«سرودی که آیندگان و دل‌شکستگان را بشارت روییدن سحر و لبخند آزادی می‌داد و با موج چشمه و آهو، از ستیز ستاره می‌گفت و از کبوتری که تمام شب در پرواز بود و شاخه‌ یی سرخ و گرده ‌افشان بر لب داشت. نام سرود "خون ارغوان‌ها" بود
 «مهرداد باران»، آهنگساز و تنظیم‌کنندهٔ ترانه/‌سرودهای دو مجموعهٔ «آفتابکاران جنگل» و «شرار های آفتاب» دربارۀ پیشینه و چگونگی شکل گرفتن این سرود می‌گوید:
 «در آذر ماه سال ۱۳۵۷ دبیران "کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در واشینگتن ـ هوادار سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران" به من و برادرم [بهزاد] که هر دو موسیقدان و نوازندۀ حرفه‌ یی و عضو کنفدراسیون بودیم، رفیقی را به ‌نام "داوود" معرفی کردند که به‌ تازگی از زندان آزاد شده و به واشینگتن آمده بود.
 داوود اشعاری را به‌ همراه خود آورده بود که رفقای زندان در اختیارش گذاشته بودند. این شعرها هر کدام زمزمه ‌های ابتدایی موسیقیایی هم داشت. همانطور که می‌ دانیم، رفقای زندانی در ایران در سرودن شعر دستی توانا داشتند، ولی نه در سُرایش سرود یا ترانه ‌سازی.
 اشعاری که داوود به‌ همراه داشت، در بارهٔ آزادی‌های اجتماعی بود و از پاک‌ترین احساسات انسانی صحبت می‌کرد: "قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت‌دهندگان را، که لبخند آزادی، خوشهٔ شادی، تا سحر بروید".
 با تصمیم جمعی به این نتیجه رسیدیم که این اشعار را با موسیقی، ادغام بهتری کنیم؛ سکته‌هایش را برطرف و ریتم و سرعت‌ها را عوض کنیم تا بهتر جوابگوی شعر باشد. برای هر آهنگ یک مقدمه و یک ملودی وسط نوشتیم و برای بهترکردن آن اجراها، با این که وقت بسیار کمی داشتیم، یک گروه کُر از هواداران سازمان تشکیل دادیم و در حقیقت کار شش‌ ماهه را در دو هفته به انجام رساندیم.
 آهنگ‌ها را هارمونیزه، آکوردگذاری و برای ویلون سل و پیانو، که در دسترس داشتیم، تنظیم کردیم. 
 صدای رفیق داوود از طنین خاصی برخوردار بود و وقتی دستهٔ کُر هم جواب می‌داد، یک جوّ بسیار زیبایی را به ‌وجود می‌آورد. در محتوای کلام هم "سعید سلطان‌پور" سنگ تمام گذاشته بود.
 نوارها و آهنگ‌های "شراره‌ های آفتاب" را به این‌ صورت ضبط کردیم و به ایران فرستادیم که "سازمان چریک‌های فدایی خلق" آنها را در سطح میلیونی پخش کرد.
 چهار سال بعد، بعضی از آهنگ‌های "شراره‌های آفتاب" را همراه با آهنگ‌های دیگری که در جنبش آزادیخواهانهٔ ایران بود، با افزودن چند ساز و با کیفیت ارکستراسیون بهتری در چهار کاست ضبط کردیم تا به فراموشی سپرده نشود».

***

 «خون ارغوانها»
 زده شعله در چمن، در شب وطن، خون ارغوان‌ها 
 تو ای بانگ شورافکن، تا سحر بزن شعله تا کران‌ها 
 که در خون خستگان، دل‌شکستگان، آرمیده توفان
 به آیندگان نگر، در زمان نگر، بردمیده توفان.

                             قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت‌دهندگان را 
                              که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید
                               سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید.

 ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
 زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و سوی میهن آید
 گرفته تمام شب، شاخه‌ یی به لب، سرخ و گرده‌ افشان
 پرد، گرده گسترد، دانه پرورد، سر زند بهاران 

 قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را، 
 که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید.
 سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید.
ــــــــــــــــــــــــ
ـ تارنمای «راوی حکایت باقی».