۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

قتل‌عام اشرف، در امتداد قتل‌عام ۶۷


یادکردی از 10شهریور 92 سالگرد قتل‌عام در اشرف توسط جلادان تیرخلاص زن رژیم.
10شهریور در امتداد قتل‌عام تابستان 67 خون دادخواهی نشده‌یی است که هم‌چنان بر دستان حکومت ولایت فقیه سنگینی می‌کند؛ خونی که هم‌چنان می‌جوشد و جوانان ایرانی را به خیزش فرامی‌خواند.
قرآن - در داستان خلقت انسان - به‌خوبی وجوه دوگانه شخصیت انسان را نشان می‌دهد؛ وجوه دوگانه‌یی که از یک سو تا باضافه بی‌نهایت و از دیگر سو تا منهای بی‌نهایت می‌تواند رشد کند. در آیات 7تا 10سوره شمس این مفهوم بوضوح آمده است:
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا - وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا». سوگند به درونمایه انسان و آن‌که به نیکویی بیاراستش. پس زشتی پرده‌دری و حرمت‌شکنی و خویشتن نگهداری را به آن الهام کرد. بدرستی رستگار شد آن‌که آن را (درونمایه خود را) پیراست و زیانکار شد آن که آن را در پلیدی‌اش فرو پوشاند.

جامعه انسانی صحنه بروز این دو خصلت سراپا متناقض است. انسان این ویژگی را دارد از یک‌سو مرزهای شقاوت را آن‌چنان درنوردد که هیچ گرگ خون آشام‌ ، هیچ اژدها‌ ، دایناسور و دراکولایی به گرد پای او نرسد‌ ، از دیگر سو می‌تواند در قداست و پیراستگی‌ ، پاکتر از فرشتگان باشد‌ ، و مسجود آنان واقع گردد. انسانهایی را دیده‌ایم که عشق آنان را به «هیأت گنجی درآورده است‌ ، بس بایسته و آز انگیز» و در خداگونگی مرزهای خاکی را در نوردیده و به عرش راه جسته‌اند.
در انتهای سوره شمس صحنه رویارویی این دو تمایلِ متضاد در انسان، و تجسم آن را بستر جامعه می‌بینیم: تقابل قوم ثمود؛ «هنگامی که شقی‌ترین آنان برانگیخته می‌شود»، با صالح پیامبر.

جای دور نرویم. در زمانه خودمان‌ ، با نیم‌نگاهی به تابلوی عاشورای سال 60مجاهدین‌ ، از یک‌طرف اشقی الاشقیای قوم خمینی‌ ، یعنی حاج! اسدالله! لاجوردی را می‌بینیم، از طرف دیگر اشرف شهیدان و سردار موسی و مجاهدان به خاک افتاده را‌ ؛ که هیچ به دشمن نداده‌اند جز اجساد خویش.

در یورش شب نیمگاهی به اشرف‌ ، در یکشنبه 10شهریور‌ ، بار دیگر این تابلو تکرار شد. البته فیلمهای زیادی از این قتل‌عام در دست نیست اما آن میزان که هست به‌خوبی سخن می‌گوید.
بستن دست اسیران مجروح و تیرخلاص زدن به آنان از پشت سر. آیا این صحنه تداعی کننده صحنه‌های تیر خلاص زدن به زندانیان مجاهد در دهه سیاه 60نیست؛ آن شبهای سنگینی که با سمفونی زجرآور تیرخلاص‌ ، آغاز می‌شد و پایان می‌گرفت؟ 

فرهنگ تیرخلاص زدن اگر زمانی مال خمرهای سرخ و فاشیستهای نازی بود الآن آن‌قدر در «جمهوری اسلامی!؟» عمومیت یافته که هر بسیجی رسن به پیشانی نیز آن را فوت آب است. این فرهنگ از لاجوردی و خمینی به ارث رسیده است. این میزان از سرب دلی، تنها از جلادان نیروی تروریستی قدس و عوامل عراقی آنان برمی‌آید و بس. کسانی که بارها و بارها در زندانها بر شق یقه تیرباران شدگان تیر خلاص شلیک کرده و با دست خود طناب از نای اعدامیان گذرانده‌اند.

آیا قتل‌عام سبعانه 10شهریور در اشرف نمودی از قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 67نیست؟ جنس جنایت و نوع قتل‌عام یکی است. آمران و عاملان آن یکی هستند. از این رو دادخواهی خون شهیدان قتل‌عام 67 لاجرم دادخواهی از خون 52شهید سرفراز اشرف نیز هست.

پرداختن به ابعاد شقاوت در قتل‌عام اشرف اگر ‌چه ضروری و بایسته است و باید بسا در این باب نوشت و افشاگری کرد اما رو در روی شقاوت شقاوت‌پیشگان‌ ، بلندایی از شکوه و ستیغی بالابلند از عظمت فرزند انسان را می‌بینیم؛ از آن جنس که فرشتگان معترض به خلقت انسان را بر جای خود نشاند و به سجده در برابر او وادار کرد.

فرمان غریزی صیانت نفس ایجاب می‌کرد که صد مجاهد بی‌سلاح‌ ، در یورش وحشیانه قصابان تا دندان مسلح‌ ، اشرف را خالی کنند و جان خود برداشته و بگریزند. در این صورت کسی آنان را ملامت نمی‌کرد زیرا کاری عقلایی انجام داده بودند. وقتی گرازی وحشی به سوی شما خیز برداشته یا کژدمی جراره با دمی افراخته به جانبتان می‌آید نخستین کار‌ ، دفع ضرر است ولی این چه انگیزه‌یی است که مجاهد خلق با اتکاء به آن به جای گریز به ایستادگی توسل می‌جوید تا بدان حد که سلاخان نقاب پوش را وادار می‌کند حتی هنگامی که دستانش نیز بسته است به شق یقه او شلیک کنند.

تا آنجا که به شأن و عظمت این شهیدان برمی گردد‌ ، هر کدام‌ ، خود یک سازمان مجاهدین بودند. تاریخچه‌یی حماسی از مجاهدت‌ ، انقلابیگری‌ ، پاکبازی و وقف خود در راه خدا و خلق‌ ، در پشت سر داشتند. هر کدامشان برای اداره یک جنبش زیاد بودند که کم نبودند. چگونه می‌شود که در لحظه ضرور‌ ، «در برابر تندر می‌ایستند و خانه را روشن می‌کنند» و تنها چیزی که برایشان ناچیز است جانشان است.

آن پنجاه و دو مجاهد‌ ، گنجینه‌یی از دارایی‌های غیرقابل جایگزین این جنبش بودند با سابقه‌یی بالای سی سال مبارزه حرفه‌یی با دو دیکتاتوری. اگر کسی لایق زیستن بر این کره خاکی بود آنان بودند و خاک از بودنشان فخر به آسمان می‌فروخت. آنان آنگاه که دریافتند لحظه فدای خود برای مبارزه مردم ایران فرا رسیده‌ ، بسادگی، جان پروقار و افتخار خود را نثار کردند.

بنیانگذار این سنت محمد حنیف است؛ رهبری پاکباز که می‌دانست با فدا‌ ، آنهم فدا از بالاترین نقطه راه گشوده می‌شود. این سنت با قوت تمام در سازمان مجاهدین تا این نقطه پیگیری و اثبات شده است. اگر جز این بود هیچ‌گاه بن‌بستها و دیوارهای فراراه تکامل مبارزه فرو نمی‌ریخت و ناممکن به ممکن بدل نمی‌شد.
از گذشته تا الآن هر بن‌بستی که مجاهدین در مبارزه شکسته‌اند محصول این بوده که در لحظه ضرور در دادن قیمت مشخص برای مبارزه دریغ نکرده‌اند.
از آنجا که آجر نخست و سنگ بنای شکل‌گیری این دیرپاترین تشکل انقلابی تاریخ ایران «فدا» است؛ با این توصیف حتی اگر یک مجاهد در اشرف مجروح و نیم سوز باقی می‌ماند‌ ، پرچم هم‌چنان برافراشته مانده بود چه رسد به چهل و دو نفر. دشمن از این می‌هراسد.
پس بگذار مجاهد خلق به جگرخراش‌ترین وجه سلاخی شود ولی تسلیم هرگز! حال می‌توان قضاوت کرد چه کسی شکست خورد و چه کسی پیروز شد.

در اشرف‌ ، دو اراده با هم مصاف دادند. یکی در ته طیف منهای بی‌نهایت و دیگری در سر طیف باضافه بی‌نهایت. آن‌که پیروز شد با نقاب و تیرخلاص و مرزهای شقاوت در نوردیده‌ ، در حقیقت بازنده اصلی بود و آن‌که شکست خورد و در خون خود خفت در حقیقت پیروز صحنه است زیرا تسلیم نشد و حقانیت خود را تکثیر کرد. دشمن توانست بر خون او قدم گذارد اما بر اراده او هرگز.
شهیدان قهرمان دهم شهریور‌ ، سرداران سربدار‌ ، الگویی جاودانه برای شکست تعادل‌قوا شدند و این‌گونه اشرف ماند و باز خواهد ماند و ماندگارتر خواهد شد. آیا این تحقق همان وعده خدایی نبود؟ «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ».

۱۳۹۶ شهریور ۲, پنجشنبه

چرخه معیوب و بی آیندگی نظام



در جریان جنگ و جدال باندهای رژیم بر سر دولت جدید آخوند روحانی و در جریان سهم‌خواهی باندها از او رسانه‌ها و مهره‌هایی از هر دوباند به ناگزیر به فرسودگی، ازکارافتادگی نظام و به ابتر بودن و بی آینده بودن آن اعتراف کردند.

این مهره‌ها و رسانه‌ها در حسرت هستند که چرا نظام ولایت‌فقیه و هر دو باند آن نتوانسته‌اند تاکنون کادرهای لازم برای آینده را تربیت کنند، و به ناگزیر باید به کادرهای فرتوت و ناکار آمد که از دیدگاه آنان ”نسل اولی‌های انقلاب“ (بخوانید نسل اولیهای ارتجاع خمینی) بچسبند.

محمدرضا عارف از باند موسوم به اصلاح‌طلب که رسانه‌های رژیم از او به‌عنوان ”رئیس فراکسیون امید“ مجلس ارتجاع نام می‌برند، ”کادرسازی“ را یکی از مسائل ”مغفول مانده در دو دهه اخیر“ و مهمترین مسأله همه نهادها و دستجات درونی رژیم در آینده می‌داند، و می‌گوید: ”ما اگر به همین روال بخواهیم پیش برویم قطعاً در چند سال آینده با یک بحران روبه‌رو خواهیم شد“.

سعید حجاریان تئوریسین باند موسوم به اصلاح‌طلب رژیم نیز کفگیر نظام را در زمینه داشتن کادرهای مناسب در ته دیگ می‌داند و ضمن اشاره به بی‌ بضاعتی و دست خالی بودن روحانی برای معرفی وزرای مناسب می‌گوید: ”بضاعت روحانی در مقطع فعلی در همین حد است، چرا که ما از اول انقلاب تا به امروز کادرسازی نکرده‌ایم، اگر کادرسازی می‌کردیم الآن کابینه بهتری داشتیم. خود آقای روحانی هم نیرویی بهتر از این وزرای پیشنهادی نداشت، اگر داشت معرفی می‌کرد. مسأله این است که کفگیر به ته دیگ خورده است و نه کسی را باقی گذاشته‌ایم و نه نیرویی تربیت کرده‌ایم». (روزنامه آفتاب یزد 31مرداد 96) 

محمدرضا باهنر نایب‌رئیس اسبق مجلس رژیم و یکی از سردمداران باند خامنه‌ای ضمن اشاره به تشتت و از هم پاشیدگی باند خامنه‌ای به پاشیدگی و تشتت باند مقابل نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: ”حرکت در چارچوب احزاب راه‌حل اساسی‌تر و آزموده‌تری برای ایجاد تغییر و تحول است. اما آیا در میان اصول‌گرایان چنین حزبی وجود دارد؟ پاسخ به این سؤال قطعاً منفی است؛ نه اصول‌گرایان و نه اصلاح‌طلبان امروز دارای چنان تشکیلات قدرتمند حزبی نیستند که بتوانند کنشگری خود را در این چارچوب دنبال کرده و به نتیجه برسند“ (روزنامه‌ایران 31مرداد 96) 

ملاحظه می‌شود که این مهره‌های نظام ولایت چگونه با صریحترین بیان به بی‌آیندگی نظام حتی در زمینه تربیت کارگزاران و مدیران اعتراف می‌کنند. امری که برای هرنظام سیاسی الزامی است.

رسانه‌های حکومتی هم مرتباً به این واقعیت اذعان می‌کنند. مثلاً جهان صنعت در شماره 30مرداد خودش با پرداختن به بحرانهایی که نظام را احاطه کرده نوشته است: «وجود چنین بحرانهایی شاید ایجاب می‌کرد در هماهنگی میان روحانی و دیگر تصمیم‌گیران تاثیرگذار، کابینه‌ای انتخاب شود که تحولی سریع یا جهشی ملموس به سمت حل مسایل را ممکن کند... ضروری بود افرادی در نظر گرفته می‌شدند که می‌توانستند تحول معناداری در حوزه مورد نظر خود ایجاد کنند. کابینه انتخاب شده اما چه نسبتی با این وضعیت و خواست بهبود دارد؟ تقریباً هیچ». روزنامه آرمان نیز در همین روز پس ذکر بحرانهای گریبانگیر نظام نوشته است:‌ «برای حل این معضلات... مسأله نواقص و معایب بنیادین ساختاری مطرح است. مسلماً در ساختار معیوب اقتصاد دولتی، نفتی و رانتی اصلاحات بنیادین قابل اجرا نیست، زیرا بسترهای نهادی و ساختاری اقتصاد این فرصت را از دولت و دست‌اندرکاران اقتصاد می‌رباید».

۱۳۹۶ شهریور ۱, چهارشنبه

”خودکشی فکری و فرهنگی“در حاکمیت آخوندی!

فرار مغزها و نخبگان از ایران


فرار از جهنم رژیم آخوندی و سیل مهاجرت سرمایه‌های انسانی شامل متخصصین، تحصیل کردگان و افراد دارای صلاحیت خاص به کشورهای دیگر به‌ویژه اروپا و آمریکا هم‌چنان ادامه دارد.
واضح است که در درجه اول سرکوب، خفقان و شرایط سخت و پرفشار معیشتی، نخبگان کشور را وادار به مهاجرت از ایران می‌کند.
عوامل دیگری نیز برای خروج نخبگان وجود دارد، دلایلی از قبیل واگذاری مشاغل به عوامل رژیم نظیر پاسداران، بسیجیها و سایر افراد که با حاکمیت قرابت فکری دارند، محروم کردن نخبگان از ورود به مشاغل بالا، نداشتن مصونیت‌های سیاسی و اجتماعی جهت اظهارنظر حتی اظهارنظر علمی، حاکمیت باندهای وابسته به رژیم بر دانشگاهها و مراکز علمی کشور نیز از جمله عوامل براى فرار مغزها از کشور است.
دلیل دیگر که می‌توان برای خروج نخبگان از کشور ذکر کرد، عقب راندن کشور توسط نظام ولایت‌فقیه و ایجاد موانع رشد و توسعه کشور توسط این حاکمیت است به گونه‌یی که فضای فعالیت مطلوب برای نخبگان وجود ندارد.
خروج نخبگان از کشور باعث به هدر رفتن میلیونها دلار از منافع عمومی کشور می‌شود. رضا فرجی دانا وزیر سابق علوم کابینه روحانی در سال 92 آمار خروج نخبگان از کشور را 150هزار نفر در سال عنوان کرد و گفت: ”در شرایطی که کل بودجه دولتی ما ۱۹۲هزار میلیارد تومان و معادل ۷۰میلیارد دلار است با مهاجرت مغزها ۱۵۰میلیارد دلار به دنیا کمک می‌کنیم“. (خبرگزاری ایرنا 17دی 92)

روزنامه حکومتی خراسان در شماره 30مرداد 96 خود بر گسترش دامنه مهاجرت نخبگان پرداخته و نوشته است که کار به جایی رسیده که دانش‌آموزان نخبه نیز ناگزیر به ترک کشور می‌شوند.
این روزنامه افزوده است: «آمارهای سالهای گذشته نشان می‌دهد که ۶۲‌ درصد از دانش‌آموزان مدال‌آور المپیادهای علمی ایران به خارج از کشور و عمدتاً به کشورهای توسعه‌یافته دنیا چون آمریکا و کانادا مهاجرت می‌کنند».

روزنامه حکومتی خراسان در این مطلب به‌نقل از معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش تأکید می‌کند: «امروز بسیاری از دانش‌آموزان ما ترجیح می‌دهند بعد از اتمام دوره متوسطه، تحصیلات خود را در خارج از کشور ادامه دهند که این بسیار جای نگرانی دارد».
این کارگزار رژیم یکی از دلایل تمایل خروج دانش‌آموزان از ایران را آینده شغلی مبهمی که در انتظار آنان است می‌داند، زیرا دانش آموختگان دانشگاهی با بازار کار مناسبی مواجه نیستند و از طرفی گسترش دامنه بیکاری این افراد، برای دانش‌آموزان تداعی کننده این مسأله است که ممکن است در آینده آنها نیز نتوانند نیاز شغلی خود را برطرف کنند.

پیش از این در روز 4مرداد 96 خبرگزاری حکومتی ایرنا نیز در گزارشی به روند فزاینده خروج فارغ‌التحصیلان ممتاز کشور به دلایلی نظیر نیافتن شغل مناسب، ناتوانی در دامه تحصیل و... اشاره می‌کند که این روند در دولت آخوند روحانی نیز ادامه دارد. خبرگزاری رسمی رژیم اعتراف در این گزارش اعتراف کرده است که ایران در جذب نخبگان خارج از کشور «از قافله کشورهای همسایه هم‌چون ترکیه و جمهوری آذربایجان و امارات متحده عربی و غیره در منطقه آشوب زده کنونی» عقب است.

در یک اعتراف دیگر خبرگزاری حکومتی ایلنا در روز 16مرداد 96 به‌نقل از علیرضا زالی رئیس سازمان نظام پزشکی نوشته است که اکثر دانشجویان رشته پزشکی در ایران قصد مهاجرت دارند. وی دلیل مهاجرت را عدم امنیت شغلی و یاس و ناامیدی از آینده در میان دانشجویان رشته پزشکی ذکر کرده است.

بر اساس همین اعترافهای حکومتی، در حاکمیت نظام ولایت‌فقیه شرایط آن‌چنان برای دانش‌آموزان و دانشجویان دشوار است که از هر 125دانش‌آموز المپیادی ایران، 90نفر در دانشگاههای آمریکا تحصیل کنند و از هر 96دانشجوی اعزامی به خارج، تنها 30نفر به کشور باز گردند.

کارگزاران و رسانه‌های رژیم این وضعیت را با عباراتی چون «خودکشی فرهنگی» یا «خودکشی فکری» توصیف کرده‌اند

۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

جمشید پیمان: ... و آن روز اول شهریور بود



... و آن روز اول شهریور بود
به سال هزار و سی صد و هفتاد و هفت
و خورشید از میانه ی روز عبور کرده بود
در آسمان غبار گرفته ی تهران.
جلّاد به پستوی کارش خزیده بود
و دستمال چرکینش را بر سر و رخسار می مالید
در گریز از داغیِ نامانوس اول شهریور!
ناگهان و به لحظه ای
جلاد بود و پرده ها که فرو می ریختند
و او را از نظاره گریزی نبود:
طناب های دار، کیسه های جنازه،لخته های خون!
مصطفی را در آغوش فشرد
بر فراز پیکر اشرف و موسا
ــ سروهای بر خاک فرو افتاده ی ناخمیده ـــ
و مصطفی را بیشتر در خود فشرد
در واکنش به حقارتی که جانش را می جوید.
و هزاران مجاهد در برابرش سر برافراشتند
با لبخندی که نامش غرور بو د.

ناگهان و به لحظه ای
هُرم هوا و دلهره ی جلّاد در هم آمیختند
و فضا سرشار از سرودی شد برآمده از گلوی عشق؛
به نام ایران، به نام آزادی!
ماشه چکید و گلوله ی علی اکبر اکبری
ژرفای مغز جلاد را پریشاند،
پیش از فرصت فرار خاطره ها
به پستوی  ذهنش!
... و آن روز اوّل شهریور بود
به سال هزار و سی صد و هفتاد و هفت!

۱۳۹۶ مرداد ۳۰, دوشنبه

خورشید گرفتگی در آمریکا



روز دوشنبه ۳۰مرداد برای اولین بار بعد از ۹۹سال آمریکا به‌دلیل کسوف در سیاهی فرو می‌رود، و این سیاهی سراسر آمریکا را خواهد پوشاند.

خورشید در ۱۴ایالت آمریکا وهربار به مدت ۲دقیقه کاملاً محو خواهد شد. روز دوشنبه در قاره آمریکا صدها میلیون نفر دقایقی را زیر سایه ماه سرخواهند کرد.

بیشتربخوانید:

تاریخچه

در طول تاریخ پدیده خورشید گرفتگی همواره مورد توجه اقوام و ملل مختلف بوده است. اغلب تمدنهای کهن خورشید گرفتگی را پدیده‌یی شوم می‌پنداشتند و درباره آن اعتقادات خرافی داشتند. چینیها عقیده داشتند که هنگام خورشید گرفتگی اژدهایی خورشید را می‌بلعد. در بسیاری از فرهنگها خورشید گرفتگی بلایی آسمانی پنداشته می‌شده است. مردم هند در خلال گرفتگی خورشید خود را تا گردن در آب فرو می‌کردند و اعتقاد داشتند که با این کار به خورشید و ماه کمک می‌کنند تا در برابر اژدها از خود دفاع کنند.

خورشید گرفتگی از دیدگاه علمی

اندازه ظاهری خورشید و ماه از زمین باهم برابر است. علت این امر آن است که فاصله این دو جسم از کره ما متفاوت است. در نتیجه در زمانهایی که ماه مسقیما از جلوی خورشید عبور می‌کند قرص خورشید در پس آن پنهان می‌شود. شرط لازم و کافی برای وقوع پیوستن کسوف آن است که زمین، خورشید و ماه در یک خط یا تقریباً یک خط راست قرار بگیرند، به‌طوری‌که سایه ماه بر بخشی از زمین بیافتد کل این سایه از دو قسمت نیم سایه که در قسمت بیرونی است نیمه درونی که تاریک و سیاه است تشکیل شده است.
در محدوده نیم سایه ماه تنها قسمتی از خورشید را پوشانده است که به آن خورشید گرفتگی جزیی می‌گویند. در خلال گرفت بر اثر حرکت ماه و چرخش زمین سایه ماه زمین را از غرب به شرق طی می‌کند، به این سیر حرکتی سیر گرفتگی کلی می‌گویند. هر کسی که در این مسیر باشد خورشید را در حالت گرفت کلی خواهد دید، این مسیر در بیشترین حالت به 320کیلومتر می‌رسد و حدود نیم درصد سطح زمین را می‌پوشاند. معمولاً هر ۱.۵سال خورشد گرفتگی کلی روی می‌دهد، اما ما در طول عمرمان شاید یک بار شانس تماشای این پدیده را داشته باشیم.

کسوف تنها برای زمین

جالب است که اندازه ظاهری قمر زمین، یعنی ماه، به اندازه ظاهری خورشید برابر است. گر چه خورشید 400بار دورتر از ماه است، اما 400بار هم بزرگتر از آن است. قطر بسیار بزرگ خورشید، در اثر مشاهده از این فاصله زیاد، کاملاً کوچک دیده می‌شود. اگر این پدیده جالب توجه وجود نداشت‌ ، نمی‌توانستیم اطلاعات بیشتری در مورد جو بیرونی خورشید به‌دست می‌آوریم. بجز زمین، در هیچ‌یک از سیارات منظومه شمسی پدیده گرفتگی خورشید روی نمی‌دهد.

علل کسوف

حدود 30روز طول می‌کشد تا ماه یک بار زمین را دور بزند. دو یا سه بار در هر سال، ماه در مسیر خود، مستقیماً از فاصله بیان زمین و خورشید می‌گذرد. در این هنگام گرفت خورشید رخ می‌دهد. قرص تاریک ماه برای مدت کوتاهی همه خورشید یا بخشی از آن را می‌پوشاند.

کجاست زیباترین حس نمردن؟ شعر ... كاظم مصطفوي



با سطلی از اندوهم غروب را رنگ می‌زنم.
با لقمه‌ای از واژه ها
تمام گرسنگان عالم را سیر می‌کنم
و با نام تو
خود را می‌نویسم
و صبح می‌کنم شب را.
 
اگر زمان تعریف بی‌صدای میرایی من است
کجاست زیباترین حس نمردن؟
چگونه بمیرم که نمیرم
و چگونه سکوت کنم
که برهم زنم سکوت را؟
 
من تمام بیابانهای سرگردانی را در نوردیده‌ام
و از چشمه‌های پنهان نوشیده‌ام.
با تمام پرندگان صحرا
آواز خوانده‌ام.
در کوهها با عقابان زیسته‌ام.
در دریا با نهنگان موج شکسته‌ام.
و زمانی که به ساحل رسیده ام
با مشتی ماسه که پاشیده‌ام به قلعه سنگباران
تندیس ترس را سنگباران کرده‌ام.
 
در صف اول هر خیابان فریاد
با همه مردان همه خیابانها
فریاد کشیدم.
همراه پارتیزانهای پیر
در چته‌های پراکنده آتش افروختم.
و با جوانی چریکان شهر در خون افتادم.
 
تعریف منی!
«تو»!
تویی که منی!
بی تو میراتر از پروانه‌ای تنهایم
افتاده در مردنگی بلور زمان.
 
مرا دریاب که غروبها رنگی از اندوهم هستند
و شعرم واژه‌ای نو می‌طلبد
تا آن کس را که گلوی کوچک آزادی را فشرد
در محضر صبح و آفتاب
به‌دار ابتذال کشم.
 
کاظم مصطفوی
۲۱خرداد ۹۶.

۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

بی‌داد فقر و حاشیه‌نشینی در سیستان و بلوچستان



«حدود ۶۳درصد جمعیت چابهار با شرایطی اسف‌بار در سکونتگاههای غیررسمی حاشیه شهر زندگی می‌کنند که بزرگترین منطقه حاشیه‌نشین کشور بحساب می‌آید. به گفته مسئولان که البته آمار دقیقی هم ارائه نمی‌دهند، ۴۰ تا ۵۰هزار نفر از جمعیت ۹۰ تا ۱۰۰هزار نفری شهر چابهار در حاشیه زندگی می‌کنند که بیشترین جمعیت حاشیه‌نشین یک شهر در کشور نسبت به جمعیت آن است». (خبرگزاری حکومتی تسنیم ۱۶مرداد ۹۶) 

اگر چه در سایه حاکمیت غارت و چپاول ولایت‌فقیه پدیده شوم حاشیه نشینی، که نماد تمام‌عیار فقر و فلاکت، استثمار و عدم توزیع عادلانه ثروت است هم‌اکنون در سراسر میهن اشغال شده به بزرگترین بحران حاکمیت آخوندی تبدیل شده است اما در این میان بی‌تردید هم چون گذشته حرف اول و آخر حاشیه نشینی را باز هم میلیونها تن از محرومترین اقشار زحمتکش سیستان و بلوچستان می‌زنند.

شتاب روزافزون و لجام گسیخته فقر و گرسنگی و خانه خرابی، در نتیجه فساد نهادینه شده نظام ولایت‌فقیه، آنهم در شرایطی که میهن دربندمان از کشورهای غنی و ثروتمند جهان به‌شمار می‌رود تا آنجا در جامعه فقرزده ایران ریشه دوانده است و شرایط زندگی و تغذیه را در بسیاری از مناطق کشور فاجعه‌بار کرده است که هم‌اکنون نزدیک به ۵۰میلیون ایرانی در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. چهره کریه و درد ناک این فقر که البته دیگر پوشیدنی هم نیست را می‌توان در جا به‌جای میهن اسیر در میان حاشیه نشینان شهرهای بزرگ و کوچک به‌خوبی مشاهده کرد.

در تأیید این نکته خبرگزاری حکومتی موسوم به ایرنا می‌نویسد: «سیستان و بلوچستان به‌عنوان پهناورترین استان از جمله مناطق محروم کشور است که هم اینک از نظر سو ء تغذیه در شرایط بحرانی به‌سر می‌برد به‌طوری که به گفته بسیاری از مسئولان و کارشناسان حوزه بهداشت و درمان بسیاری ازکودکان استان از وجود این اختلال رنج می‌برند. حدود یک پنجم کودکان زیر پنج سال سیستان و بلوچستان از مشکل لاغری، کم وزنی و کوتاه قدی رنج می‌برند. .. بیشتر ساکنان این مناطق از درآمد بسیار پایینی برخوردارند، به‌طوری که برخی از آنان بعضاً فقط با درآمد یارانه‌ها زندگی می‌کنند و هزینه خرید مواد غذایی مناسب را ندارند».

با تمام این توصیفات در میان تمامی فاکتورهایی که به حاشیه نشینی میلیونها تن از هموطنان محروم میهن اسیر راه برده است، بی‌تردید مهمترین فاکتور را باید در سیاستهای ضدملی و وطن‌فروشانه باندهای غارتگر مافیای آب آخوندی که عموماً وابسته به سپاه ضد‌مردمی پاسداران می‌باشند جستجو کرد، چرا که هیچ راه کار دیگری برای روستاییان محروم میهن به جز بیغوله نشینی در کنار شهرها باقی نگذاشته است.

شاهد بر این مطلب همین بس که رسانه‌های حکومتی معترفند: «منابع آب و خاک دشت‌های کشور در ۳۰سال آینده هم به‌لحاظ افزایش سطح آب‌های زیرزمینی و تبخیر از آب‌های سطحی و هم به‌لحاظ افت سطح آب‌های زیرزمینی و کسری ذخیره مخزن در معرض نابودی قرار خواهند داشت. بدین لحاظ در ۳۰سال آینده برای ۷۵میلیون ایرانی، نانی برای خوردن و محیط‌زیستی برای زندگی وجود نخواهد داشت».

به این ترتیب است که از هم‌اکنون مشاهده می‌کنیم آثار گسترده این فقر دامنه‌دار و مزمن، آرام آرام با خشک شدن محیط‌زیست و سرزمین ایران از خاک به خانه‌ها خزیده و شمار کثیری را هم‌اکنون به خود مبتلا کرده آن چنان‌که جمعیت کثیری از روستاییان مجبور به ترک روستاهای پرآب و سر سبز گذشته شده و با حاشیه نشینی در کنار شهرهای میهن روزگار خود را با فلاکت طی می‌کنند.

به‌عنوان نمونه جمعیت شهر زاهدان از ۹۳۷۴۰نفر در سال ۱۳۵۵ به ۵۳۲۲۷۰نفر در سال ۱۳۸۲ افزایش یافته و به گفته مهره‌ها و کارگزاران حکومتی این جمعیت در حال حاضر به مرز یک میلیون نفر، یعنی معادل ده برابر افزایش پیدا کرده است. بعبارت دیگر به‌طور متوسط سالانه ۶.۶درصد رشد داشته است. جالب این جاست که بر اساس آمارهای حکومتی نزدیک به یک‌سوم از جمعیت این شهر هم‌اکنون حاشیه‌نشین می‌باشند. این در حالی است که بخش زیادی از جمعیت این شهر در فقر و بیکاری به‌سر می‌برند و در برخی از نقاط این استان افراد برای دستیابی به آب باید حدود ۴کیلومتر راه طی کنند تا بتوانند از آب شرب استفاده کنند.

در باب شرایط مردم محروم سیستان و بلوچستان و فساد نهادینه شده در حاکمیت آخوندی رحمانی فضلی وزیر کشور آخوند شیاد روحانی این‌گونه مجبور به اعتراف می‌شود: «در فاصله ۱۰دقیقه از شهر زاهدان، با جایی مواجه می‌شوید که ۲۵۰هزار نفر با استاندارد‌ها، سطح زندگی و شرایط ۱۰۰سال قبل زندگی می‌کنند». و در ادامه آن اضافه می‌کند که: دو لشگر برای «ایجاد امنیت و جبران نبود توازن» در استان سیستان و بلوچستان مستقر هستند، در حالی که هزینه نگهداری این دو لشکر «دو برابر نیاز سرمایه‌گذاری» برای توسعه این استان است.

ارگان تروریستی قدس در ادامه جنگ و دعواهای غارتگرانه باندهای آخوندی با انتشار گزارشی تحت عنوان تسنیم از بزرگترین منطقه حاشیه‌نشین کشور اعتراف می‌کند: «حدود ۶۳درصد جمعیت چابهار در حالی با شرایطی اسف‌بار در سکونتگاههای غیررسمی حاشیه شهر زندگی می‌کنند که سال‌هاست مسئولان وعده ساماندهی این شرایط را می‌دهند... شهرهای زابل، چابهار، کنارک و زاهدان بیشترین جمعیت حاشیه‌نشین سیستان و بلوچستان را تشکیل می‌دهند و زاهدان با بیش از ۲۵۰هزار نفر جمعیت حاشیه‌نشین، رکورد‌دار این شهرهاست. اما اهمیت حاشیه‌نشینی بیشتر به چابهار بر می‌گردد که بزرگترین منطقه حاشیه‌نشین کشور در آن قرار دارد، چرا که به گفته مسئولان که البته آمار دقیقی هم ارائه نمی‌دهند، ۴۰ تا ۵۰هزار نفر از جمعیت ۹۰ تا ۱۰۰هزار نفری شهر چابهار در حاشیه زندگی می‌کنند که بیشترین جمعیت حاشیه‌نشین یک شهر در کشور نسبت به جمعیت آن است. ... بنا بر برخی گزارشها چیزی بالغ بر ۵۰۰هزار نفر از جمعیت ۲میلیون و ۶۰۰هزار نفری سیستان‌ و بلوچستان در سکونتگاههای غیر‌رسمی حاشیه شهرها‌ زندگی می‌کنند».

ارگان تروریستی قدس در ادامه گزارش ضمن اعتراف به فقر گسترده در میان مردم محروم این خطه از میهن، وجه غارتگری حاکمیت فاسد آخوندی را به‌صورت معکوس این‌گونه اعتراف می‌کند: «چابهار 'نگین توسعه شرق کشور' نام گرفته و در حال حاضر پروژه‌های بسیار مهمی در این بندر بین‌المللی در حال اجراست. به عقیده کارشناسان و البته فرماندار ویژه چابهار شاید در وهله اول باید ریشه حاشیه‌نشینی طولانی در این بندر را در ایجاد منطقه آزاد تجاری جستجو کرد. چرا که افرادی که از روستاها و شهرهای گوناگون به امید یافتن کار و درآمدی بهتر در منطقه آزاد تجاری به چابهار مهاجرت کرده‌اند، اکنون در مناطق حاشیه شهر ساکن هستند و توسعه نامتوازن و گسترش حاشیه‌نشینی یکی از پیامدهای ایجاد منطقه آزاد تجاری و صنعتی در چابهار است». و در ادامه به‌نقل از یک عضو مجلس ارتجاع اضافه می‌کند: «۶۳درصد جمعیت این بندر در ۳۳۰هکتار از اراضی حاشیه شهر شامل مناطق 'جنگولک، کمب‌ مرادآباد، رمین، عثمان‌ آباد، میرآباد و نوک‌آباد' ساکن هستند که در این میان 'کمب' بدترین وضعیت را دارد و 'بزرگترین منطقه حاشیه‌نشین کشور' محسوب می‌شود. ساکنان حاشیه‌نشین چابهار پایین‌ترین شاخصهای زندگی را دارند. اگر سری به مناطق حاشیه بزنید عمق محرومیت را حس می‌کنید. مردم محروم و زیر خط فقر حاشیه چابهار فاقد حداقل امکانات رفاهی هستند و آب، برق و فضای بهداشتی و آموزشی ندارند».

- ارگان تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۲۱فروردین ۹۶ تحت عنوان سیستان و بلوچستان از رکوردداران حاشیه‌نشینی کشور/ بودجه حل معضل حاشیه‌نشینی در استان کجا هزینه می‌شود، ضمن اعتراف به چپاول و غارت اموال مردم محروم این استان، باند مغلوب رژیم را این‌گونه زیر ضرب می‌برد: «سیستان و بلوچستان یکی از رکوردداران حاشیه‌نشینی در کشور است که طبق گفته مدیرکل راه و شهرسازی این استان، در ۴شهر زابل، زاهدان، چابهار و ایرانشهر با مجموع جمعیت حدود ۳میلیون نفر، یک میلیون و ۸۲نفر حاشیه‌نشین هستند».

ارگان تروریستی قدس در ادامه وحشت و هراس رژیم آخوندی را از آتش زیر خاکستری که در این خطه محروم میهن نهفته است این‌گونه بیان می‌کند: «مردم ساکن در این مناطق در بدترین شرایط زندگی می‌کنند که اگر نسبت به این موضوع بی‌تفاوت باشیم، خسارات جبران‌ناپذیری به استان و کشور تحمیل می‌شود و به‌دنبال آن غارت و چپاول مهره‌های حکومتی را عامل اصلی این شرایط معرفی می‌کند و اعتراف می‌کند: «اکنون که سال ۹۵ سپری شده هنوز شاهد تحولی در زمینه رفع مشکلات حاشیه‌نشینان در سطح استان نیستیم و مشخص نشده که آن ۳۰درصد بودجه‌یی که استاندار وعده داده بود دقیقاً در کجا صرف شده، زیرا زاهدان، چابهار و دیگر شهرهای استان هم‌چنان در این رابطه همان روند گذشته را طی می‌کنند. اوضاع حاشیه‌نشینی در این شهرها در سال‌های اخیر نه تنها بهتر نشده، بلکه روز به روز بدتر می‌شود و علت مسأله نیز عدم توجه و اقدام مناسب مسئولان است. فقر و معیشت بد مردم به‌ویژه روستانشینان سبب می‌شود تا آنها به حاشیه شهرها هجوم آورند».

-روزنامه حکومتی موسوم به فرهیختگان ۲۲مرداد ۹۶ تحت عنوان تشنگی در جوار آب می‌نویسد: «چابهار یکی از شهرهای جنوب شرقی استان سیستان و بلوچستان است و تنها بندر کشور است که در کنار دریای مکران و اقیانوس هند قرار دارد. با این حال آمارها می‌گویند بیش از ۵۰سال است که مردم چابهار با وجود قرار گرفتن در کنار این منبع عظیم آب با مشکل کم‌آبی مواجه هستند. به‌طوری که ۹۰درصد از روستانشینان این منطقه فاقد شبکه‌ آبرسانی هستند و گفته می‌شود ۴۳۸روستای چابهار به‌دلیل نبود آب بهداشتی جان خود را از دست داده‌اند. در این میان برخی از ساکنان این روستاها به‌دلیل استفاده از آب‌های غیربهداشتی که گاها حیوانات از آنها استفاده می‌کنند به برخی از بیماریهای واگیردار مبتلا شده‌اند. چابهار ۱۲۰هزار نفر جمعیت دارد، با این حال ۲۰سال است که به‌دلیل کمبود آب در این منطقه، آب جیره‌بندی می‌شود. سال گذشته میزان آب برای هر نفر ۱۵لیتر در شبانه‌روز اعلام شد».

این منبع حکومتی در ادامه اضافه می‌کند: «به گفته شاهدان عینی در مناطقی که سیستم لوله‌کشی آب وجود دارد هم مردم دو روز در هفته به آب بهداشتی دسترسی دارند، البته گاهی همین دو روز هم ممکن است دسترسی وجود نداشته باشد. در این میان فرسودگی بیش از اندازه لوله‌ها و کمبود آب در شبکه آبرسانی سبب شده تا نیمی از جمعیت شهر از همین آب جیره‌بندی دو روزه هم برخوردار نباشند و آب را از تانکرهای سیار آبرسانی خریداری کنند. شهرستان چابهار ۳۵دستگاه تانکر آبرسانی دارد که ۱۹تانکر دولتی و ۱۶تانکر استیجاری است. اکثر این تانکرها فرسوده هستند و دولت بالغ بر هشت میلیارد تومان به تانکرهای خصوصی و چاه‌های آب بدهکار است. این تعداد تانکر محدود و قدیمی‌توان آبرسانی به ۲۸۰هزار نفر جمعیت شهر و روستاهای چابهار را ندارند اما اداره آب و فاضلاب روستایی نیز توان تعمیر و اجاره تانکرهای بیشتر را ندارد».

۱۳۹۶ مرداد ۲۶, پنجشنبه

کسی می‌آید زیباتر از بشارت شعر . ع . طارق



کسی می‌آید
خواب‌هایش زیباتر از جوانه بیداری؛
بیداریهایش، خوشه‌های ترانه دانایی
 
بالدار اسب‌هایی سپیدیال،
ارابة فکرهای رنگین‌کمانی‌اش را،
در چشم‌اندازهای خیال‌فام
                                پرواز می‌دهند.
با ساق‌های چالاک‌ آرزو؛
خلیده در موجهای متلاطم نسرین،
«می‌آید».
می‌آید
مثل «وزش‌های نرم نسیم» که نمی‌توان ایستانیدش.
مثل باران که نمی‌شود عاشقانه خیس‌اش نبود.
مثل حضور عطر؛
که نمی‌شود آن را با لبخند نفس نکشید.
مثل رود که «بودن» اش، روان روان «آمدن» است.
می‌آید
و به نجوای خیس شبنم‌های نشسته در خیرگی‌های نگاه من و تو
یک آغوش گریة‌ شادی
                          می‌بخشد؛
و به دستها میل گشودن قفل؛
و به لب‌ها، اعتراف دلچسب به‌معنی «دوستت دارم»؛
و به هر پنجره،
پلکی گشاده بر بازترین نجابت خورشید.
«او» سبویی از مهربان‌ترین ترانه‌های کودکانه سرزمین مرا بر دوش دارد.

شبنم‌های شعر من می‌گویند:
کسی می‌آید زیباتر از بشارت شعر؛
کسی که آسمان آبی شعر
برای ارتفاع آرزوهایش
کوتاه است.
 
                                                                        ع. طارق
                                                                         25مرداد 96
.

۱۳۹۶ مرداد ۲۵, چهارشنبه

حسین پویا: چاخانهای ماهرانه روحانی




اندر حکایت وعده های روحانی در فعالیتهای انتخابی و بعد از انتخاب شدن، نا امید کردن اصلاح طلبها ها ها! با کمال پررویی.
ماهرانه چاخان بود، وعده های روحانی
شادی و طرب می ریخت، از صدای روحانی

مثل دلقکی ماهر، می قِرید و می رقصید
گرچه بسته بود "عاقا"، دست و پای روحانی

هرکجا سخن می گفت، صحبت از تحول بود
خالی بستن آسان است از برای روحانی

با چاخانِ اصلاحات، شد تنور "عاقا" داغ
بهره می برد "عاقا"، از عبای روحانی

بُرده توی کابینه، قاتلان مردم را
انتظار هم این بود از "عاقا"ی روحانی

دولتی به این زشتی، مایه مباحات! است
احمدی نژادی شد، محتوای روحانی

گرچه در سخن گفتن، از سپاه بد می گفت
می رسد ز سرداران، قند و چای روحانی

هرکه پیش از او آمد، اشتهاش عالی! بود
هان مکن تعجب از، اشتهای روحانی

ملتی که خون خورده، از جفای آخوندا
زخم او شده تازه، از جفای روحانی

این چنین نمی ماند، این زمانه ای پویا
در میاورد ملت، خود بابای روحانی

سرنگونی ملا، روز شادی مردم
شیون و فغان باشد، در سرای روحانی

۱۳۹۶ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

کاوشگر کاسینی در نزدیکترین فاصله خود به کیوان پس از بیست سال



کاوشگر کاسینی، پروژه مشترک سازمانهای فضایی آمریکا، اروپا و ایتالیا اکنون بعد از دو دهه اولین مرحله مطالعه سیاره کیوان از فاصله بسیار نزدیک را به پایان رساند.

این کاوشگر پس از چهار مرحله مطالعاتی دیگر از نزدیکترین نقطه به کیوان در یک ماه آینده مأموریت خود را پس از بیست سال به پایان خواهد برد.

کاسینی پیش از 24شهریور روز وداع و مرگش می‌بایست به سؤالات زیاد دیگری درباره کیوان پاسخ دهد و یکی از آنها طول مدت زمان روز در کیوان است. هر چند دانشمندان می‌دانند که روز در کیوان حدود ده ساعت و نیم طول می‌کشد اما آنها به عدد دقیق‌تری نیاز دارند، سوالی که صحت نظریه میدان مغناطیسی به آن بستگی دارد.

به هر ترتیب عمر پر حاصل این کاوشگر در ماه آینده به پایان می‌رسد و در جو کیوان سقوط خواهد کرد، سوخت آن بسیار کم شده و به‌زودی غیرقابل کنترل خواهد شد اما آنچه اکنون مهم است این است که این کاوشگر به قمرهای کیوان مثل تایتان یا انسلادوس برخورد نکند و این دو قمر را که ممکن است در آنها حیات میکروبی به شکلی وجود داشته باشد با مواد زمینی آلوده نکند؛ از این‌رو دانشمندان در تلاشند که کاوشگر را به داخل جو کیوان هدایت کنند تا در آن کاملاً نابود و منهدم شود.

کاسینی دور اول نزدیک شدن به کیوان را تکمیل کرد
حق نشر عکسNASA/JPL-CALTECHImage captionبرداشتی هنری از کاسینی

کاوشگر کاسینی اولین مرحله مطالعه سیاره کیوان از فاصله بسیار نزدیک را به پایان رساند. پس از چهار گذر دیگر از نزدیکی کیوان در یک ماه آینده مأموریت این کاوشگر بعد از نزدیک به بیست سال به پایان خواهد رسید.

کاسینی که هیچ گاه این قدر به کیوان نزدیک نشده بود، این بار به قدری به این سیاره عظیم نزدیک شد که حتی وارد جو فوقانی آن شد. این کاوشگر ساعت ۴و بیست دو دقیقه بامداد دوشنبه به وقت گرینویچ، فقط ۱۶۰۰کیلومتر بالاتر از ابرهای فوقانی جو کیوان بود.

این مسیر برای آن در نظر گرفته شده بود که کاسینی بتواند مستقیماً از گازهای فوقانی‌ترین لایه جو کیوان نمونه‌برداری کند. کاسینی این اطلاعات را فردا سه‌شنبه ۱۵اوت در تماس بعدی، به زمین مخابره خواهد کرد.

اکنون کاسینی مسیری حلقوی را در فاصله بین حلقه‌ها و جو سیاره طی می‌کند. دانشمندان امیدوارند پس از آن که بررسی اولین گذر را به پایان رساندند، در چهار بار آینده هر چه بیشتر کاسینی را به کیوان نزدیک کنند، پیش از آن که ۲۴شهریور زمان وداع با کاسینی فرا برسد.

مطالعات کاسینی: فضای میان کیوان و حلقه‌هایش تهی است

عکس های 'وداع' فضاپیمای کاسینی با قمر کیوان
سازمان فضانوردی آمریکا قصد دارد کاسینی را به سطح زحل برساند

پایین رفتن کاسینی در جو کیوان نیروی پساری (drag) ایجاد می‌کند که باعث سرنگونی و خارج شدن آن از مسیر پیش‌بینی‌شده می‌شود. کاسینی برای حل این مشکل پیش‌رانه‌های خود را بکار می‌اندازد تا خود را متعادل و در مسیر نگه دارد.

به این ترتیب صحنه برای مانور نهایی و پایان کار کاسینی آماده می‌شود؛ ماه آینده کاسینی در جو کیوان سقوط خواهد کرد و مأموریت بیست ساله آن به پایان می‌رسد.

کاسینی هنوز باید به سؤالات زیادی درباره کیوان پاسخ دهد، یکی این‌که طول روز در کیوان دقیقاً چقدر است. سوالی که صحت نظریه میدان مغناطیسی به آن بستگی دارد.

دانشمندان می‌دانند که روز در کیوان حدود ده ساعت و نیم طول می‌کشد اما آنها به عدد دقیق‌تری نیاز دارند.

حق نشر عکسNASA/JPL-CALTECHImage captionخطهای آبی رنگ مسیر کاسینی را برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به کیوان نشان می‌دهند

پاسخ این سؤال باید از انحراف بین میدان مغناطیسی و محور چرخش سیاره به دست می‌آید، اما تمام مشاهدات کاسینی تا به‌حال نشان داده که دو محور تقریباً هم‌راستا هستند.

لیندا اسپیلکر دانشمند پروژه کاسینی در ناسا می‌گوید کل نظریه میدان مغناطیسی بر پایه انحراف میدان مغناطیسی از محور چرخش سیاره است: 'برای ایجاد میدان مغناطیسی باید جریان هیدروژن فلزی در عمق کیوان برقرار باشد، بدون این انحراف زاویه فکر ایجاد میدان مغناطیسی خود به خود محو می‌شود.'

'چرا این طور است؟ آیا چیزی جلوی ما را می‌گیرد که این انحراف را نبینیم؟ شاید هم به یک نظریه جدید احتیاج داریم؟ بدون این انحراف زاویه، بدون این نوسان جزیی محور چرخش، نمی‌توانیم طول روز را به‌دقت تعیین کنیم.'

حق نشر عکسAFP
کاسینی پروژه مشترک سازمانهای فضایی آمریکا، اروپا و ایتالیا است که بعد از دو دهه به‌زودی به پایان خواهد رسید.

سوخت کاسینی بسیار کم شده و به‌زودی غیرقابل کنترل خواهد شد؛ به این ترتیب صحنه برای مانور نهایی و پایان کار کاسینی آماده شده است.

آنچه اکنون مهم است این است که کاسینی به قمرهای کیوان مثل تایتان یا انسلادوس برخورد نکند و این دو قمر را که ممکن است در آنها حیات میکروبی به شکلی وجود داشته باشد با مواد زمینی آلوده نکند؛ تنها راه این است که سیاره را به داخل جو کیوان راند تا در آن کاملاً نابود و منهدم شود.

۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه

با شعر پیشگام جهان...



ما از هستیِ آزادی به جهان ضدآزادی تبعید شده‌ایم. از این رو هماوردیِ آزادی و ضد آزادی و مصاف دانش و جهل، واقعیتی‌ست همیشه روبه‌رو. در این مصاف، ادبیات و شعر و هنر که با خامه‌ اندیشه آزادی سرشته شده‌اند، نقش و جایگاه ویژه‌یی در برآورد رؤیاها و پاسخ به ضرورت‌های زمانه دارند.

ادبیات و شعر که همواره دست در کار نقد زندگی و «وضعیت موجود» دارند، به ما می‌آموزند که باید دانش و فرهنگ آزادی را در خود ارتقا دهیم. نمونه‌هایی از شعر جهان به این فرهنگ کمک می‌نمایند...

س.ع.نسیم
*** ***
آزادی
از: شیرکو بی‌کس (شاعر فقید و نامی کردستان عراق)


از ترانه‌های من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانه‌های من،
آزادی را بگیرند
سال

تمام سال خواهد مرد!

*** ***
از کتاب: سکوت سرشار از ناگفته‌هاس
سروده: مارگوت بیکل (شاعر آلمان)



این همه پیچ
این همه گذر
این همه چراغ
این همه علامت
و هم‌چنان استواری
به وفادارماندن به راهم
به خودم
به هدفم
و به تو.
وفایی که مرا و تو را
به سوی هدف راه می‌برد...
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... .
جویای راه خویش باش
از اینسان که منم
در تکاپوی انسان شدن.
در میان راه دیدار می‌کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را.
در میان راه می‌بالد و به بار می‌نشید
دوستی‌یی که توانمان می‌دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری.
این است راه ما
تو
و من...
*** ***
نایی در ارکستر
از: محمود درویش (شاعر فقید و نامی فلسطین)



هر عصیانی در زمین باشد
ما را تکان می‌دهد
هر باغی در جهان است
حبه‌یی از آن می‌چشیم
هر شعری در زمین به رقص برخیزد
دستش را در دست می‌گیریم...

با دانوب و اردن و ولگا
با رودخانه و آبشاران و گل‌ها
من

نایی در ارکستر همه آنهایی‌ام
که چشمانشان غبار دیروز را می‌زدایند...