۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

پیام مریم رجوی به مناسبت روز جهانی کارگران ایران




دستفروشان، رانندگان، باربران و کولبران، پرستاران، قالی‌بافان، کشاورزان، 
اخراج شدگان، میلیون‌ها زن و مرد محروم جویای کار و تمام زحمتکشان ایران!
اول ماه ماه، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگران را به‌‌همة‌ شما تبریک می‌گویم
تبریک این روز تنها گرامی‌داشت رنج و پایداری کارگران و زحمتکشان نیست، بلکه نویدبخش و یادآور امید فروزانی است به آینده‌یی عاری از سرکوب و بهره‌کشی که با نیروی رزمنده و تغییردهنده کارگران و محرومان و ستم‌کشان برآورده می‌شود
به‌این مناسبت به‌هزاران هزار کارگر دلیری که در یک سال اخیر به‌اعتراض برخاستند و خواست خود برای برچیدن بساط ظلم و غارت و استبداد را ابراز کردند، به‌کارگرانی که به‌خاطر این اعتراض‌ها شغل خود را از دست دادند و به‌آن‌ها که شلاق خوردند و زندانی شدند، گرم‌ترین سلام‌ها و درودها را تقدیم می‌کنم
در برابر ‌این اعتراض‌های برحق، پاسخ رژیم ولایت فقیه بازهم چیزی نبود و نیست جز سرکوب و فریبکاری. زیرا اگر هریک از خواست‌های اساسی کارگران را بپذیرد، موجودیت خود را نفی کرده است
هیچگاه طبقه کارگر ایران تا این‌اندازه گرفتار فقر و بیکاری و نابسامانی نبوده است. زندگی۹۰ درصد کارگران به‌زیر خط فقر سقوط کرده است. نسبت کارگرانی که به‌نیروی کار موقت تبدیل شده‌اند به‌۹۵درصد رسیده‌ است. در واقع امنیت شغلی در بازار کار ایران از میان رفته است
در نقطه مقابل رژیم ولایت فقیه بخش عمده اقتصاد کشور شامل هزاران هزار مؤسسه مالی و تجاری و تولیدی و خدماتی را به‌انحصار بیت خامنه‌ای و سپاه پاسداران درآورده و از این راه ثروت و درآمد کشور را صرف عملیات جنگی ضدبشری خود علیه مردم سوریه یا صرف سرکوب جامعه ایران می‌کند و باقی مانده آن را طعمه غارت‌گری سران و وابستگان خود کرده است
در نتیجه این وضعیت، امروز هم کارفرما و نیروی اصلی استثمار و غارت کارگران، هم قوای سرکوب، و هم قضاییه هم وزارت کار، هم تأمین اجتماعی و هم تشکیلات قلابی به‌اصطلاح مدافع کارگران همه در بیت خامنه‌ای و اهرم آن سپاه پاسداران خلاصه می‌شود.
به‌همین دلیل حقوق پایمال شده کارگران ایران زمانی به‌دست می‌آید که این هیولای اجبار و غارت و بهره‌کشی از میان برداشته شود
کارگران ایران باید از حقوق و دستمزد متناسب با یک زندگی برخودار از رفاه و بیمه و مسکن بهره‌مند شوند
کارگران ایران باید حق داشته باشند که تشکل‌های آزاد و مستقل برپا کنند
کارگران ایران باید از کار و امنیت شغلی برخودار باشند و در این راستا باید تمام شرکت‌های پیمانکاری تأمین نیروی انسانی و هر گونه واسطه در کار استخدام‌ کارگران برچیده شوند
!کارگران و زحمتکشان ایران
در گسترش مبارزه شما،‌ و به‌خصوص در پیوند همه‌جانبه شما با سایر هم‌رزمان و هم‌زنجیران‌تان و در همبستگی فراگیرتان با عموم هموطنان به‌جان آمده قدرت عظیمی نهفته است که تومار ولایت فقیه در هم می‌پیچد
با تبعیض و ستم رژیم آخوندی علیه ملیت‌های ایران یا پیروان مذاهب مختلف مقابله کنید و بر یک‌پارچگی و همبستگی میان خود تأکید کنید
در مقابل رفتارها و تبلیغات ارتجاعی این رژیم برای اشاعه زن‌ستیزی و اعمال تبعیض‌های ضدانسانی علیه زنان کارگر بایستید و به یاری و ‌دفاع از حقوق زنان ستمزده برخیزید. این مبارزه‌یی است برای دفاع از حقوق تمام کارگران
با تحریم فعال نمایش انتخابات قلابی رژیم ولایت فقیه و شعارهای نه جلاد نه شیاد، هر کارخانه وکارگاه و معدن یا اداره و هر محیط کاری را به‌کانون اعتراض و پایداری برای احقاق آزادی‌ها و حقوق پایمال شده خود تبدیل کنید


۱۳۹۶ اردیبهشت ۹, شنبه

گفتم او را با هزاران واژه شنگرف، نه! ع .طارق



شب، 
-شبِ بیرون‌تر از اندازه، ناگنجیدنی در واژه و تعریف-‌
چکید
از
پنجره، 
با هبوط
سربی‌اش، 
شفافی آرام بی‌لک را
در نگاه زنده آیینه‌ها آشفت
شاعرِ بیگانه با کوچه‌، 
همعنان با عصر کشتار حقیقت، 
در حریر نازک ایماژهایش خفت
نقشه ساطور را بر ترد انگشتان خون‌آلود صبح انکار کرد
قتل‌عام شعر را با شعر
جنگلی از دار کرد
واژه را با سوختبار شاعران افروخت
تا بگوید:
«کوچه باریک است
ماه تاریک است
آسمان‌، کرباسی از خاکستر و آهک‌، غروب و قیر
قلب‌ها‌، خاموش در زنجیر‌
کومه‌ها پر بیم‌ ...» 

گفتم او را با زبان آتش و فریاد، نه! 
گفتم او را با تلألوء‌های الماس سرودم، در غروب‌آوار مرگ‌آباد، نه! 
گفتم او را با هرای سرخ شلیکی‌
         میان ابروان چوبی جلاد، نه! 
... 
نه! 
نه! 
نه! 
آسمان از قلب من تا سمت آبی‌های فردا، فتح دانایی‌ست
زندگی‌، آیینه‌یی از بیکران شوق زیبایی‌ست
در نگاهش‌ هفت رنگ عاشق رنگین کمان‌ بیدار

سکة خورشید را در هر شفق‌
- وقتی که می‌خندد‌ میان کاکل مواج گندمزار –
سرخ سرخ سرخ
با کدامین واژگان باید سرود‌ ای یار‌ ؟ 

... 
گفتم او را با هزاران واژه شنگرف‌ ، نه! 
گفتم او را با سکوتم، ژرف، نه! 
گفتم او را با بسا نارانده بر لب حرف، نه! 

زندگی از زندگی سرشار خواهد بود
اگر در روشنای عشق‌
«زندگان» از آن سخن گویند‌.

ع. طارق.

مناظره تلویزیونی؛ نمایشی از مسخره‌گی و ورشکستگی



اولین مناظره و شعبده انتخابات آخوندی که جمعه 8 اردیبهشت 96 به روی صحنه رفت، نمایشی از مسخره‌گی و ورشکستگی سیاسی و بن‌بست کامل باندهای حکومتی و مضکحه نمایش انتخابات قلابی بین مهره‌های سرسپرده و شیاد و جلاد در رژیم ولایت‌فقیه بود.

آنها که همگی شریک جرم و جنایتهای 4 دهه استبداد دینی بودند، ناخواسته اعتراف کردند که در حاکمیت آخوندی، اوضاع کشور تا کجا به قهقرا رفته و اکثریت عظیم مردم ایران قیمت سنگین آن را پرداخته‌اند. آنها به تمرکز ثروت و پولهای چپاول شده در دست اقلیتهای محدود و محرومیت اکثریت مردم ایران از ابتدایی‌ترین نیازمندیهای زندگی اذعان کردند.

میرسلیم در همان ابتدا اعلام کرد که جمعیت بی‌سواد کشور بیش از 10 میلیون نفر است و پاسدار قالیباف اذعان کرد که امکانات و ثروت جامعه در دست 4 درصد است و 96 درصد از جمعیت کشور از این ثروت و امکانات بی‌بهره‌اند. وی فاش کرد که هم‌اکنون 3 میلیون مسکن خالی در کشور وجود دارد که متعلق به همان 4درصد اشراف و ثروتمندان نظام هستند. در سال 95 دولت در مجموع 530هزار میلیارد تومان وام داده که معلوم نیست به چه کسانی رسیده است. وی همچنین گفت 45هزار‌و‌پانصد تومان یارانه در زمان احمدی‌نژاد اکنون معادل 15هزار تومان یعنی کمتر از یکسوم قدرت خرید آن موقع را دارد.

کاندیداهای نمایش انتخابات در این مناظره مسخره به‌وضوح نشان دادند که هیچ باند و جناح و مهره‌ای در این رژیم طرح و برنامه و راه‌حلی ندارد و هر یک فقط درصدد لاپوشانی جنایات خودش و برملا کردن دزدی باند رقیب برای فریب مردم است.

آخوند جلاد رئیسی اعتراف کرد که در حال حاضر 16میلیون نفر از جمعیت کشور در شهرهای مختلف حاشیه‌نشین شدند و آمار رسمی 12 میلیون حاشیه‌نشین مربوط به 4سال پیش است و بسیاری از مردم فقط با 45هزار تومان یارانه با فقر مطلق زندگی می‌کنند. وی در اعتراف دیگری گفت که اختلاف طبقاتی، هفت واحد در سالهای اخیر افزایش یافته است، اما هم اکنون 11میلیون جوان بدون مسکن در انتظار ازدواج هستند. وی افزود برای مسکن دادن به آنها سالانه باید حداقل یک میلیون مسکن ساخته شود.

اما رقبا به او جواب دادند که گفتن این عدد و رقمهای میلیونی برای جمع کردن رأی است و در عمل هرگز عملی نشده است.

در جریان این نمایش مسخره و در حالی‌که کاندیداهای نخودی فقط پامنبری و مجیزگویی می‌کردند، آخوند جلاد رئیسی و پاسدار قالیباف و آخوند شیاد روحانی و معاونش جهانگیری بر سر سهم‌خواهی از قدرت و بر سر برملا شدن شراکت خودشان در انهدام و تخریب ایران گاه به جان هم افتادند که ذیلا بخشی از این جنگ و جدال آورده می‌شود.

پاسدار قالیباف: ما امروز حدود 11 میلیون نفر حاشیه‌نشین داریم عمدتاً در حاشیه شهرها، خب بخشی از این محرومین و حاشیه نشینها همین کم درآمدها هستند دولت هم در گذشته تدبیر کرده در حوزه یارانه‌ها به اینها کمک بشود و در هفت سال گذشته هم کمک شده، ولی آنها گله‌مندیشان این هست که در هفت سال گذشته با توجه به گرانی و افزایش تورمی که اتفاق افتاده ارزش آن چهل هزار‌و‌پانصد تومان امروز به 15000 تومان رسیده است.

آخوند ر‌ئیسی: آمار یازده میلیون (حاشیه نشین) مربوط به سال 92 هست، الآن آمار شاید تا 16میلیون بشود گفت، آمار دقیق باید نسبت به حاشیه نشینی معلوم بشود.

میرسلیم: متأسفانه امروز ما مواجه هستیم با ده و دو دهم میلیون نفر جمعیت کاملاً بی‌سواد در کشور که این برازنده جمهوری اسلامی نیست که در بین 80 میلیون جمعیت آن، بیش از ده میلیون نفر بیسواد کامل باشند

جهانگیری: برخی از افراد به ثروتهای باد آورده دسترسی پیدا کرده‌اند. کسی که موفق می‌شود در اثر تماس با برخی از مسئولان به سرمایه‌های بزرگ دسترسی پیدا کند این سبب این می‌شود که در جامعه بی‌عدالتی توسعه پیدا بکند، این‌که یک فرد موفق می‌شود بیش از 3 وهشت دهم میلیارد دلار از اموال ملت ایران را به جیب بزند، هر کسی این خبر را می‌شنود، می‌داند که جامعه به سمت بی‌عدالتی رفته، عده‌یی با فساد، عده‌یی با زد و بند و ثروتهای باد آورده رسیده‌اند و متأسفانه عده‌یی به حداقل‌های زندگی نیاز دارند.

قالیباف: 4درصد در جامعه ما هستند که از همه چیز برخوردارند. 96 درصد هستند که برخوردار نیستند، آنهایی که برخوردار هستند با رانت برخوردارند، همین‌طور که آقای جهانگیری بهش اشاره کردند.
جنابعالی (خطاب به روحانی) در آغاز دوره به مردم عزیزمون قول دادید که 4میلیون شغل را ایجاد کنید.

روحانی: ببخشید آقای قالیباف ببینید یک سایت گمنامی یه حرفی می‌زند، بعد یک سایت معروفی نقل می‌کند، بعد یک روزنامه نقل می‌کند، جنابعالی هم می‌خواهی از آن روزنامه نقل کنی. من هیچ‌وقت در هیچ دوره‌یی به مردم قول 4 میلیون شغل ندادم، این دروغ محض است.

قالیباف: حالا ما بهرحال حتماً از آدرس سایت خودتان می‌گوییم، شما اجازه بدهید، شما که از آزادی گفتید، حداقل اجازه بدهید من نظرم را خدمت شما بدهم.

روحانی: درست نیست حالا اگر می‌خواهید ادامه بدهید، ادامه بدهید.

قالیباف: تحمل داشته باشید یکی، دو دقیقه اتفاقی نمی‌افتد، تحمل بکنید. (خطاب به مجری) جزء وقت من محسوب نشود.
واقعا مردم عزیز شما امروز در زندگی‌تان، حس‌تان این است که کسب و کار رونق پیدا کرده. واقعاً در ذهن‌تان این هست که این چند سال آیا آمار بیکاری بیشتر شده یا کمتر شده. چون من که ظاهراً آقای روحانی اجازه صحبت کردن بمن نمی‌دهند، توی صحبت میایند.

جهانگیری: این کشور بهترین زمینه برای گردشگری وجود دارد. چه کسانی به سفارت عربستان حمله کردند، چه کسانی باعث شدن 700هزار شیعه‌ای که می‌آمد، زندگی مردم مشهد می‌چرخید، زندگی مردم می‌چرخید، کار ایجاد می‌شد، این را بهم زدند، دولت این کار را کرد. بله آقای قالیباف ما نمی‌توانیم، ما نمی‌توانیم به سفارت حمله کنیم، ما نمی‌توانیم زندگی مردم را به‌خاطر منافع خودمان دچار آسیب بکنیم، چه کسانی به سفارت حمله کردند، آنها امروز در ستادهای کدام کاندیدا دارند فعالیت می‌کنند، کدام کاندیدا آنها را حمایت می‌کردند، پول به آنها می‌دادند و آنها را شکل می‌دادند.

قالیباف: همین وام‌هایی که شما می‌گویید، مردم قضاوت کنند، ببینید هزار مسیر جلوی شما می‌گذارند که شما در حقیقت نتوانید وام بگیرید. ولی در یک سال بیش از 500هزار میلیارد تومان وام داده می‌شود، بنا‌ به گزارش بانک مرکزی بروید لیستش را در بیارید به کی دادند، صداقت، بی‌صداقتی اینهاست.
حالا می‌آئیم از حقوق شهروندی حرف می‌زنیم می‌گوییم حقوق‌شان را بدهیم، بابا اولین حق مردم هواست، ما هوا را هم از آنها گرفتیم با بی‌تدبیری، بعد هم می‌گوییم عذرخواهی هم می‌کنیم. شما نگاه کنید در همین آلودگی هوا در کلانشهرها در همین تهران ما گفتیم این موضع قابل حل است، در ابتدای دولت گفتم طرح داریم، آقای جهانگیری جلسه گذاشتند من خدمتشان رفتم، آمدند طرح ما رو قبول کردند، ولی گفتند خودمان اجرا می‌کنیم، آقای جهانگیری بگویند چه کار کردند؟ اجرا کردند؟ ماشینها را از شهر از بیرون شهر رها می‌کنند می‌آیند و ماشینی که 30سال در جاده بوده، دو مرتبه می‌آورند توی شهر می‌شود سرویس اداره، می‌شود سرویس یک جای دیگر، کامیون 50 - 60ساله می‌آید نگاه کنید مشکل محیط‌زیست مثل مشکل بحران اجتماعی مثل بحران اقتصادی امروز حل نشده، چرا نشده؟ به‌خاطر این‌که این دولت الآن شما هر صحبتی این‌جا شنیدید می‌فرمایند این نمی‌شود، پول می‌خواهد.

جهانگیری: آقای قالیباف 12ساله شهردار تهران است، بگوید همین زباله‌ای که جلوی خانه مردم جمع می‌کند، چه جور نتوانسته بعد از 12سال تفکیک بکند که مردم این زباله‌شان جدا جدا معلوم بشود، هر بخشی‌اش در جای خودش؛ کدام شهری در اشل تهران، تا حالا زباله اینجوری جمع می‌کنند؟ ایشون فقط شهردار سازه هست، فقط پروانه می‌دهد، برجهای منطقه 22 را بروید ببینید چه به‌سر تهران آورده؟ همین مناطق مختلف بروید ببینید، همین صدر دو طبقه چه کمکی به ترافیک تهران کرد؟ با پول صدر همه اتوبوسهای تهران را می‌شد اصلاح کرد.

آخوند حسن روحانی: آقای قالیباف گفتند که ما هوا را نباید از مردم بگیریم، خب در تهران کی هوا را از مردم گرفته؟ ایشان مرتب می‌خواهد جامعه فقیر و غنی درست کند، چهاردرصدی، 96درصدی، خب این برجهای بزرگ را شما مجوزش را به آن چهار درصد می‌دهید؟ حالا من که معتقد به این چهار درصد و 96درصد نیستم اما شما که مرتب این شعار را می‌دهید 4درصدی، شما این برجهای بلند را به کی مجوز دادید؟ شما برج 33طبقه را به همون آدمی که اموال مردم رو غارت کرد و 3 وهشت دهم میلیارد دلار پول مردم را خورد، مگر به او مجوز ندادی؟ شما این مجوز هایی را که دارید در کوچه‌های ده متری و 12 متری برج 20 طبقه میدهی بر چه مبنایی اینکار را می‌کنی؟ تمام درختهای 300ساله و 200ساله تهران دارد قطع می‌شود، جایش درخت یکساله کاشته می‌شود، بعد ما بحث می‌کنیم که در بستانها، در پارکها قسمتهای مختلف شما ببینید چقدر مجوز داده شده، من الآن دارم این‌جا پرونده‌های متعددی که شکایت شده، شورای عالی شهرسازی شکایت کرده.

پاسدار قالیباف: این‌که من می‌گویم شما دولت 4درصدی هستید به همین خاطر است چون تو مردم نیستید. اگر بحث بلند‌مرتبه سازی را که شما می‌گویید این قانون دولت 4درصدی‌هاست. وزارت راه و شهرسازی شما و وزارت راه شما، شورایعالی شهرسازی رو تصویب می‌کند، می‌شود حق مردم و می‌آیند از شهرداری مطالبه می‌کنند ما کار اداریش را انجام می‌دهیم.
بحث از صداقت و اخلاق می‌گویید. بهرحال همه شنیدند و دیدند که جنابعالی گفتید من صد روزه تحول اقتصادی می‌دهم، بعد از شما سؤال که کردند، گفتید نه، آدمهایی که این حرفها رو می‌زنند عقل ندارن، من می‌گویم صداقت ندارید به اضافه آن، و گر نه این کار را نمی‌کردید.
شما می‌گویید شفاف سازی، هر پرونده را یک مهر محرمانه رویش می‌زنید، یعنی دولت 4درصدی، مردم نفهمند همین پتروشیمی که شما می‌گویید شغل ایجاد می‌کند، بله شغل ایجاد می‌کند، ولی برای 4درصدی که دوستان شمایند، آقای جهانگیری دوستان شما هستند، اینها میایند، اینها را در همان مواد اولیه صادر می‌کنند به کشور همسایه، بدون این‌که به زیر دستیهایشان بدهند. خواستید می‌گویم، چون من مکلفم اخلاق را رعایت کنم. جناب آقای جهانگیری که شما بیشتر این‌جا هستید شما امروز آمدید کمک‌کار حال آقای روحانی که عدد و رقم و اینها رو شما کمکش کنید. اشکال هم ندارد، وقت مردمم گرفته می‌شود، گفتم این از پدیده‌هاست. ولی به هرحال جنابعالی این را بهش دقت بکنید که این مسایل و مشکلات هست، ارز کشور می‌تواند به دو برابر تبدیل شود، نه با این سیستمی که شما رانتی‌اش کنید بدهید به 4درصدیها که ده‌هزار میلیارد ده‌هزار میلیارد تومان منفعت ببرند، اگر لازم شد بعد من خواهم گفت. حالا در تهران بلند‌مرتبه سازیه، اراک مشکلش چیست؟ ، اهواز مشکلش چیست؟ ، کرج مشکلش چیست؟ ، این ضعف مدیریت شماست، واقعاً مدیریت شما مدیریت سنتی است.

روحانی: اگر یک کسی به کسی تهمت زد و دروغ گفت آیا وقت دفاع در این مناظره هست یا نیست؟ 

مجری: این به تشخیص ستاد نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری است آقای دکتر.

روحانی: چون الآن دو مورد دروغ گفته شد، اگر فرصت هست من می‌توانم پاسخ بدهم که این دروغ بود.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۸, جمعه

لنگستن هیوز ، شاعري بزرگ

جیمز لنگستن هیوز
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رؤیایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است

                             منزلگاهی بجوید.
بگذارید این وطن
                      رؤیایی باشد که رویاپروران
                                                        در رؤیای خویش ‌داشته‌اند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند
                                                              نه ستمگران اسباب‌چینی کنند
                                                              تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
                                                               با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌ آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زند‌گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.
(در این «سرزمین ِ آزاده‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بود و نه آزادی.) 

بگو! تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟ 
کیستی تو که حجابت تا ستاره‌گان فراگستر می‌شود؟ 
ـ سفیدپوستی بی‌نوایم که فریبم داده، به دورم افکنده‌اند
ـ سیاهپوستی هستم که داغ برده‌گی بر تن دارم
ـ سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش
ـ مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ، سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه‌سالِ ِ
                                         سود، قدرت، استفاده، 
                                         قاپیدن زمین، قاپیدن زر، 
                                         قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز، 
کار ِ انسانها، مزد آنان، 
و تصاحب همه‌چیزی به فرمان ِ آز و طمع.
من کشاورزم ــ بنده‌ی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت، 
که با وجود آن رؤیا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. ــ آه، ای پیشاهنگان! 
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رویای خود پروردم، 
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم‌اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌ و جوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
و آمدم تا «سرزمین آزاده‌گان» را بنیان بگذارم.
آزاده‌گان؟ 
یک رؤیا ــ
رؤیایی که فرامی‌خواندم هنوز اما.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آنچه می‌بایست بشود، نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است
و بار دیگر باید رؤیای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را به دل دارید، نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
آه، آری
آشکارا می‌گویم، 
رؤیای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.
ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان، 
کوهستانها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌اش را... 
و بار دیگر وطن را بسازیم! 

      (از کتاب: «همچون کوچه‌یی بی‌انتها»، اشعار 20 شاعر بزرگ جهان، ترجمه‌ی احمد شاملو) 

                               ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیشتر بخوانید:

جیمز مرکر لنگستون هیوز (James Mercer Langston Hughes) ‏

۱ فوریه ۱۹۰۲ - ۲۲ مه ۱۹۶۷ نیویورک
شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، داستان‌کوتاه‌نویس، و نوشتارنویس سیاه‌پوست آمریکایی بود. او بیش‌تر به‌دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است.
جیمز لنگستون هیوز در یکم فوریه ۱۹۰۲ در جاپلینِ ایالت میزوری متولد شد. هنگامی که کودکی بیش نبود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش راهی مکزیک شد. تا ۱۳سالگی نزد مادربزرگش ماند؛ آنگاه برای زندگی در کنار مادرش و همسر او راهی لینکلن در ایالت ایلینوی شد و سرانجام در کلیولند، اوهایو ساکن شد در لینکلن، ایلینوی، هیوز سرودن شعر را آغاز کرد.

کودکی
جیمز لنگستون هیوز در یکم فوریة ۱۹۰۲ در جاپلینِ ایالت میزوری متولد شد. هنگامی که کودکی بیش نبود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش راهی مکزیک شد. تا ۱۳سالگی نزد مادربزرگش ماند؛ آنگاه برای زندگی در کنار مادرش و همسر او راهی لینکلن در ایالت ایلینوی شد و سرانجام در کلیولند، اوهایو ساکن شد در لینکلن، ایلینوی، هیوز سرودن شعر را آغاز کرد.

جوانی
پس از فراغت از تحصیل، یک سال در مکزیکو و یک سال را در دانشگاه کلمبیا سپری کرد. در طی این سال کارهای گوناگونی از قبیل کمک‌آشپز، کارگر خشک‌شویی و گارسن انجام داد و با کار کردن در لباس ملوانی به اروپا و آفریقا سفر کرد. در سال ۱۹۲۴ راهی واشینگتن دی.سی شد. هیوز نخستین کتاب شعرش را به‌دست آلفرد آ. ناپ با عنوان «The Weary Bluess» در مجله بحران در سال ۱۹۲۶ منتشر کرد. سه سال بعد تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه لینکلن پنسیلوانیا به پایان رساند.

شکوفایی و شهرت
نخستین رمانش «Not Without Laughter» نشان طلای Harmon را در ادبیات گرفت. هیوز اظهار داشت که پل لارنس دانبر، کارل سند برگ و والت ویتمن تأثیر عمده‌ای بر کار او داشتند. به‌ویژه او به واسطه تصویرهای هنرمندانه و درخشانش از زندگی سیاهان آمریکا بین سال‌های دهه ۲۰ تا ۶۰ مشهور است. او رمانها، داستانهای کوتاه و نمایشنامه‌هایش را نیز به زیبایی اشعار پدید آورده ‌است. او به‌دلیل تعهدی که به دنیای موسیقی Jazzz داشت نوشته‌هایش تحت تأثیر قرار گرفت. برای نمونه در مونتاژ «رؤیای به تعویق افتاده» مشهود است برخلاف دیگر شعرای سیاه‌پوست برجسته آن دوره، زندگی و کارهای او تأثیری به‌سزا در شکل‌گیری جنبش‌های هنری رنسانس هارلم در دهه ۲۰۰ گذاشت.

مرگ
لنگستون هیوز در ۲۲ می ۱۹۶۷ در اثر سرطان در نیویورک درگذشت. کمیته حفظ و نگهداری شهر نیویورک به یاد او، محل زندگی‌اش را در کوچه ۲۰ شرقی در خیابان ۱۲۷ هارلم شهر نیویورک سیتی Land markk اعلام کرد.

هیوز و سیاه‌پوستان
اما اصیل‌ترین کوشش وی، از میان بردن تعمیم‌های نادرست و برداشت‌های قالبی مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشأت می‌گرفت و آنگاه بر زبان سیاه پوستان جاری می‌شد.

۹ میلیون فارغ التحصیل بیکار در راه



در پی رکود شدید اقتصادی که ماحصل سیاست های مخرب رژیم و نیز پارامترهایی مانند سوء مدیریت و یا فساد حکومتی است، اکنون قشرجوان و پویای کشور شاهد ابعاد بی سابقه رشد بیکاری در دیکتاتوری ولی فقیه هستند.
در این رابطه معاون حکومتی در بخش آموزش و پژوهش در وزارت صنعت رژیم ضمن اعتراف به این واقعیت، چشم انداز تیره و تار بیکاری را اینگونه به تصویر کشده است: «اکنون ۵ میلیون نفر در دانشگاه‌ها در حال تحصیل هستند که سالانه یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر فارغ‌التحصیل می‌شوند که با جمع ۴ میلیون بیکار تحصیلکرده دانشگاهی تا ۴ سال آینده تعداد بیکاران تحصیلکرده کشور به ۹ میلیون می‌رسد».

به یقین بیان چنین آمار و ارقامی تائیدی بر چرخه مخرب بازار کار در این رژیم غارتگر و فاسد می باشد. این وضعیت بحرانی در حالی است که حاکمیت، دانشگاه ها را نه تنها به تیول و منبع عظیم درآمد های مالی برای چرخه سرکوب و ماشین نظامی خود تبدیل کرده است، بلکه فراتر از آن بدلیل کیفیت نازل سطح تحصیل و رشد صنعتی بنام «مدرک سازی», اکنون میلیون ها جوان فارغ التحصیل در خیابانها سرگردان و بدنبال کار می باشند.
به موازات این واقعیت ها باید به نبود سیاست های مدون و نیز شکست خورده حکومت در زمینه اشتغال زایی اشاره نمود؛ زیرا در نبود بستر مناسب برای جذب نیروی جوان و فارغ التحصیل که به گفته این کارگزار رژیم تنها بالغ بر «۱۰۰ هزار واحد اقتصادی، صنعتی و تولیدی  در کشور وجود دارد، اکنون جامعه با سونامی فارغ التحصیلان بیکار روبرو گردیده است.

این کارگزار دولت «تدبیر و امید» ضمن اعتراف به عجز و درماندگی حاکمیت برای اشتغال زایی افزود: «نداشتن طرح مطالعاتی توجیهی و برنامه اقتصادی از مشکلات بخش صنعت در کشور است». وی همچنین ادامه می دهد: «معاون آموزش و پژوهش وزیر صنعت با بیان اینکه راه‌اندازی یک کسب و کار جدید در کشور ۷۲۰ روز طول می‌کشد، خاطرنشان کرد: این میزان در کشور ترکیه ۱۸ روز و در کشور عربستان ۳۸ روز است». (خبرگزاری حکومتی مهر ۶اردیبهشت ۹۶)

همچنین آخوند جنایتکار رئیس، از آمران قتل عام کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ که به کمک خامنه ای برای رسیدن به پست ریاست جمهوری نظام آخوندی خیز برداشته است، در سخنانی ضمن اعتراف به فاجعه بیکاری گفت: «۳۰ درصد جوانان بیکار هستند. وی که علیه دولت آخوند روحانی دست به افشاگری زده بود، ادامه می دهد: «امروز با تحصیل کردگانی مواجه هستیم که مدرکشان را در اختیار دارند اما بی‌کار هستند، آمار رسمی ما تقریباً ۱۲ درصد بیکار را نشان می‌دهد که با احتساب تحصیل کردگان این آمار به ۴۰ درصد می‌رسد که ۳۰ درصد آن جوانان هستند. وضعیت و شرایطی به وجود آمده بیش از ۴۰ درصد بیکار داریم». (سایت حکومتی الف ۷ اردیبهشت ۹۶)

۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

حسین پویا: مصاحبه خبرنگار کلاغ پرس با چالشگر عظیم




خبرنگار: با سلامی دوباره خدمت شما چالشگر عظیم و کریم و رحیم و حجیم و رژیم و فهیم و ضخیم و قدیم.
چالشگر: بنده هم خدمت شما و بینندگان و خوانندگانتون و رانندگان و آیندگان و یارندگانتون عرض ارادت می کنم
خبرنگار: اجازه بدید قبل از هرچیز از شما یک تشکر چالشگرایانه بکنم و با صدای بلند بگم درود، درود، درود. واقعا مردم ما چقدر خوشبخت هستن که چالشگری مثل شما دارن. وقتی فکر می کنم که اگر شما و افشاگریها و چالشگریهای شما نبود اوضاع مملکت و مردم ما چطوری بود مو بر اندامم راست میشه. فکرش بکنید. همین مجاهدین و شورای ملی مقاومت پدر مردم را می آوردن.
چالشگر: خواهش می کنم. بنده هم از شما که اینهمه زحمت می کشی و چالشگریهای بنده را تعمیر و تکثیر و تحریر می کنید متشکرم. ممکنه قبل از هر سوالی بگید مهمترین چالشگری که بنده اخیرا کرده ام چیه؟ راستش خودم یادم نمیاد.
خبرنگار: با کمال میل. شما تصورش رو بکنید که اگرافشاگری شما در مورد همین اعلامیه اخیر شورای ملی مقاومت و سخنرانی رئیس جمهورشون نبود، چه کسی میتونست بفهمه که منظور اینا از "خلع ید"! چیه. اصلا ما در عمرمون نتوانستیم بفهمیم که "خلع ید" یعنی چی تا اینکه جنابعالی توضیح دادید و تازه فهیمدیم که برای فهم معنای هر اصطلاح و لغتی لازم نیست آدم یکراست بره به سراغ مرحوم دهخدا و مزاحمش بشه. ما فکر میکردیم که منظورشون اینه که از رژیم ایران در سوریه و عراق "خلع ید" بشه. یعنی آخوندا رو از اون کشورها بندازن بیرون. سادگی ما را می بینید؟ آخه توی اعلامیه شون چیزی در باره خوزستان نبود. اگه شما نبودید که توضیح بدید، ما و ملت عزیز ایران از کجا می خواستیم بفهمیم که منظورشون این بوده که اول امریکائیها و عربها شهرهای ایران را بمباران کنند و بعد رژیم را سرنگون کنند و شورا را حاکم کنند و بعدش خوزستان را از ایران جدا کنن و بدهند به عربستان.
چالشگر: خوب بله. بزرگواری به نام دکتر گوستاولوبن که از فلاسفه بزرگ فرانسه بوده است و در سوربن حقوق دیپلوماتیک درس میداده گفته که یک چالشگر خوب، چالشگری نیست که فقط خطوط را بخواند. بلکه چالشگری است که بین خطوط را هم بخواند. اصلا خود خطوط را نخواند هم نخواند. ولی بین خطوط را باید بخواند. و بنده خوشحالم که طی سالهایی که از نزدیک اینها را شناخته ام، فهمیده ام که وقتی اینها می گویند که امریکا دست از مماشات با آخوندا برداره منظورشون اینه که امریکا اول باید شهرهای ایران رو بمباران بکنه و بعد رژیم را ساقط بکنه و بعد حکومت را بدهد به ما و ما هم در مقابل قول میدیم و تعهد می کنیم که حداقل تا صدسال مزدور امریکا باشیم. وگرنه اینا چرا باید آدرس سایتهای اتمی رژیم را که یک موضوع داخلی و ملی است به امریکائیها بدن و بهانه بدن به امریکائیها برای تحریم و بقیه قضایا.
خبرنگار: عرض نکردم شما یک چالشگر عظیم و فخیم و ضخیم هستید. حقیقتا که ما مو میبینیم و شما پیچش مو. حالا فکرش را بکنید که اگر شما در میدان نبودید تا به کمک برخی دیگر از چالشگران کمپین راه بندازید و نامه بنویسید به دبیر کل سازمان ملل که مجاهدین گرفتار در عراق را هرچه زودتر به یک کشور امن ببرن. خوب الان چی میشد؟ آیا تا حالا اینها را در عراق قتل عام نکرده بودن. بنده صددرصد مطمئن هستم که دبیرکل سازمان ملل فقط به خاطر گل روی شما و آن کمپین اینها را به آلبانی منتقل کرد. حالا بگذریم که وزیر خارجه وقت امریکای جهانخوار امپریالیست با پررویی تمام این نقل و انتقال را به حساب خودش گذاشت و به آن افتخار کرد. آنهم بدون آنکه با وقاحت تمام حتی اسمی از شما ببره و یک تشکر خشک و خالی هم از شما نکرد. تفو برتو ای چرخ گردون تفو.
چالشگر: خوب بله. بنده بارها به اینها گفتم که چه نیازی هست که پولتان را بدهید به یک عده مقامات بازنشسته که هیچ کاری از دستشان برنمیاد غیر از اینکه روضه بخوانند. اینها روضه خوان هستند و هرکس پول بدهد اینها روضه می خوانند. اینها به خاطر پول است که شما را حمایت می کنند. گفتم شما اجازه بدهید بنده یک نامه به دبیرکل سازمان ملل می نویسم و همه مجاهدین عراق را ظرف ده ثانیه سوار می کنن و در وسط کالیفرنیا یا هرکجا که بخواهید پیاده می کنن. اما مگر اینها قبول کردند؟ همه اش گفتند که اینها فلان و بهمان هستند و گفتند که اگه به خاطر پول بود که رژیم خیلی پولش بیشتر از ماست. درحالیکه آخرش هم امثال بنده بودیم که توانستیم اسم اینها را از لیستهای تروریستی کشورهای اروپایی و امریکا در بیاوریم و با آن کمپین گرانسنگ اینها را از عراق خارج کنیم. اما کو قدرشناسی؟
خبرنگار: بله واقعا اینها قدرنشناسند. فقط اینها نیستند که قدر شما نشاختند و نمی شناسن. به قول معروف دنیا دنیای نامردیه. شما ببیند الان چند سال است که چالشگر عظیم و فهیم و کریمی مثل شما اینها را افشا کردید و ازشان جدا شدید. این کسانی که در خارج کشور خودشان را مخالف نظام می دانند و ادعای مبارزه می کنند هنوز این دست و آن دست می کنند و نیامده اند و شما را به رهبری خودشان انتخاب نکرده اند و شما را کمک نکرده اند که یک شورا و سازمان و آلترناتیو سراسری دموکراتیک که مورد حمایت مردم ایران هم باشد راه بندازید و با دوتا اعلامیه میلیونها ایرانی را به خیابان بکشید و آخوندها را سرنگون کنید و روی اینها را هم کم کنید.
چالشگر: بله آقا. دست روی دلم نذارید. دنیا دنیای نامردیه. این خارج کشوریها فکر کردن که ما پنجاه سال دیگه زنده هستیم. همین بی بی سی نامرد تا وقتی ما توی اینا بودیم هر روز پیغام و پسغام بود که آقا تشریف بیارید مصاحبه. اما انگار همه ش کلک بود که ما از اینا جدا بشیم. دریغ از یک مصاحبه در سال. عوض اینکه روزانه از تجربیات و علم مبارزاتی بنده استفاده کنن، عوض اینکه بنده را به رهبری انتخاب کنند تا آلترناتیو و شورا راه بندازیم، دست روی دست گذاشتن و سالی یک جلسه تشکیل میدن که تازه بنده توش هیچکاره م. آخه مگه اینطوری میشه آخوندا را سرنگون کرد؟ دست رو دلم نذار که خونه.
خبرنگار: خوب جناب دکتر وقت امروز ما هم تمام شد و تا هفته آینده که چالشی دیگر داریم و چالشگرانی دیگر، به شما بدرود می گویم. 

مـرا در شعرهایم بخوان س.ع.نسیم




در شعر خویش
آن‌گونه زیسته و زنده‌ام، 
با شعر خویش
آن‌گونه پالایش یافته و آمده‌ام
که با واژه‌هایم
با رؤیاهایم
با انسانهایم
شانه به شانه‌ی قامت انسانیِ‌ خویشم
ـ بی‌انقیادم
بی سایه
بی رنگ ـ
استعاره‌پوشِ صداها و نگاه‌های جهانم
و واژه‌هایم
آینه‌های حقیقت من‌اند
ـ شانه به شانه‌ی قامت انسانیِ تو ـ
بی شعر خویش
آن‌گونه گاه زیسته‌ام
که با تجسد انقیاد و با وهم سایه.
بیرون آینه‌ها و استعاره‌هایم
حقیقت انسانی‌ام را مجوی
که اعتراف ناگزیر را
گاه
بی خویشم
سایه دارم و رنگ
می پذیرم و
دمِ ناگزیر را برمی‌تابم... 
حقیقتم را شانه به شانه‌ی قامت بی‌انقیاد و بی‌رنگم بجوی

مرا در شعرهایم بخوان... 
                                                                 س.ع.نسیم
                                                         بازسروده: 2اردیبهشت 96.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۴, دوشنبه

آخرين نامه ماركز ...




«مارکز از شما خداحافظی می کند»
گابریل گارسیا مارکز (زادۀ 6مارس 1927 ـ مرگ 17 آوریل 2014)، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعّال سیاسی مشهور کلمبیایی.
مارکز پس از مبتلاشدن به بیماری سرطان لنفاوی، و احساس این که زندگیش به پایان نزدیک است، در «نامه» یی کوتاه از خوانندگان آثارش و مردم جهان خداحافظی می کند. متن «نامه» را در زیر می خوانید:
 «اگر پروردگار لحظه‌ یی از یاد می ‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد، از این فُرجه به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم:
 به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌ راندنم، امّا یقیناً هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم؛ به هر چیزی، نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود، بها می‌دادم؛
کمتر می ‌خوابیدم و بیشتر رؤیا می‌بافتم، زیرا در اِزای هر دقیقه که چشم می ‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم؛
 راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقّف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خاستم که سایرین هنوز در خواب بودند.
 اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید،‌ ساده‌ تر لباس می‌ پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌ خوردم و نه تنها جسم، که روحم را نیز در آفتاب، عریان می‌کردم؛
به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیرشدن نیست که دیگر عاشق نمی ‌شوند بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند؛
 به بچه ها بال می‌دادم، امّا آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند؛
 به سالمندان می‌آموختم با سالمندشدن نیست که مرگ فرامی‌رسد، با غفلت از زمان حال است؛
 چه چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ ام...
 یاد گرفته ‌ام همه می‌خواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند و فراموش کرده ‌اند مهمّ صُعود از کوه است؛
 یاد گرفته ‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می ‌فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند؛
یاد گرفته ‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ یی را از جا بلند کند؛
 چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته ‌ام... احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا.
 اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم؛
 اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می ‌بینم، به تو می‌گفتم "دوستت دارم" و نمی ‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن ‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: "مرا ببخش"، "متأسّفم"، "خواهش می‌کنم"، "ممنونم" و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.
 هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن.
به دوستان و همۀ آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
 آرزو می ‌کنم و امیددارم از این نامهۀ کوتاه خوشتان آمده باشد و آن را برای تمام کسانی که به آن‌ها علاقه‌ مندید، بفرستید.
همراه با عشق
 گابریل گارسیا مارکز».