عمر فرخی و شعرش، گذار دو یار و دو همسفر بود با رنجها و آزمایشهای سنگین. برخی شاعراناند که شعرشان را در گهوارهی زمانهی خود تربیت میکنند. راز عشق و راز « منظر کلمات و نگاه فرخی، منظرهی گلخانه و خرام یار و فلان نبود؛ که کشف بود. فرخی کوهکن چنین معدنی بود و از چنین صاحبدلی، رشتههای فن »اشک و راز لبخند آموخت. ، گرسنهی عدالت، گرسنهی آگاهی ، دفتر شعر او چونان انسان گرسنه است؛ گرسنهی نان گرسنهی آزادی. این است جوهر و بافت تربیت شدهی شعر فرخی یزدی.
2
برخی شاعراناند که شعرشان را در گهوارهی زمانهی خود تربیت میکنند. برخی شاعران، مْهری از خود بر دفتر روزگاران میزنند و با آن مهر، اندیشه و آرمانشان را بی زوال و بیشکست، به امواج دریا و نسیم مکرر زمان میسپرند. فرخی یزدی یکی از این نشانهگذاران در گذر روزگاران بود: آن زمان که سر به پای آزادی بنهاد و دامن محبتش را به خون خویش برای آزادی، رنگین نمود. شمسی در یک خانواده متوسط بهدنیا آمد. شوق شاعری از کودکی به جانش افتاد. ۱۲۶۴ محمد فرخی یزدی در سال فکر میکرد طبع شعرش بهدلیل مطالعه اشعار سعدی است. علوم مقدماتی را در یزد خواند. قدری در مکتبخانه و سالگی درس خواند و فارسی و مقدمات عربی را یاد ۱۶ مدتی هم در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل کرد. تا گرفت. آشنایی با فاصلههای طبقاتی و جامعهیی عقبمانده و تحت سلطه، نگذاشت که فرخی فقط با شعر و ادب، تنهاییاش را سیراب کند .ظلم و ستم دربار و استعمار را دید. کنج عافیت و شعر بیدرد سرودن را، درمان دردهای مردم و جامعهاش نمیدانست .چشمش به امیدآفرینیهای مشروطیت باز شد و به دفاع از جنبش مشروطه برخاست. سر بیترس فرخی به شعرهایش هم سرایت کرد. از این رو بود که شعرش سیاسی شد و با شخصیتش رشد کرد. شاید اولین شعرش در زمان احمدشاه قاجار بوده باشد که دربارهی ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد- ضیغمالدوله- نوشت. مضمون شعرش افشای رفتار ستمگرانه حاکم بود. حاکم یزد هم دستور داد دهان فرخی را دوختند. بعد هم به زندانش انداختند. خورشیدی مخالفت کرد. بر اساس این قرارداد، تمامی امورات کشوری و لشکری ۱۲۹۸ /۱۹۱۹ فرخی یزدی با قرارداد ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت. مخالفت با این قرارداد ننگین، دوباره او را به زندان کشاند. با اوجگیری دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه، فرخی ایران را ترک کرد؛ اما در خارج ایران هم بهخاطر انتشار مورد تعقیب قرار گرفت. فرخی هم ناچار شد از ، افکار آزادیخواهانه بر ضد استبداد و همچنین علیه استعمار انگلیس بیراهه و با پای پیاده به ایران برگردد. ماه حبس تأدیبی محکوم ۲۷ خورشیدی به جرم شعرهایی که علیه رضاشاه سروده بود، به ۱۳۱۶ فرخی یزدی در سال شد. عمر خودش و شعرش، گذار دو یار و دو همسفر بود که با رنجها و آزمایشهای سنگین گذشت. فرخی از شاعرانی بود که شعرش را با گوهر و جوهر آرمان تاریخی کشورش پیوند زد: با آرمان آزادی. در این سیر و سلوک
3
، و همیاری، به ریشهی طبقاتی شدن زندگی مردمش پی برد. دفتر شعر او چونان انسان گرسنه است. گرسنهی نان گرسنهی عدالت، گرسنهی آگاهی و گرسنهی آزادی. این است جوهر و بافت تربیت شدهی شعر فرخی یزدی. او را به ، سال زندان و شکنجه، ملازمان و دوستاقبانان زندان، برای خاموش کردن صدا و شعر فرخی ۲ سرانجام پس از ، پزشک تحت امر رضاشاه ـ پزشک احمدی ـ فرخی یزدی را با ۱۳۱۸مهر ۲۵ بیمارستان شهربانی منتقل کردند. روز آمپول هوا بهشهادت رساند. او و شعرش در مبارزه با استعمار و ارتجاع، با هم وفاداری کردند و وفایشان را به کشور و مردمشان بخشیدند .این مبارزه و وفاداری از زمان او بسا فراتر رفت و تصویر و توصیف فرخی از این وفاداری، بدل به زمزمهیی بر لبان همهی نسلها گشت: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی « » دست خود ز جان شستم از برای آزادی این شعر فرخی بهطور خاص از یک ویژهگی تاریخی برخوردار است که درک او از حلقهی مفقوده در مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی ما را حکایت میکند. این شعر او همان دریچهی گشوده شده به دنیا و جامعهی آرمانی فرخی یزدی است. از این دریچه بود که او به چیدن تصویرهای عمیق انسانی از شاخساران اندیشههایش دست برد و دیوانش را یکی از گلهای سرخ جاودانه »شاعر آزادی« یافت. همین کشف شهودها بود که او را به مرتبت فاخر بر ترمهی ادبیات غنایی فارسی نشاند. بعد از جنبش مشروطیت، این شعر فرخی یزدی در ادامهی مسیر تاریخ ایران، راه را ادامه داد و شد انگیزاننده و زبان و زمزمهی نسلهای پیاپی ایرانزمین برای رسیدن به آزادی؛ ترانه و تصنیفی که هنوز در ایران کنونی هم مصداق زبان و بیان خواستهی مردم ایران است... »راز عشق و راز اشک و راز لبخند« منظر کلمات و نگاه فرخی، منظرهی گلخانه و خرام یار و فلان نبود؛ که کشف بود. فرخی کوهکن چنین معدنی بود و از چنین صاحبدلی، رشتههای فن آموخت. یاد محمد فرخی یزدی تا طلیعهی بامداد خجستهی آزادی بر فلات ایرانزمین گرامی باد...
سعید عبداللهی
2
برخی شاعراناند که شعرشان را در گهوارهی زمانهی خود تربیت میکنند. برخی شاعران، مْهری از خود بر دفتر روزگاران میزنند و با آن مهر، اندیشه و آرمانشان را بی زوال و بیشکست، به امواج دریا و نسیم مکرر زمان میسپرند. فرخی یزدی یکی از این نشانهگذاران در گذر روزگاران بود: آن زمان که سر به پای آزادی بنهاد و دامن محبتش را به خون خویش برای آزادی، رنگین نمود. شمسی در یک خانواده متوسط بهدنیا آمد. شوق شاعری از کودکی به جانش افتاد. ۱۲۶۴ محمد فرخی یزدی در سال فکر میکرد طبع شعرش بهدلیل مطالعه اشعار سعدی است. علوم مقدماتی را در یزد خواند. قدری در مکتبخانه و سالگی درس خواند و فارسی و مقدمات عربی را یاد ۱۶ مدتی هم در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل کرد. تا گرفت. آشنایی با فاصلههای طبقاتی و جامعهیی عقبمانده و تحت سلطه، نگذاشت که فرخی فقط با شعر و ادب، تنهاییاش را سیراب کند .ظلم و ستم دربار و استعمار را دید. کنج عافیت و شعر بیدرد سرودن را، درمان دردهای مردم و جامعهاش نمیدانست .چشمش به امیدآفرینیهای مشروطیت باز شد و به دفاع از جنبش مشروطه برخاست. سر بیترس فرخی به شعرهایش هم سرایت کرد. از این رو بود که شعرش سیاسی شد و با شخصیتش رشد کرد. شاید اولین شعرش در زمان احمدشاه قاجار بوده باشد که دربارهی ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد- ضیغمالدوله- نوشت. مضمون شعرش افشای رفتار ستمگرانه حاکم بود. حاکم یزد هم دستور داد دهان فرخی را دوختند. بعد هم به زندانش انداختند. خورشیدی مخالفت کرد. بر اساس این قرارداد، تمامی امورات کشوری و لشکری ۱۲۹۸ /۱۹۱۹ فرخی یزدی با قرارداد ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت. مخالفت با این قرارداد ننگین، دوباره او را به زندان کشاند. با اوجگیری دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه، فرخی ایران را ترک کرد؛ اما در خارج ایران هم بهخاطر انتشار مورد تعقیب قرار گرفت. فرخی هم ناچار شد از ، افکار آزادیخواهانه بر ضد استبداد و همچنین علیه استعمار انگلیس بیراهه و با پای پیاده به ایران برگردد. ماه حبس تأدیبی محکوم ۲۷ خورشیدی به جرم شعرهایی که علیه رضاشاه سروده بود، به ۱۳۱۶ فرخی یزدی در سال شد. عمر خودش و شعرش، گذار دو یار و دو همسفر بود که با رنجها و آزمایشهای سنگین گذشت. فرخی از شاعرانی بود که شعرش را با گوهر و جوهر آرمان تاریخی کشورش پیوند زد: با آرمان آزادی. در این سیر و سلوک
3
، و همیاری، به ریشهی طبقاتی شدن زندگی مردمش پی برد. دفتر شعر او چونان انسان گرسنه است. گرسنهی نان گرسنهی عدالت، گرسنهی آگاهی و گرسنهی آزادی. این است جوهر و بافت تربیت شدهی شعر فرخی یزدی. او را به ، سال زندان و شکنجه، ملازمان و دوستاقبانان زندان، برای خاموش کردن صدا و شعر فرخی ۲ سرانجام پس از ، پزشک تحت امر رضاشاه ـ پزشک احمدی ـ فرخی یزدی را با ۱۳۱۸مهر ۲۵ بیمارستان شهربانی منتقل کردند. روز آمپول هوا بهشهادت رساند. او و شعرش در مبارزه با استعمار و ارتجاع، با هم وفاداری کردند و وفایشان را به کشور و مردمشان بخشیدند .این مبارزه و وفاداری از زمان او بسا فراتر رفت و تصویر و توصیف فرخی از این وفاداری، بدل به زمزمهیی بر لبان همهی نسلها گشت: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی « » دست خود ز جان شستم از برای آزادی این شعر فرخی بهطور خاص از یک ویژهگی تاریخی برخوردار است که درک او از حلقهی مفقوده در مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی ما را حکایت میکند. این شعر او همان دریچهی گشوده شده به دنیا و جامعهی آرمانی فرخی یزدی است. از این دریچه بود که او به چیدن تصویرهای عمیق انسانی از شاخساران اندیشههایش دست برد و دیوانش را یکی از گلهای سرخ جاودانه »شاعر آزادی« یافت. همین کشف شهودها بود که او را به مرتبت فاخر بر ترمهی ادبیات غنایی فارسی نشاند. بعد از جنبش مشروطیت، این شعر فرخی یزدی در ادامهی مسیر تاریخ ایران، راه را ادامه داد و شد انگیزاننده و زبان و زمزمهی نسلهای پیاپی ایرانزمین برای رسیدن به آزادی؛ ترانه و تصنیفی که هنوز در ایران کنونی هم مصداق زبان و بیان خواستهی مردم ایران است... »راز عشق و راز اشک و راز لبخند« منظر کلمات و نگاه فرخی، منظرهی گلخانه و خرام یار و فلان نبود؛ که کشف بود. فرخی کوهکن چنین معدنی بود و از چنین صاحبدلی، رشتههای فن آموخت. یاد محمد فرخی یزدی تا طلیعهی بامداد خجستهی آزادی بر فلات ایرانزمین گرامی باد...
سعید عبداللهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر