ـ برای خیابانها «در» بگذار! برای درها قفل. قفلها را مسلح کن! کلیدها را به دریا انداز!
ـ برای آسمان، دروازه بگذار! ستارهها را بیرون کن! ماه را در چاه تبعید کن! رعدها را دستگیر کن، دهان برقها را بدوز! برای درها قفل بساز! قفلها را مسلح کن و کلیدها را منفجر!
ـ آسمان را در چشمها جراحی کن! خیابان را از شهرها بردار!
ـ پنجرهها را کور کن! هوا را دستبند و نور را چشمبند بزن!
ـ تبردار را بگو: «درختان را تمامکش کن!» آشیانهها را منفجر کن! رد پرواز را شناسایی کن!
ـ هوا را از قلمها بگیر!
بر لب جوی، پا بر گلوی کلمه بگذار، بیآنکه آبش دهی، خونش بگیر و بریز! الفباها را بر تیرک قلمها اعدام کن!
ـ چکمه بر خاک بکوب! رویش را لـه کن! با سرنیزه، آب را خیش کن! به جنگ دانه و زمین بیا!
ـ زنجیری چون نصفالنهار در کمرگاه زمین انداز! زنجیر را قفل زن! قفل را مسلح کن! کلید را در اقیانوس انداز!
ـ در کسب و کارِ چنینِ خویش، بکوش و قاهر شو! کسب و کارِ خویش بر روی ردی چنین بگذار!
***
با پچپچهای عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ـ چنین گفت آزادی...
س.ع.نسیم.
ـ برای آسمان، دروازه بگذار! ستارهها را بیرون کن! ماه را در چاه تبعید کن! رعدها را دستگیر کن، دهان برقها را بدوز! برای درها قفل بساز! قفلها را مسلح کن و کلیدها را منفجر!
ـ آسمان را در چشمها جراحی کن! خیابان را از شهرها بردار!
ـ پنجرهها را کور کن! هوا را دستبند و نور را چشمبند بزن!
ـ تبردار را بگو: «درختان را تمامکش کن!» آشیانهها را منفجر کن! رد پرواز را شناسایی کن!
ـ هوا را از قلمها بگیر!
بر لب جوی، پا بر گلوی کلمه بگذار، بیآنکه آبش دهی، خونش بگیر و بریز! الفباها را بر تیرک قلمها اعدام کن!
ـ چکمه بر خاک بکوب! رویش را لـه کن! با سرنیزه، آب را خیش کن! به جنگ دانه و زمین بیا!
ـ زنجیری چون نصفالنهار در کمرگاه زمین انداز! زنجیر را قفل زن! قفل را مسلح کن! کلید را در اقیانوس انداز!
ـ در کسب و کارِ چنینِ خویش، بکوش و قاهر شو! کسب و کارِ خویش بر روی ردی چنین بگذار!
***
با پچپچهای عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ـ چنین گفت آزادی...
س.ع.نسیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر