در این دو نینی؛ این دو پرستوی پرسش سوگوار
چه واژههای بلندیست
که شعر تلاوت آنها را کوتاه است؟
هزار آینه میتوان زمزمه کرد
از آن زمزمهیی که نجابت رازش، فرونهفتن است
در این دو دریچه طاقباز
به خلوتترین نیالوده وجدان
دو التماس نافذ،
دو تقاضای بیجواب،
چه قلبگداز، به معصومیتی کوچک
نماز میبرند!
با خلاصه این دو پرستوی سوگوار، بارها
سر بر شانه تنهایی
گریستهام؛
آنگاه که نگریستن
ایمان من به اصل شکیب
در تندباد حادثه بود
کدام هق هق عاشق، روزی سرود:
«یک تصویر، گویاتر از هزار کلمه است؟»
اینک یک جفت چشم
نافذتر از هزار کتاب
خواهرم؛ خواهر کوچک اشک!
در شعر من
گونههای تازه شرم،
هنوز از شرم، شرم میکند
و من در گرانیگاه ساقط انسان
به جستجوی نقطهای برای تعریف «چرا بودن» ام؟
قرنهاست پوزار میکشم
پرانتز احساس را
هنوز بازگذاشتهام
تا به دنیا نیامدگان شعر
در قارههای دنیایی نو
مگر وصف ارتفاع تو را
واژگانی درخور دریوزه کنند.
***
...
آه! بغضهای آواره شعر
داغ مرا دیگر،
داغ مرا هرگز،
تسکین نمیدهند.
ع. طارق
13اردیبهشت96.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر