۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه




پس از سالها سفری به میهن در زنجیر داشتم، لحظه فرود هواپیما در فرودگاه موسوم به خمینی، شور و شعفی وصف ناپذیری را در من به‌وجود آورد. در مسیر تهران به بارگاه معاویه دوران، خمینی دجال  رسیدیم، بی‌اختیار به یاد جنایات و خیانت این سفاک و خیانتی که به اعتماد مردم کرد افتاد، به یاد 120000 شهید راه آزادی که این خونخوار برای حیات ننگین خودش به مسلخ فرستاد افتادم.

فردای آن روز به خیابانی در مرکز تهران رفتم. روزهای آخر سال بود همه در تکافو بودند خیابانها بسیار شلوغ بود. پیاده رو مملو از دست فروشانی بود که حکایتشان با بقیه مردم که برای خرید آمده بودند کاملاً متفاوت بود. این ایام فرصتی را برای آنان، برای فروش انواع اقسام و اجناس از وسایل هفت سین گرفته تا لباس و کفش و جوراب و کسب درآمد ناچیز فراهم کرده بود. با صدای بلند مشتریان را به سمت خود جلب می‌کردند. نگرانی عجیبی رو می‌شد در چهره آنها دید. به سمت یکی از آنها رفتم لباسها رو در پارچه‌ای پیچیده بود و همین‌طور که مدام با نگرانی به اطراف نگاه می‌کرد، فریاد می‌کشید تی شرت ترک فقط 25000 تومان و انبوهی از مردم دورش را گرفته بودند و لباسها رو زیر و رو می‌کردند، به یکباره پسر بچه 12-10ساله به سمتش دوید و فریاد زد مامورها، مامورها... و در یک چشم بهم زدن فروشنده دست فروش لباسها رو در پارچه پیچید و فرار کرد. ولوله‌ای برپا شد، هر کس از سمتی بساطش رو به زیر بغل زده بود و در شلوغی و ازدحام غیب می‌شد. تا بالاخره مزدوری با لباس شخصی، با ریش بلند بی‌سیم به دست، به همراه چند مزدور دیگر از راه رسیدند و فروشنده نگون بختی را که فرصت نکرده بود وسایلش را جمع کند به دام انداختند . فروشنده فریاد می‌کشید بابا من ایرانیم، مدتها ست بیکارم این تمام سرمایه زندگیمه، اومدم شب عید، دوزار در بیارم و برای بچه‌هام ببرم و... اما مزدور که گویا مجرم خطرناکی رو بدام انداخته باشد، کوچکترین توجه‌ای به او نمی‌کرد و مشغول جمع‌آوری بساط او بود تا بالاخره او را با خود بردند. در انتهای خیابان اما حکایت متفاوت بود، بحدی ازدحام زیاد بود که مزدوران سد معبر جرأت پیدا نمی‌کردند در آنجا حضور پیدا کنند. بحدی شلوغ بود که به سختی می‌شد در پیاده رو راه رفت. صدای خشم و جرقه و انتظار را در نگاه مردمی که برای خرید اجناس ارزان قیمت دوردست فروشان حلقه زده بودند حس می‌کردم. هر لحظه که می‌گذشت به میزان شلوغی نیز اضافه می‌شد. با خودم فکر می‌کردم سالهاست این درگیری بین دست فروشان و مزدوران سد معبر وجود دارد و کماکان این مبارزه بین محرومینی که به‌دنبال کسب روزی و سیر کردن شکم زن و بچه‌هاشون در شبهای آخر سال هستند، آدمهایی که الآن می‌بایست با زن و بچه خود برای خرید می‌امدند در این سرما تا پاسی از شب با دلهره و تقبل ریسک از بین رفتن تمام سرمایه شون در خیابان سپری می‌کنند، با مزدوران جیره خواری که گویا مسئولیت اصلیشان فقط نابودی ایران و ایرانی است و حتی این روزی اندک را هم بر این محرومین بی‌پناه روا نمی‌دارند، وجود دارد. این مبارزه و جنگ مقدس همواره بین بقیه اقشار محروم جامعه، بیکاران، کارگران و کشاورزان محروم و بقیه اقشار ستمدیده با حکومت ددمنش آخوندی به‌طور روزمره در جریان بوده و می‌باشد و روزی نیست که خبر یکی از آن اعتراضات و درگیریها در اقصی نقاط میهن در زنجیر به گوش نرسد. این پتانسیل انفجاری، خواب را بر ملاهای حیله‌گر حرام کرده و برای ادامه حیاط ننگین خود به دست و پا افتاده است. از طرف دیگر ضربات پی‌درپی مقاومت ایران بیش از پیش پوزه این رژیم خونخوار را به خاک مالیده و دور نیست که به زباله‌دان تاریخ فرستاده شود. به امید آن روز
ف-ت از آلمان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر