یک آسمان طلوع، یک
آسمان سپیده
یک فوج بال پرواز در شوق جان دمیده
صبح است و آسمان باز یک قطره آتشم ریخت
بنگر سرشک آتش بر این جهان چکیده
یک باغِ لاله را بین در آسمان شکفته
هر لاله بوی نامی کز یاد ما وزیده
بیتاب و شاد و معصوم، بینام و بینشانه
شب تا به روز و تا شب از خون خود چکیده
پیدا و گم در این راه ـ آنجاکه روز و شب نیست ـ
رفتند و باز هستند بیلحظةی خمیده
بردار نیزهات را از آن کمان رها کن
بر لوح صبح بنویس با نام ما سپیده
آن جام ارغوان را از دست آسمان گیر
آئینهیی جهانبین از لالهها رسیده
آئینه را بگردان در کوچههای این خاک
گو جز طلوع فردا در چشم ما چه دیده؟
این خاک تشنه، تر کن، با جرعهیی ترانه
او چکهچکه آواز از نای ما شنیده
یک چشم، شوق یار و یک چشم، اشک باران
این سرمه بین که عشقش بر چشم ما کشیده...
یک فوج بال پرواز در شوق جان دمیده
صبح است و آسمان باز یک قطره آتشم ریخت
بنگر سرشک آتش بر این جهان چکیده
یک باغِ لاله را بین در آسمان شکفته
هر لاله بوی نامی کز یاد ما وزیده
بیتاب و شاد و معصوم، بینام و بینشانه
شب تا به روز و تا شب از خون خود چکیده
پیدا و گم در این راه ـ آنجاکه روز و شب نیست ـ
رفتند و باز هستند بیلحظةی خمیده
بردار نیزهات را از آن کمان رها کن
بر لوح صبح بنویس با نام ما سپیده
آن جام ارغوان را از دست آسمان گیر
آئینهیی جهانبین از لالهها رسیده
آئینه را بگردان در کوچههای این خاک
گو جز طلوع فردا در چشم ما چه دیده؟
این خاک تشنه، تر کن، با جرعهیی ترانه
او چکهچکه آواز از نای ما شنیده
یک چشم، شوق یار و یک چشم، اشک باران
این سرمه بین که عشقش بر چشم ما کشیده...
س.ع.نسیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر