۱۳۹۶ فروردین ۲۶, شنبه

یادی از اولین انتخابات



سه چهار دهه است که هرازگاهی فضای کشور انتخاباتی می‌شود، حالا یا برای انتخاب یک نفر به اسم رئیس‌جمهور یا یک عده به‌عنوان نماینده مجلس یا اعضای شوراهای شهر و روستا و...
برخی سال‌ها، تنور انتخابات داغ می‌شود، بعضی سال‌ها گرم و برخی اوقات هم داستان خیلی سرد و یخ‌کرده، برگزار می‌شود اما به هر حال همیشه دو سه گروه مشخص و نسبتاً شناخته شده از جناح‌های مختلف رژیم وارد کارزار انتخاباتی شده و گزیده‌ای از آنها، از خروجی انتخابات، وارد مجلس و... می شوند بی‌آن‌که اوضاع تغییر کند!
دیرگاهی‌است که مردم بهتر از هرکس دیگری می‌دانند انتخابات در این نظام شعبده‌ای بیش نیست، شعبده‌ای برای تقسیم نوبه‌ای قدرت و ثروت بین باندهای رژیم.
و شاید تقریباً عموم مردم می‌دانند فردای انتخابات با دیروز آن هیچ تفاوتی نخواهد داشت، از همین‌روست که توقع چندانی هم ندارند و در فضایی آکنده از یاس و نومیدی و آمیخته با انتظار و چشم دوختن به افقی دوردست برای یک تغییر بزرگ (چه دیدی؟ شاید سرنگونی نظام!) سختی‌های زندگی، زیر سایه شوم دیکتاتوری را تحمل می‌کنند!
قدیمی‌ترها اما خوب یادشان می‌آید سال اولی که انقلاب 57 پیروز شده بود، فضا و صحنه سیاسی کشور چیز دیگری بود، همه گروهها و احزاب در میدان بودند، هرکس حرف خودش را می‌زد، روزنامه خودش را عرضه می‌کرد و فضا، فضای واقعی انتخاب و گزینش یکی از میان چند ایده و مرام مختلف و گاه متضاد بود.
مذهبی و غیرمذهبی کمااینکه مسلمان و غیرمسلمان همگی مانند یکدیگر وارد انتخابات شده بودند و هر کس تلاش می‌کرد با تبلیغ مرام و مسلک یا هدف خود، ادامه حیات سیاسی خود را تضمین و آرمان اجتماعی خود را محقق کند. حرکتی که البته از نظر خمینی بسیار خطرناک می‌نمود و به همین علت به سرعت و با شدتی غیر‌قابل باور، جلوی آن ایستاد و براحتی آن را به خون کشید.
اما نسل جدید که آن روزها را ندیده، تنها اطلاعاتی که از آن ایام دارد همین چیزهایی‌ است که از رادیو تلویزیون دولتی دیده و شنیده و شاید در برخی موارد ازکتاب‌های تاریخی دست‌ساز رژیم هم چیزکی خوانده باشد.
به‌عنوان مثال شایدکمتر کسی بداند در دوران فعالیت‌های سیاسی مسالمت آمیز، تعداد کثیری از مجاهدین توسط عوامل خمینی به قتل رسیدند. و شاید تعداد اندکی بدانند که 60-70نفر از کاندیداهای مجاهدین در انتخابات اولین دوره مجلس شورای پس از 22بهمن، به مرور و در سال‌های پس از 60 توسط رژیم به‌شهادت رسیدند و خلاصه همه چیز تغییر کرد، فضای مسالمت از بین رفت و کار سیاست در این مملکت به قهر و خشونت کشیده شد تا امروز که یک فضای سیاسی مرده و بی‌خاصیت با چند چهره بی‌هویت از باندهای درونی رژیم تلاش می‌کنند با پا گذاشتن روی سر و گردن یکدیگر، خود را بالا کشیده و سهم خود از قدرت را افزایش داده تا بتوانند با دست باز تری به غارت ثروتهای ملی و منابع طبیعی کشور ادامه دهند!
از همین‌روست که بسیاری سوالها در ذهن جوانان هست که لازمست شنیده و پاسخ داده شوند، سوال‌هایی از این دست:
چه شد که کار مجاهدین و خمینی به قهر و خشونت کشید؟
آیا این بصیرت در هیچ‌یک از طرفین وجود نداشت که فضای سیاسی فیمابین را کنترل کنند تا کار به این‌جا نکشد؟
آیا از سیر وقایع آن روز، پیش‌بینی روزگار خشونت‌بار امروز برایشان قابل پیش‌بینی نبود؟
مگر بازی دموکراتیک و رقابت سیاسی مسالمت‌آمیز چه عیبی داشت که کار به مبارزه مسلحانه کشیده شد؟
و بسیاری سوال‌های دیگر از این قبیل
این نوشته جوابی است به این‌گونه سوال‌ها.
ابتدا و قبل از هر چیز به این اسامی نگاه کنید
اینان همگی کاندید مجاهدین خلق در انتخابات اولین دوره مجلس شورا بودند
خمینی همه این‌ها را به قتل رساند.
ادامه یادداشت را در انتهای لیست، بخوانید
1معصومه شادمانی (مادر کبیری) کاندید تهران.
حسین ایمانی. کاندید جاجرم.
ابوالحسن تقی آبادی. نیشابور.
جواد زنجیره فروش. تبریز.
محمد حسین جنتی. اصفهان.
عالیة بازرگان. مشهد.
فرج الله ارغوانی. زنجان.
محمدعلی جباری. قزوین.
فتانه زارعی. گچساران.
علی اصغر محکمی. کنگاور.
معصومه افشار. خرمشهر.
محمدرضا اشراقی. قم.
علی وشاق. نطنز.
غلامرضا خاکسار. قصر شیرین.
عبدالنبی معظمی. جهرم.
منصور امیر کافی. شهربابک.
حسن جعفرزاده مرندی. خوی.
احمد رضا شادبختی. اراک.
حمید خادمی. گلپایگان.
فضل‌الله تدین چارسوقی. اصفهان
حسین مشارزاده. کرمان.
موسی خیابانی. تبریز.
اشرف رجوی. تهران.
منصور بازرگان
محمد منصوری. تربت حیدریه.
محمد ملک مرزبان. نوشهر.
نجف بنی مهدی. شهرکرد.
نصرالله مظهری. کرمانشاه.
حسن بوشی. ابهر.
ابوالفضل دلنواز. اسلام‌آباد غرب.
رحیم آقاپورِ بناب. بناب.
سید علی گنجی. اقلید فارس.
محمود غلامیان. درگز.
محمد باقر بیگدلی. اهواز.
مهدی ا بویی راد. ما زندران.
عباس آگاه اسماعیلزاده. تهران.
عبدالمهدی اکبری. محلات.
علی خوراشادی. بیرجند.
حسین مدنی کاشانی. کاشان.
سعید منبری. تفرش.
مهندس محمدعلی متقی، مدیرکل ذوب آهن ا صفهان. لنجان.
سید ناصر موسوی. اردبیل.
غلامرضا نهایی. بهبهان.
عزیز نجفی زارعی. اردبیل.
زهره هادیان جهرمی. تبریز.
علیرضا کرمعلی. نهاوند.
حسین جلیلی پروانه. گناباد.
سیف الله کاظمیان. شهرستان نور.
محمد حسین پیش‌بین. خمین.
خلیل عزیزثالث. ارومیه.
حسین بارانی. بوشهر.
سید محمد مصباح. یزد.
عباس سَنَدی. اردبیل.
جعفر صمدی تکالو. ارومیه.
حمیدرضا رابونیک. بجنورد.
حبیب‌الله مبشری. نیریز.
محمدرضا نرجسی جزی. اصفهان.
مصطفی نیک کار. تنکابن.
محمد نوروزی. ساوه.
بختیار نورزاده. آستارا.
محمدعلی‌پور مسأله گو. رشت.
علی اصغر رفیعی فر. مرند.
سید ابراهیم سادات محسنیان. صومعه سرا.
کریم صالح شوشتری. اهواز.
علاءالدین عترتی کوشالی. لاهیجان.
ابوذر ورداسبی قایم شهر.
جلیل سوادی نژاد. آبادان.
فاطمه زارعی. شیراز.
محمد یحیوی آزاد. سراب.
ناصر والی. دماوند.
مهدی زارع زاده. شهسوار.
ابوالفضل فاضل کبیر. گرگان.
                                                         ***
دوباره آن سوال‌ها را مرور کنیم:
چه شد که کار مجاهدین و خمینی به قهر و خشونت کشید؟
آیا این بصیرت در هیچ‌یک از طرفین وجود نداشت که فضای سیاسی فیمابین را کنترل کنند؟
آیا از سیر وقایع آن روز، پیش‌بینی روزگار خشونت‌بار امروز برایشان قابل پیش‌بینی نبود؟ یا تعمداً دنبال خون و خونریزی و حذف یکدیگر بودند؟
این سوالی است که امروزه بسیاری جوانان ایرانی مطرح می‌کنند. بویژه‌این روزها که دوباره فضای انتخابات و رأی‌گیری به‌راه افتاده و تنور انتخابات گرم شده.
به این سوال‌ها می‌توان از زوایای گوناگون جواب داد.
از سویی می‌توان جواب سران حکومت را شنید یا حرف‌های خمینی را خواند و شنید.
و از سوی دگر می‌توان پای صحبت مجاهدین نشست و نکات آنها را گوش کرد.
اما ورای هر بحث و هر نظری که می‌توان در آن شک کرد، یک واقعیت را هرگز نمی‌توان انکار کرد و آن اینکه: مجاهدین دو سال و 4ماه تمام، با خمینی و تیغ کشی‌هایش مدارا کردند.
تمامی حمله و هجوم‌های او به دفاتر، مراکز و حتی خانه‌هایشان را به دیده اغماض نادیده گرفتند. و سخت‌تر از هر گذشتی، از خون کشته‌هایشان گذشتند تا شاید بتوانند کار سیاسی در این مملکت را در دایره مسالمت نگه‌دارند.
شاید کسی بگوید: همین حرف هم ادعاست!
در جواب باید درخواست کرد که اگر نظاره لیست کاندیداهای شهید مجاهدین را دیدی و قانع نشدی که مجاهدین دنبال مسالمت بودند این بار به لیست اسامی شهدای مجاهدین که در فاصله سال‌های 1358 تا 30خرداد 1360 توسط پاسداران و حزب‌اللهی‌ها به قتل رسیدند نگاه کن. لطفاً این اسامی را ببینید و ادامه مطلب را بخوانید

                                                      ***
             
اولین ترور، اولین شهید. زمستان 1358
روز جمعه 28 دی 1358 عباس عمانی کارگر زحمتکشی که مشغول چسباندن پوسترهای تبلیغات انتخاباتی مجاهدین در تهران بود را با ضربه‌های چماق کشتند. در این ایام هر کتابفروشی و کیوسکی را که نشانی از مجاهدین داشت به آتش کشیدند. هیچ رحمی در کار نبود.

در همان ایام در قائم شهر حتی به بیماران و بیمارستانها حمله کردند. دوم اسفند 58 کارکنان بیمارستان نوشتند:
«ما کارکنان بیمارستان شیر وخورشید قائمشهر به علت تجاوز پاسداران به حریم بیمارستان و انداختن گاز اشک‌آور به داخل بیمارستان و تیراندازیهای ممتد در اطراف نرده‌های بیمارستان که باعث ناراحتی بیماران بستری در بخشهای مختلف حتی بخش کودکان و نوزادان که نزدیک به خفه شدن عده‌یی از کودکان و نوزادان شده بود، تا رسیدگی کامل از طرف مسئولان شهری و تأمین مصونیت بیماران از وقایع فوق به کم‌کاری خود ادامه می‌دهیم» همین روز در جریان حمله پاسداران و چماقداران به مردم، عین الله پورعلی (معلم روستای مشک‌آباد) در اثر ضربات چماقداران و پاسداران جان باخت.

در فروردین 59 چشم پروین صادقی دختر نشریه فروش را در ترمینال خزانه تهران کور کردند

30فروردین 59 نسرین رستمی را در شیراز با شلیک گلوله از پای انداختند و

در 9اردیبهشت 59 نوجوانی به اسم جلیل مرادپور را در درگز در حالی کشتند که مشغول فروش نشریه مجاهد، ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود. جلیل تنها داشت عقیده و آرمانش را به مردم معرفی می‌کرد.

در همین ایام احمد گنجه‌ای را در خیابان تختی رشت به جرم دفاع از آزادی کشتند.

همزمان بیش از 60 مورد حمله و هجوم و تخریب و آتش‌سوزی علیه فروشندگان نشریه مجاهد و افراد و کتاب‌فروشیهای هوادار سازمان مجاهدین در اصفهان انجام شد. این حملات تماماً توسط پاسداران و کمیته‌چی‌ها و فالانژ‌های اصفهان طراحی و اجرا شد.

روز 14اردیبهشت 59 یک درجه‌دار ارتشی به نام سیاوش شمس را در اصفهان به جرم هواداری از مجاهدین از پای درآوردند و روز بعد یکی از روزنامه‌های محلی به نام حرکت (15اردیبهشت 59) خطاب به مقامات شهر و آخوند‌های مسؤل اصفهان نوشت: «هر روز مراسم جشن کتاب‌سوزان در شهر شما برقرار است. هر روز به یک گروه و دسته‌یی در روز روشن حمله می‌شود و با چاقو کشی قانون اساسی جمهوری اسلامی را به هیچ می‌گیرند. تاکنون چندین قتل در اصفهان انجام شده اما... . و شما تاکنون حتی اعلامیه‌یی مبنی بر تقبیح چنین اعمالی نداده‌اید...».

در این ایام مجاهدین که در کانون تهاجمات وحشیانه باندهای حکومتی قرار داشتند در منتهای بردباری به روشنگری و مسئولیت تاریخی خود در افشای ارتجاع حاکم پرداختند. نه عقب نشستند، نه وارد زد و بند با هیولا شدند و نه عکس‌العمل و مقابله به مثل کردند.

هفتم خرداد 59 احد عزیزی معلم روستا در جریان حمله چماقداران در اربیل به ضرب گلوله ژ3مجروح شد و دو روز بعد درگذشت.

سحرگاه 19خرداد 59 در خیابان شیرو خورشید تهران گروهی از افراد مسلح، ناصر محمدی دانش‌آموز 18ساله را با ضرب گلوله (به چشم و سرش) از پای درآوردند.

هنوز 3روز از شهادت مظلومانه ناصر نگذشته بود که
روز پنجشنبه ۲۲/۳/۵۹ در پایان مراسم بزرگداشت شهادت قاصدان آزادی؛ ناصر محمدی، احد عزیزی، سیاوش شمس، جلیل رادپور، احمد گنجی، شکرالله مشکین فام، رضا حامدی و عین الله پورعلی، قاصدی دیگر به نام ”مصطفی ذاکری“ در تهران در خون پاکش غلطید و به کاروان شهیدان مجاهدین خلق ایران پیوست.
ماجرای تاختن بر اندیشه‌ها و تلاش برای حفظ آخرین قطره‌های آزادی با تحمل دشنه و چماق و گلوله هم‌چنان ادامه دارد.
دو روز بعد 24خرداد 59 حسین سالارمحمدی در آمل و اردشیر خانی در رودسر در بیمارستان جان باختند.

پس از آنها نوبت دو مجاهد دیگر بود: دشنه پاسداران قلب داود سلیمانی را در ساری شکافت و حمیدرضا رضایی در حالی که شعار زنده باد آزادی سر می‌داد در خاک و خون غلتید.

آری! سال 59سال هزاران مجروح و دهها شهید به جرم مخالفت با انحصارطلبی و بیان عقیده بود.

سیما صباغ خوشکار دانش‌آموز 15ساله از آخرین شهیدان این سال در دفاع از آزادی بود که اسفند ماه در لاهیجان به خاک افتاد.

سال 1360 را خمینی سال قانون نام نهاد! سال 60 به نام قانون و حکومت قانون نامگذاری شد. اما باز هم بهار قانون با لاله‌های سرخ آزادی گلگون شد. روز 6فروردین 60 اصغر اخوان قدس که در اسارت سپاه پاسداران قزوین بود به ضرب گلوله در سلول به خاک افتاد.

صنم قریشی در بندرعباس به ضرب گلوله ایادی رسمی و مسلح رژیم در روز روشن در خونش غلطید و کارگر زحمتکش خیرالله اقبالی‌نژاد در رامسر به ضرب گلوله‌های مسلسل دو پاسدار که به قلب و کمرش شلیک کردند جان باخت. این آغاز حکومت «قانون» خمینی بود.

چند روز بعد اصغر فلاحی توسط قمه‌کشان شناخته شده بسیج و پاسداران شرحه شرحه شد

و تیمور طالش شریفی را که مشغول نصب تراکت و اعلامیه شهادت خیرالله اقبالی‌نژاد بود به گلوله بستند.

6اردیبهشت 60 امیر ارگنجی را در رشت ربودند و پس از شکنجه‌های فراوان، سنگی به پای او بستند، و او را داخل نایلون گذاشته و به دریا انداختند . ده روز بعد کارگران هنگام لایروبی دریچه سد باریک او را کشف کردند.

هفتم اردیبهشت 60 در جریان تظاهرات مسالمت‌آمیز مادران در تهران که در اعتراض به موج جدید چماقداری که به مرگ دو قاصد نوجوان آزادی فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا در قائم شهر و ترور شهرام اسماعیلی در آمل و سایر شهرها انجام شد ودود پیراهنی دانش‌آموز 16ساله و خلیل اجاقی کارگر زحمتکش به ضرب گلوله به خاک افتادند.

روز بعد فاطمه کریمی دانش‌آموز 17ساله را در کرج شرحه شرحه کردند.

همچنین عباس فرمانبردار را در قائم شهر به قتل رساندند.

حسن فرحناک در خیابان لاکانی رشت به ضرب دشنه پاسداران به قتل رسید

مریم واحدی، رسول نجمی و مسعود حریری از دیگر شهدای آن روزها هستند.

منصور سایانی را بر مزار صنم قریشی
و علی فتح کریمی را در شهرکرد به‌خاطر فریادشان در دفاع از آزادی کشتند.

سکینه چاقوساز، مادری که در تبریز از آزادی می‌گفت و بر اثر حمله چماقداران به‌شدت زخمی شده بود در 30اردیبهشت 60 جان باخت...

30خرداد 1360
ماه خرداد ماه خون بود و در پایان این ماه، تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم که بدون اطلاع و اعلان قبلی 500هزار تن شرکت کردند در میدان فردوسی تهران با رگبار پاسداران به فرمان خمینی به خون کشیده شد.

ده‌ها تن به تیر مستقیم پاسداران جان باختند
و فردای آن روز هم دهها بازداشت شده تظاهرات تیرباران شدند.

و از آن روزبه بعد، هر بامداد اخبار صبحگاهی رادیوی تهران و عصر خبرهای استانی رادیوهای شهرستانها اسامی‌دهها مجاهد اسیری را اعلام می‌کرد که اعدام شده بودند!
       
            
همان‌طور که می‌بینید این لیست، در بر گیرنده نام انسانهایی است که فقط و فقط در جریان فروش نشریه یا پخش اعلامیه مجاهدین یا در گردهم‌آیی‌های مجاهدین در آن سال‌ها، توسط افراد شناخته شده طرفدار خمینی یا مأموران ارگانهایی مانند سپاه پاسداران و کمیته‌های انقلاب اسلامی‌ترور شده‌اند!

همه اینان، اشخاص حقیقی دارای اسم و رسم و شناسنامه‌ایرانی و ساکن همین شهر و روستاهایی هستند که احتمالاً برخی یا چندتایشان را می‌شناسیم.

یا می‌توانیم با یک مراجعه به شهر و روستا یا محله‌اشان درباره آنها از در و همسایگان سابقشان درباره آنها بسیاری اطلاعات دیگر به دست آورد.

هیچ یک از اینان هنگامی که به قتل رسیدند، مسلح نبودند، هیچ‌کدامشان در حال توطئه یا انجام یک عمل خلاف قانون نبودند، آنها همگی در حال فعالیت مسالمت‌آمیز سیاسی بودند، همین و بس!

شگفت‌انگیز آن‌که هرگز و حتی در یک مورد (برای نمونه حتی در یک مورد) قاتل اینان قصاص نشد! قاتل و قاتلان حتی بازداشت هم نشدند! هیچ قرار تعقیبی برای قاتلان صادر نشد! حتی به شکایت اولیای دمشان رسیدگی هم نشد!

دختران و پسران جوان و گاه نوجوانی که برخی‌هایشان حتی توان حمل سلاح هم (اگر می‌خواستند) نداشتند! کما این‌که هرگز هم ابتدا به ساکن، هیچ قصدی برای حمل سلاح نداشتند.

دختران و پسران جوان و نوجوانی که تنها جرمشان فروش روزنامه مجاهد (ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران) یا پخش اطلاعیه‌های سازمان بود، یا حداکثر کاری که کرده بودند شرکت در یک میتینگ عمومی مجاهدین بود.

در برخی موارد، داستان فرد ترور شده حتی از این هم ساده‌تر بود! مانند ماجرای قتل سرباز شهید سیاووش شمس که در اصفهان تنها به علت دفاع از یک دختر نوجوان مجاهد که مورد هجوم پاسداران قرار گرفته بود، درجا به قتل رسید! سرباز رهگذری که حمله و هجوم حزب‌اللهی‌ها به یک دختر نوجوان روزنامه فروش را نتوانست ندیده بگیرد و در دفاع از او کشته شد!

خمینی در همان اولین سال‌های پیروزی انقلاب یعنی اوایل سال 59 بی‌هیچ علتی، فتوای قتل و کشتار مجاهدین را داده بود چرا که آنها را رقبای سیاسی اصلی خود می‌دانست

این، سند فتوای خمینی است که به خط آخوندی به اسم ”علامه“ از آخوندهای نزدیک به وی نوشته شده تا ارگانهای مربوطه در شهرستان ”بم“ به شکایت‌های مجاهدین رسیدگی نکنند! اهمیت سند در آن است که تاریخ صدور فتوا سال 59 است. یعنی وقتی که هنوز مجاهدین در حال فعالیت سیاسی هستند و کار به مقاومت و دفاع از خود و آنچه که ”مبارزه مسلحانه“ تعبیر می‌شود، نکشیده بود.
 
                           


”مجاهدین خلق به فتوای امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند! و حتی حق زندگی هم ندارند “ !

کسانی که آن روزگار را دیده‌اند، به نیکی در خاطرشان هست مجاهدین و هوادارانشان در جریان فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز خود، هر روز از حزب‌اللهی‌ها کتک می‌خوردند اما در نهایت انضباط تشکیلاتی و بنا‌ به رهنمود سازمانشان دم بر نمی‌آوردند!

برای اطمینان بیشتر می‌توان به آرشیو روزنامه‌های آن روزگار هم سری زد و دید که حتی یک نفر طرفدار خمینی، یک نفر حزب‌اللهی را نمی‌توان یافت که توسط مجاهدین خلق یا هوادارانشان در دفاع از خود یا در مقابله به مثل، به قتل رسیده باشد! و این از شگفتی‌های آن روزگار است!

گرچه خمینی گاه و بیگاه به تلویزیون حکومتی می‌آمد و با گفتن اینکه: مجاهدین (او می‌گفت منافقین) مزارع را آتش می‌زنند و کودکان را می‌کشند و از این‌گونه تبلیغات بی‌اساس که برای حتی یک نمونه‌اش هم، هرگز نه سندی رو کرد و نه مدرکی! چون اصلاً چنین اتفاقی هرگز توسط مجاهدین خلق نیفتاده بود و او تنها برای تحریک مردم بر ضد مجاهدین به این تبلیغات مبتذل دست می‌زد تا رقیب خود را از دور خارج کند!

شاید این سؤال مطرح شود که: پس این‌همه عکس و فیلم که روزانه و پس از گذشت دهه‌ها از جنازه حزب‌اللهی‌های کشته شده به دست ”منافقین! “ در رسانه ملی!؟ و دیگر رسانه‌های حکومتی پخش می‌شود، چیست؟ آیا همه اینها دروغ است؟ این‌که امکان ندارد!

طبعا مجاهدین از فردای سی خرداد 60 و در برابر حمله و هجوم پاسداران، برای دستگیری و اعدام خود، مجبور به دفاع شدند. چرا که خمینی با دستگیری فله‌ای جوانان و حتی بدون احراز هویتشان، آنها را می‌کشت و بعد هم عکس‌شان را در روزنامه‌ها چاپ می‌کرد تا والدینشان آنها را شناخته و بروند جسد فرزندانشان را تحویل بگیرند! “دفاع از خودٍ“ مجاهدین در این کادر و تنها از فردای سی خرداد 60 بود و این دیگر اسمش هرچه باشد تروریسم نیست. کاری که نه تنها در محاکم بین‌المللی و توسط دادگاههای فرانسه و انگلیس و آمریکا مورد رسیدگی قرار گرفت و به‌عنوان ” مقاومت “ و نه ”ترور“ حکم برائت گرفت. بلکه در همین شرع آخوندی نیز جرم محسوب نمی‌شود.

سند زیر، تصویر دختران جوان و نوجوانی است که در جریان تظاهرات مسالمت‌آمیز سی خرداد دستگیر شدند و فردای همان روز بدون این‌که اسم و مشخصاتشان روشن شود اعدام شدند.
            
حکم قضاییه کشور فرانسه پس از سال‌ها رسیدگی و حتی بازداشت گسترده و خشونت‌بار مجاهدین پس از 17ژوئن 2003 (27خرداد 1382) و 13-12سال تحقیق مفصل و گسترده و ختم پرونده به نفع مجاهدین، گواه صادق حقانیت ”دفاع از خود مجاهدین“ در آن سال‌هاست.
            
تصویر سربرگ حکم برائت مجاهدین از تروریسم
           
امضای قاضی تحقیق که پرونده را مختومه و اتهامات وارده به مجاهدین را بی‌اساس دانست

اهمیت این حکم در آن است که در تمامی این سالها و حتی هم اینک، فرانسه یکی از طرف‌های تجاری خوب رژیم بوده و حکومت آن کشور هرچه در توان داشته، در همراهی و معاضدت به رژیم و بر ضد مجاهدین خلق انجام داده. در این مورد می‌توان به افشاگریهای سردبیر روزنامه معروف فرانسوی ژورنال دو دیمانژ اشاره کرد که چگونه از همکاری اطلاعاتی تجاری (مانند قراردادهای بزرگ با توتال، آلکاتل و رنو در برابر بازداشت مجاهدین ساکن فرانسه) بین دو حکومت ایران و فرانسه برای دستگیری و کوبیدن مجاهدین پرده برداشت!

به هر حال،
این دو لیست (لیست اسامی کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی و لیست اسامی هواداران ترور شده مجاهدین در جریان فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز در سالهای 58 تا 60) دو سند ارزشمند و انکار ناپذیر تلاش مجاهدین و مایه‌گذاری آنها برای تضمین فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز در صحنه سیاسی ایران است. تلاشی که متأسفانه خمینی آن را بر نتافت و بخون کشید.

خلاصه مطلب:
مجاهدین در یک فاصله دو سال و چهار ماهه تلاش کردند به قیمت کشته شدن اعضا و هوادارانشان، فضای سیاسی مسالمت‌آمیز را در رابطه با خمینی (که به همه وعده‌هایش برای آزادی و عدالت اجتماعی پشت کرده بود) حفظ کنند. اسامی پیوست این نوشته، شهود انکار ناپذیر این مدعا هستند.

داستان فردای سی خرداد 60 (تأکید می‌شود فردای سی خرداد و نه روز سی خرداد که باز هم مجاهدین به‌طور مسالمت‌آمیز وارد خیابانها شده بودند و تظاهرات تماماً مسالمت‌آمیز بود و نه آن‌گونه که آخوندها و رسانه‌هایشان می‌گویند: مسلحانه!) باری! داستان فردای سی خرداد 60، با دو سال و 4ماهی که قبل از آن طی شد، البته متفاوت است و در کادر مقاومت در برابر هجوم برای دستگیری، شکنجه و اعدام مجاهدین می‌گنجد و نه آن‌چنان که رسانه‌های حکومتی می‌گویند و تلاش می‌کنند با انگ ”تروریسم“ همه چیز را مخدوش کنند.

این دو لیست اسامی، داستان روزگاری است که بر مردم ایران و مجاهدین خلق گذشت تا امروز که رژیم خمینی و جانشینش خامنه‌ای تلاش می‌کنند دیکتاتوری مادام العمر خود را به هر قیمت که شده حفظ کنند و مجاهدین کماکان قدرتمندترین هماورد سیاسی دیکتاتوری فاشیستی حاکم بر ایران محسوب می‌شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر