باید فرزندان وزیران و سران حکومت و بقیه آقازداده‌ها در بهترین مدارس آمریکا و کانادا و اروپا تحصیل کنند و کودکان ما قبل از نوجوانی پیر می‌شوند؛ چرا اسکی زمستانی و موج سواری تابستان فرزندان اغلب سران و سرمایه‌دارانی که از کنار سفره روحانی و رئیسی و قالیباف به نان و نوایی رسیدند قطع نمی‌شود اما فرزندان شریف این میهن تا نیمه‌های شب در سرما و یخبندان خیابان می‌لرزند و با نگاهشان به رانندگان التماس می‌کنند که تو را به خدا یک آدامس از من بخر که خوابم می‌آید و خسته شدم...

آری! این همه محصول سکوت در نمایشهای قبلی انتخابات و میدان دادن به غارتگران و یاران ولایت یزیدی فقیه است. همان چپاولگرانی که با سوء مدیریت خود از ایران جز خرابه‌ای باقی نگذاشته‌اند و اثبات کرده‌اند که هیچگونه پتانسیلی برای اصلاح ندارند و تنها با سرنگونی این رژیم، ملت ستمدیده ایران روی آسایش، رفاه و آرامش را خواهد دید.

مقاومت ایران با تقدیم صدها هزار شهید اثبات کرده‌اند که ذره‌یی از حقوق خلق ستمدیده ایران عقب نخواهند نشست و با تلاش شبانه روزی خود پوزه این رژیم خونخوار را به خاک مالیده‌اند، دور نیست این رژیم ستمکار، به دست پرتوان مردم ایران، به زباله‌دان تاریخ فرستاده شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازسايت مجاهد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر