۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

” برتولت برشت ، تبلور حقيقت و انسانيت”



                                                                                                                                    م . وحيدي_ (م . صبح
                                                                                                                                   به نقل از نشريه نبرد خلق
               
آن كس كه حقيقت را نمي داند ، بي شعور است؛
اما آن كس كه حقيقت را مي داند و آن را دروغ مي نامد ، تبهكار است .
                                                                                                                     ”برشت”
                    
              
از برشت ، انديشه  ، وسعت و گستردگي آثار و ديدگاه هايش سخن گفتن  مشــكل است و نمي توان او را ، در چند سطر گنجاند . كارشناسان، و محققان ادبيات، پژوهشــــگران و هيات هاي فرهنگي، علمي و آكادميك مي بايستي اين مهم را بر عهده گرفته و اين نابغه عصر را، در جايگاه واقعي خود بنشانند.
برشت، وجدان بيدار بشريت معاصر، مبارزي پرشورو فرزند راستين زمان خويشتن بود. شــاعر و نمايشنامه نويسي خلاق وجستجوگر، كه به نياز تاريخي عصرخويش پاسخ گفت و با افكاروتخيلات بلندش ، مشعل انديشه ضدفاشيستي وضد ديكتاتوري را، شعله ور و روشن نگاه داشت و ناعادلانه و غيرانساني بودن حاكميت سرمايه داري را، ترسيم و بيان نمود:
ـ درخانه طاعون سياه
دربيرون
           سرماي مرگ زاي
من به چنين دستگاه حكومتي
كه از بن ناخواسته است
                                 تف مي اندازم...
او دركشورش آلمان ، يا هركجا كه پا مي گذاشت، ازبيداد و ستم سخن مي گفت و حـــــامي محرومان ومبارزان در سرتاسر جهان بود و درسراسر آثارش، به دفاع از حقيقــت و ستايش    از انسانيت مي پرداخت.اودرمورد ”هنر” و” كارهنري ” ، به آن دسته از افرادي كه هنر و انديـــشه خود را ، به فاشيسم و نظام سرمايه عرضه كرده بودند، مي گفت: ” اينان دلالان هنر و روشنفكران متظاهر و هم دست و هم داستان با حاكمان ستمگر هستند.هنر را نمي توان در خدمت   گروهي قرار داد، كه از آن به نفع خود تغذيه مي كنند. در جايي كه ”حقيقت” مورد هجوم سركوبگران قرار مي گيرد ، هنرمند بايد براي نوشتن شجاعت به خرج دهد و هنــــرش را ، مثل يك سلاح كارآمد، عليه بيداد وجهل به كار گيرد ... نبايد در مقابل قدرتمندان سرخم كرد و به  ضعيفـــان خيانت ورزيد...نوشتن حقيقت كار سختي است و انسان در مورد خودش نيز، بايد  حقيـــقت را بگويد”....ودرجايي ديگرگفته است:”هنرمـــــندي كه سعي دارد غيرسيــــاسي باشد، درمقابل قدرتمندان عذاب وجدان ندارد؛حاكمان نيز، پول خوبي به او مي پردازند...ما بايد واقعيات    و حقايق را، زماني كه شرايط بسيارسخت است، بيان كنيم.به خصوص درمورد كساني كه     شرايط براي آنها بدترازهمه است. حقيقت دردستان ما بايد به سلاح تبديل شود.”
برشت،مبلغ سادگي و ساده زيستن و شيفته سوسياليسم بود.او درپردازش نمايشنامه واجراي   آن، يك قلم،ازصحنه پردازي هاي متداول و پرخرج،دوري مي جست وكم خرجي را،درنمايش تاتر، روش كارخود ساخته بود.سنت شكني درمقوله تاتر، از ويژگي كارهاي او بودو در اين راستا،   به سرزنش كلاسيست هاو افكاركهنه ومنجمد اعتنايي نمي كرد . اوهميشه درحال نو شدن ونوكردن آثارش بود:
ـ بنگرانديشه هايت را
و ببين كه كهنه اند
بامن بيا...
تاشهري نوين بناكنيم...
اوبراي كودكان، كارگران وبراي كشاورزان وزحمتكشان، به زبان خودشان مي ســــــرود و مي نوشت و زندگي و تاريخ را، هم چون عرصه اي مي دانست كه آرزوهاو عقــــايد مردم درآن،به تحقق مي پيونددو برخلاف نظريه پردازان بورژوازي ، كه تصوري متــــــافيزيكي ازروند تاريخ دارند، سرچشمه تضادهاي آشتي ناپذيرطبقاتي را،درشرايط مادي زندگي جستجو مي كرد و توده ها را، نيروي محرك تكامل اجتماعي مي دانست.آنچه براي اومهم بود،مردم بودند.به همـــــين خاطر، حاضربود ،براي رفاه وآزادي آنها،آوارگي وتبعيدوبرچسب”خائن”بودن را، به جان    ودل بخردو خودرا، فداسازد.اوباهمسروفاداروهنرمندش ـ هلنه وايگل ـ سالها تحت تعقيب گشتاپو  بود، حتي درخارج كشورخود:
ـ ماسرزمين ها را
بيشتر ازتعويض كفش خود
                          درنورديده ايم...
برشت هم درد را مي دانست و هم درمان را،و تنهاراه نجات خلق ها را، ازسايه حاكميت فاشيسم و سرمايه،اتحاد و خيزش آنان وپايداري، دربرابرتمامي نيروهاي بازدارنده تاريخ بيــان مي كرد:
ـ اگرازپا افتاده اي
                           برخيز!
اگرشكست خورده اي
                           بازبجنگ!
چرا كه شكست خوردگان امروز
                                   فاتحان فردايند
پايه جهان نگري برشت، ايمان به”انقلاب”ونيروي خلاق ولايتناهي مردم بود. او خواهـــــــان سوسياليسم وصلح و جامعه اي بود كه درآن اثري از استثمارو اختناق وستم نباشد، و تاپايان عمر نيز، به اين عقيده اش وفادارباقي ماند.اودريكي از اشعارش در”ستايش كمونيسم” مي گويد:
ـ معقول است
فهميدني و آسان
توكه استثمارگرنيستي
دركش تواني كرد
جوياي آن شو!
استثمارگران
جنايتش مي نامند
اما ما مي دانيم
كه پايان جنايت هاست
نه حماقت
كه پايان حماقت هاست...
برشت با رسالت ايدوئولوژيك خود،ماهيت پديده هارادرجهت تكامل تاريخي نشان داد  و با نكوهش نظام سرمايه، يادآوري مي نمودكه نبايستي دررسيدن به آرمان خود، خســـته شد و ناصبوري نشان داد:
ـ دشمنان مامنتظرند
تا خسته شوي
هنگامي كه نبرد
درشديدترين مرحله است...
”ارنست فيشر”، منتقدمعاصرآلمـــــاني درمورد برشت گفـــــته است:”اوبه مردم كمك مي كردتاديوارهاي جهل و دروغ وتيرگي را درهم بشكنند.”
ـ درروزگارطغيان به ميان مردم آمدم
وبه شورش ايشان پيوستم...
دست به كارشو!
تو همه چيز را بايد بداني!
تو بايد رهبري را به دست بگيري!
اي آن كه در تبعيدي!
                            ياد بگير!
اي زني كه درخانه نشسته اي !
                            ياد بگير!
توبايد رهبري را به دست بگيري!
آثاربرشت ، تصويرزنده و جانداري است ازوضعيت مردم وجامعه.دلسوزي و انسانيت بيكراني كه وي نسبت به خلق ها داشت، ازاو ، هنرمندي واقعي وبالغ كه دراوج فرهنگ اروپا قـرار   گرفته بود،ساخته بود.هنرمندي جهاني ،بادردي مشترك ، كه عشق ،برابري ، انسانيت و...عدالت را   بي وقفه  فرياد مي كرد .انسان برشت، نه تنها ازتاريخ جدا نشد، بلكه با تمام ماهيت و شعور و   انديشه وروحياتش، درجريان حركت تاريخ قرارگرفته و برمحيط خويش تاثيرمي گذارد. انســـاني  كه تغييرمي دهدو اسيرحوادث نمي شود، و باپيشامدهاوشرايط به وجودآمده، به جنگ برمي خيزد:( نمايشنامه مادر)
برشت با دركي درست ازرويدادهاوحوادث،دنياي كهن را محكوم به شكست مي دانست وسرمايه داري را، نيرويي ويرانگر مي خواند كه عالي ترين صفات اورا، ازبين مي بردو، وي را، به    پست ترين غرايزش مي كشاند:
ـ نظربه اينكه هميشه گرسنه مي مانيم
زيرا كه
نان سفره ماراربوده ايد
مصمم شديم كه ثابت كنيم
بين ما
ونان و گندم خوب
به جزيك گام
                فاصله اي نيست
تفنگ هايتان
سرهاي مارانشانه رفته است
مصمم شديم كه ازمرگ نهراسيم

او درسال 1956 و درحالي كه هم چنان درتبعيد به سرمي برد، درگذشت. يادش گرامي باد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر