منظور از اخلاق نه اخلاق به اصطلاح مدرسه یی ( اسکولاستیک) یا اخلاقی که واعظان غیر متعظ ریاکار در گذشته و همچنان با وقاحت تمام، عوامفریبانه تا به امروز که بر مرکب قدرت در حال چپه شدنند؛ به دروغ از آن دم می زنند. اخلاق فردی به خود فرد مربوط است مگر آنکه بر جامعه به نوعی اثر مخرب داشته باشد. در این نوشتار قصد اینگونه تأثیرات منفی ست.
خمینی و خمینیست ها، کیانوری و کیانوری زده ها هر کدام به گونه یی و در بخشی از جامعه به ویرانگری ارزش های اخلاق انسانی دست یازیدند. خمینی میان عوام و عواممآب و کیانوری میان بخشی از روشنفکران سیاسی و مبارزان چپگرا، سر در گمی، تفرقه و دشمنی ایجاد کردند. این مسئله خود فصل قابل ملاحظه یی از مطالعات اجتماعی را شامل میشود برای پژوهشگران بی حب و بغض.
ارزش های اخلاقی در فرد یا گروه و حتا سطح جامعه اگر از شالوده و بنای محکم و مطمئنی برخوردار باشد، صاحب اخلاق در بدترین شرایط نامساعد و ضد اخلاقی میتواند اعتبار خود را حفظ کند. وقتی یک سونامی مهیب ویرانگر ــ آنهم در زمان پیش بینی نشده ــ چونان غول مخوف اساطیری از دریا برمیخیزد، بنا های محکم ستوار آسیب هایی میبینند؛ اما همچنان سر پا می مانند برای مرمت آسیب ها. اما بناهای سست فرو میریزند و بسیارشان را دریا میبلعد و در خود انبار میکند. بر یک سونامی سیاسی – اجتماعی همچون بلای خمینی نیز همین قانونمندی حاکم است. استحکام بنا و بنای سیاسی بستگی تام و تمام به مهندسی ذی صلاح و مصالح درست دارد که اگر چنین باشد “از باد و باران نیابد گزند».
ارزش های اخلاقی حافظ اصول و شئون انسانی ست، منهای تفاوت و اختلاف اندیشه ها و دیدگاه های سیاسی. اگر ارزش ها فروریزد، آنچنان فضای آلوده و مسمومی موجب میشود که مسخ و مرگ شخصیتها؛ نتیجه ناگزیر آن خواهد بود. همه چیز در قلمرو گروه مخدوش و لوث خواهد شد و البته در کسوتی فریبکارانه. رقابت طبیعی سیاسی به عناد و ستیز تبلیغاتی به زشت ترین شکل مبدل می گردد. ما چه در حوزه ملی و چه بینالمللی، امروزه شاهد اینگونه رقابت های واقعا ناپسند و بس ناجوانمردانه هستیم .
راز و رمز بقا و دوام پیکارجویانه مجاهدین خلق امر پیچیده یی نیست که آن را همچون دشمنان و معاندان بی مروت به فرقه گرایی یا کیش شخصیت نسبت دهیم. این نسبت ها از سر حقد و بغض و حسد و ناتوانی هست و لاغیر. بیش از بیست و دو سال تجربه مستقیم دارم و بنابراین تا زنده ام بدین سازمان بی نظیر که همین بی نظیریاش موجب حیرت و اعجاب شده است، مهر میورزم و وفادار میمانم . این اشتیاق را کسی میتواند بفهمد که تجربه تشکیلاتی داشته باشد و نیز آشنایی عمیق با مجاهدین خلق. آنوقت دیگران مو میبینند و او پیچش مو، دیگران ابرو میبینند و او اشارت های ابرو. آیا این مضحک نیست که به توانمند ترین تشکیلات پایدار درمبارزه، که توجه جهانیان را با شیفتگی به خود جلب کرده است، عنوان فرقه !! بدهیم؟. عنوان بخشی های دشمنان نیز مثل خودشان نچسب و نادرست هستند. در حقیقت سقوط اخلاقی در عرصه اجتماعی موجب سقوط تمامی موازین بشری خواهد شد. متأسفانه ما امروز با چنین فاجعه دردناکی مواجهایم .
مناسبات مجاهدین خلق با هم، بیانگر یک شکل طبیعی و صوفی منشانه سوسیالیستی ست که در درازنای گذشته، هیچ صوفی صافی و هیچ عارف ربانی یا غیر ربانی قادر به ایجاد آن نبوده است. برگردید به تاریخ، به عرفای نامدار و ببینید توانسته اند جمعی غیر ریایی برای دراز مدت گرد آورند یا نه؟. و فراموش نکنیم که این سازمان افتخار آمیز در چه شرایطی ایجاد شده و چه مسیر پرتلاطم و پر بلوایی را طی کرده است. پیوند آرمانی با رشته های مستحکم عاطفه و یگانگی که میان مجاهدین خلق ایران است، البته که برای فروریختگان ارزش ها باید باعث تعجب و علت و عناوین آنچنانی شود . اگر تمام هست و نیست و حیثیت و سرمایه معنوی مردم ستمدیده ایران در چنگ فاسد و بی رحم ملایان هماره غربال و برباد میشود، گناهش از آنانی ست که گمان میبرند به ارزش های نوین دست یافته اند و همواره گریز از مرکز میزنند.
به صراحت میگویم که مریم و مسعود از متهمان تاریخ ما نیستند بل دادستان های تاریخ امروز ایران هستند. و چنین است که انواع متهمان ریز و درشت به وکالت متهمان ردیف اول ( رژیم نابکار) می کوشند با مغلطه و سمپاشی های مداوم، آنان را بمباران و تخریب شخصیتی کنند که البته ول معطلاند. بیرون از این خائنان و مزدوران حقیر، باید به روشنفکرانی که در سموم زمانه ملایان گرفتار سرگیچه شده اند گفت که یک اشکال در مقطع گرایی و مقطع نگری ست. تاریخ یک سیر بی امان دایمی ست و هرگز رسالت آن در یک مقطع تعریف و متوقف نمیشود. به هر حال و هوا و سیر اندیشه که هستید باشید اما همواره نگران و مراقب اعتبار و ارزش اخلاقی و شخصیتی خود که آنهم به یک مقطع زمانی محدود نمیشود. صرف نظر از کم و کیف های سیاسی، پاسداری از ارزش های انسانی؛ آدم را از لغزش و انحراف و در قضاوت، عامی و عجول و لاجرم ظالم و بی انصاف نمیکند. نگاه کنید به روز و روزگار ملت خود که چون ملایان ملعون حاکم هر یک تجسم مرگ و نیستی هستند چگونه اجل طبیعی آدرس ها و نشان خانه ها را گم کرده است و بنابراین مرگ مفاجا مشغول درو کردن نا به هنگام جوانان هم شده است. اگر طبیب هستید و به درستی طبابت را خوانده اید باید بدانید آنانکه از پی استحاله های مکرر با پمپاژ ایدئوماکیاولی همه چیز را در پول و رفاه شخصی یافته اند نمی توانند دلسوز تهیدستان، بیکاران، توسری خورده و حقیرشدگان و خیل زحمتکشان ایران باشند. تلاش آنان در نهایت حسن نیت! تلاش کسی ست که بر سر بیمار محتضری، آیین نوین زیستن را آموزش دهد و نداند که اول باید از مردن او جلوگیری کرد و بعد از رفع علت و علل بیماری مهلک؛ بدو رسم درست زیستن را آموخت.
ارزش های اخلاقی در فرد یا گروه و حتا سطح جامعه اگر از شالوده و بنای محکم و مطمئنی برخوردار باشد، صاحب اخلاق در بدترین شرایط نامساعد و ضد اخلاقی میتواند اعتبار خود را حفظ کند. وقتی یک سونامی مهیب ویرانگر ــ آنهم در زمان پیش بینی نشده ــ چونان غول مخوف اساطیری از دریا برمیخیزد، بنا های محکم ستوار آسیب هایی میبینند؛ اما همچنان سر پا می مانند برای مرمت آسیب ها. اما بناهای سست فرو میریزند و بسیارشان را دریا میبلعد و در خود انبار میکند. بر یک سونامی سیاسی – اجتماعی همچون بلای خمینی نیز همین قانونمندی حاکم است. استحکام بنا و بنای سیاسی بستگی تام و تمام به مهندسی ذی صلاح و مصالح درست دارد که اگر چنین باشد “از باد و باران نیابد گزند».
ارزش های اخلاقی حافظ اصول و شئون انسانی ست، منهای تفاوت و اختلاف اندیشه ها و دیدگاه های سیاسی. اگر ارزش ها فروریزد، آنچنان فضای آلوده و مسمومی موجب میشود که مسخ و مرگ شخصیتها؛ نتیجه ناگزیر آن خواهد بود. همه چیز در قلمرو گروه مخدوش و لوث خواهد شد و البته در کسوتی فریبکارانه. رقابت طبیعی سیاسی به عناد و ستیز تبلیغاتی به زشت ترین شکل مبدل می گردد. ما چه در حوزه ملی و چه بینالمللی، امروزه شاهد اینگونه رقابت های واقعا ناپسند و بس ناجوانمردانه هستیم .
راز و رمز بقا و دوام پیکارجویانه مجاهدین خلق امر پیچیده یی نیست که آن را همچون دشمنان و معاندان بی مروت به فرقه گرایی یا کیش شخصیت نسبت دهیم. این نسبت ها از سر حقد و بغض و حسد و ناتوانی هست و لاغیر. بیش از بیست و دو سال تجربه مستقیم دارم و بنابراین تا زنده ام بدین سازمان بی نظیر که همین بی نظیریاش موجب حیرت و اعجاب شده است، مهر میورزم و وفادار میمانم . این اشتیاق را کسی میتواند بفهمد که تجربه تشکیلاتی داشته باشد و نیز آشنایی عمیق با مجاهدین خلق. آنوقت دیگران مو میبینند و او پیچش مو، دیگران ابرو میبینند و او اشارت های ابرو. آیا این مضحک نیست که به توانمند ترین تشکیلات پایدار درمبارزه، که توجه جهانیان را با شیفتگی به خود جلب کرده است، عنوان فرقه !! بدهیم؟. عنوان بخشی های دشمنان نیز مثل خودشان نچسب و نادرست هستند. در حقیقت سقوط اخلاقی در عرصه اجتماعی موجب سقوط تمامی موازین بشری خواهد شد. متأسفانه ما امروز با چنین فاجعه دردناکی مواجهایم .
مناسبات مجاهدین خلق با هم، بیانگر یک شکل طبیعی و صوفی منشانه سوسیالیستی ست که در درازنای گذشته، هیچ صوفی صافی و هیچ عارف ربانی یا غیر ربانی قادر به ایجاد آن نبوده است. برگردید به تاریخ، به عرفای نامدار و ببینید توانسته اند جمعی غیر ریایی برای دراز مدت گرد آورند یا نه؟. و فراموش نکنیم که این سازمان افتخار آمیز در چه شرایطی ایجاد شده و چه مسیر پرتلاطم و پر بلوایی را طی کرده است. پیوند آرمانی با رشته های مستحکم عاطفه و یگانگی که میان مجاهدین خلق ایران است، البته که برای فروریختگان ارزش ها باید باعث تعجب و علت و عناوین آنچنانی شود . اگر تمام هست و نیست و حیثیت و سرمایه معنوی مردم ستمدیده ایران در چنگ فاسد و بی رحم ملایان هماره غربال و برباد میشود، گناهش از آنانی ست که گمان میبرند به ارزش های نوین دست یافته اند و همواره گریز از مرکز میزنند.
به صراحت میگویم که مریم و مسعود از متهمان تاریخ ما نیستند بل دادستان های تاریخ امروز ایران هستند. و چنین است که انواع متهمان ریز و درشت به وکالت متهمان ردیف اول ( رژیم نابکار) می کوشند با مغلطه و سمپاشی های مداوم، آنان را بمباران و تخریب شخصیتی کنند که البته ول معطلاند. بیرون از این خائنان و مزدوران حقیر، باید به روشنفکرانی که در سموم زمانه ملایان گرفتار سرگیچه شده اند گفت که یک اشکال در مقطع گرایی و مقطع نگری ست. تاریخ یک سیر بی امان دایمی ست و هرگز رسالت آن در یک مقطع تعریف و متوقف نمیشود. به هر حال و هوا و سیر اندیشه که هستید باشید اما همواره نگران و مراقب اعتبار و ارزش اخلاقی و شخصیتی خود که آنهم به یک مقطع زمانی محدود نمیشود. صرف نظر از کم و کیف های سیاسی، پاسداری از ارزش های انسانی؛ آدم را از لغزش و انحراف و در قضاوت، عامی و عجول و لاجرم ظالم و بی انصاف نمیکند. نگاه کنید به روز و روزگار ملت خود که چون ملایان ملعون حاکم هر یک تجسم مرگ و نیستی هستند چگونه اجل طبیعی آدرس ها و نشان خانه ها را گم کرده است و بنابراین مرگ مفاجا مشغول درو کردن نا به هنگام جوانان هم شده است. اگر طبیب هستید و به درستی طبابت را خوانده اید باید بدانید آنانکه از پی استحاله های مکرر با پمپاژ ایدئوماکیاولی همه چیز را در پول و رفاه شخصی یافته اند نمی توانند دلسوز تهیدستان، بیکاران، توسری خورده و حقیرشدگان و خیل زحمتکشان ایران باشند. تلاش آنان در نهایت حسن نیت! تلاش کسی ست که بر سر بیمار محتضری، آیین نوین زیستن را آموزش دهد و نداند که اول باید از مردن او جلوگیری کرد و بعد از رفع علت و علل بیماری مهلک؛ بدو رسم درست زیستن را آموخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر