کوتاه و مختصر
فتحعلیشاه قاجار، شاهی که به خاطر فسادش معرف حضور هموطنان است، یک دیلماج (مترجم) زبان فرانسه در دربارش داشت که اگر روزی نامه ای یا پیامی از فرانسه برسد آنرا برای شاه ترجمه کند. دیلماج نامبره سالها بابت دیلماج بودن حقوق و مزایا گرفته بود اما فرصتی پیش نیامده بود که شاه به او نیاز داشته باشد. تا اینکه دوران حمله ناپلئون بناپارت به روسیه شد. ناپلئون بعد از تصرف قسمت بزرگی از اروپا، بخش عمده ای از روسیه را نیز اشغال کرده و قصدش تصرف کامل روسیه بود. شهرت ناپلئون در همه جای دنیا پیچیده بود. در همین احوال چون سپاه ناپلئون به مرزهای شمالی ایران رسیده بود، وی تصمیم گرفت که تکلیفش را با شاه ایران روشن کند. نامه ای به فتحعلیشاه نوشت و از او خواست تعین تکلیف کند که با او متحد است و یا مخالف اوست. نامه به دربار فتحعلیشاه رسید و چون فهمیدند که نامه به زبان فرانسوی است، شاه فرمان داد تا دیلماج نامبرده را خبر کنند تا نامه را ترجمه کند. دیلماج به خدمت شاه آمد. نامه را گرفت. بالا و پائین کرد. سرو ته کرد. جلو و عقب برد. و بعد با قیافه ای فیلسوف مابانه گفت:
چیز مهمی نیست قربان. ناپلئون نامی اظهار ارادت کرده.
فتحعلیشاه قاجار، شاهی که به خاطر فسادش معرف حضور هموطنان است، یک دیلماج (مترجم) زبان فرانسه در دربارش داشت که اگر روزی نامه ای یا پیامی از فرانسه برسد آنرا برای شاه ترجمه کند. دیلماج نامبره سالها بابت دیلماج بودن حقوق و مزایا گرفته بود اما فرصتی پیش نیامده بود که شاه به او نیاز داشته باشد. تا اینکه دوران حمله ناپلئون بناپارت به روسیه شد. ناپلئون بعد از تصرف قسمت بزرگی از اروپا، بخش عمده ای از روسیه را نیز اشغال کرده و قصدش تصرف کامل روسیه بود. شهرت ناپلئون در همه جای دنیا پیچیده بود. در همین احوال چون سپاه ناپلئون به مرزهای شمالی ایران رسیده بود، وی تصمیم گرفت که تکلیفش را با شاه ایران روشن کند. نامه ای به فتحعلیشاه نوشت و از او خواست تعین تکلیف کند که با او متحد است و یا مخالف اوست. نامه به دربار فتحعلیشاه رسید و چون فهمیدند که نامه به زبان فرانسوی است، شاه فرمان داد تا دیلماج نامبرده را خبر کنند تا نامه را ترجمه کند. دیلماج به خدمت شاه آمد. نامه را گرفت. بالا و پائین کرد. سرو ته کرد. جلو و عقب برد. و بعد با قیافه ای فیلسوف مابانه گفت:
چیز مهمی نیست قربان. ناپلئون نامی اظهار ارادت کرده.
و اما سربازان بدنام عاقا که به خاطر جنایاتشان در حق مبارزین و مجاهدین و دگر اندیشان و مخالفین نظام معرف حضور هستند؛ با اینکه هر یک در برخی از رشته های مختلف، مثل بازجویی و پرونده سازی و شکنجه و "تواب سازی" و "بحث سیاسی"!، "تخصص"! دارند، اما در چند خصیصه مشترکند. خصایصی که در واقع حاصل علاقه و اعتقاد به عاقاست و ریشه در حوزه علمیه و درسهای حوزوی دارد. خصایصی مثل دروغگویی، بیرحمی، استفاده از کلمات رکیک و تهمت زنی و لجن پراکنی و مهمتر از همه پررویی. بسیار علاقمند بودم که ببینم این سربازان بدنامِ عاقا در مورد قیام دیماه مردم ایران چه میگویند و آیا از رو می روند و به قول هموطنان رویشان را کم کرده و گورشان را گم می کنند یا نه. آنهم پس از سخنان و موضعگیریهای خود عاقا و روحانی و امام جمعه های رنگارنگ و سرداران سپاه و بقیه در باره عظمت و گستردگی و شعارها و قصد و غرض قیام کنندگان. همه بدون استثنا صحبت از خواست قیام کنندگان مبنی بر سرنگونی نظام کرده و حتی کار به جایی کشید که روحانی به رئیس جمهور فرانسه تلفن زد و از او درخواست کرد که مجاهدین را تحت فشار قرار دهد تا نظام بتواند قیام را سرکوب کند. در این قیام که هنوز هم ادامه دارد، تا به حال بیش از ۵۰ نفر از مردم به دست نیروهای ضدمردمی عاقا و همین سربازان بدنام شهید شده اند و بیش از ۸۰۰۰ نفر در بیش از ۱۴۰ شهر ایران دستگیر شده اند که تعدادی از دستگیرشدگان در همان روزهای اول زیر شکنجه همین سربازان بدنام شهید شده اند و این بدنامها گفتند که علت مرگ خودکشی بوده است. با اینحال یکی از سربازان بدنام عاقا که خیلی هم ادعای فیلسوف و سیاسی بودن دارد و با نام مستعار "صابر از تبریز (امضا محفوظ)" در سایتهای وزارت بدنام اطلاعات به اصطلاح مطلب و "ردیه" می نویسد، در مطلبی ضمن لجن پراکنی معمولش علیه خانم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت، در باره قیام دیماه اینگونه نظر میدهد:
"...دیگر اینکه قیامی در ایران نبوده و مثل اغلب کشورها تظاهرات و مطالباتی بوده که بخش مسالمت آمیز آن بر قسمت خشونت گرایش میچربید..
اعتراضات آن بخش ازمردم کم برخوردار از وسایل معیشت، بلحاظ مسالمت آمیز بودن خود، قیام نبوده و بطوری که گفتم، نقش زنان بخاطر مسائلی که این تظاهرات بخاطر آنها انجام شد، بسیار ناچیز بوده است!
دیگر اینکه بارها گفته شده که متاسفانه بدلایلی، قسمتی از مردم ایران در تضاد با منافع ملی خود، ارزش حضور قانونی و محدود ایران در سوریه را درک نمیکنند و در تجمعاتی این قبیل به دادن شعار انحرافی که از جاهای دیگر بدانها تلقین میشود، می پردازند!
من قبول دارم که ناف تعدادی از روشنفکران ما به غرب وصل است و سبب طرح این شعار ضد ملی، آنها میباشند که وظیفه ی روشنفکران مردمی و با هوش تر، مواجهه با این ایده ی انحرافی است!"
نمیدانم این مزخرفات به گوش عاقا رسیده یا نه ولی طرف ناجوانمردانه دارد با آبروی عاقا بازی می کند و اصلا رعایت همان "جان ناقابل"! عاقا را که ممکن است با شنیدن این مزخرفات از کالبد عاقا بیرون بزند نمی کند. خود آخوندها به اندازه این سربازان بدنام "پر رو" نیستند. حقیقتا که سنگ پای قزوین در مقابل اینها لنگ می اندازد. اما این گفته ها مرا به یاد داستانی می اندازد در باره دیلماج (مترجم) زبان فرانسه فتحعلیشاه که داستانش را برایتان گفتم.
بیچاره "سیدعلی شاه بیعار"! با این دیلماج های حقه باز تر از خودش که عمری از کیسه مردم به آنها خورانده است. لابد وقتی از رئیس همین "صابرک مستعار"! می پرسد که این سرو صداها چیه؟ بیرون چه خبر است؟ پاسخ می شنود که:
- ... خبری نیست قربان. خیالتان راحت باشد. "مردم" نامی! که از آنطرف مرز آمده اند دارند به جنابعالی اظهار ارادت! می کنند. این سر و صدا ها هم "نواره"!.
"...دیگر اینکه قیامی در ایران نبوده و مثل اغلب کشورها تظاهرات و مطالباتی بوده که بخش مسالمت آمیز آن بر قسمت خشونت گرایش میچربید..
اعتراضات آن بخش ازمردم کم برخوردار از وسایل معیشت، بلحاظ مسالمت آمیز بودن خود، قیام نبوده و بطوری که گفتم، نقش زنان بخاطر مسائلی که این تظاهرات بخاطر آنها انجام شد، بسیار ناچیز بوده است!
دیگر اینکه بارها گفته شده که متاسفانه بدلایلی، قسمتی از مردم ایران در تضاد با منافع ملی خود، ارزش حضور قانونی و محدود ایران در سوریه را درک نمیکنند و در تجمعاتی این قبیل به دادن شعار انحرافی که از جاهای دیگر بدانها تلقین میشود، می پردازند!
من قبول دارم که ناف تعدادی از روشنفکران ما به غرب وصل است و سبب طرح این شعار ضد ملی، آنها میباشند که وظیفه ی روشنفکران مردمی و با هوش تر، مواجهه با این ایده ی انحرافی است!"
نمیدانم این مزخرفات به گوش عاقا رسیده یا نه ولی طرف ناجوانمردانه دارد با آبروی عاقا بازی می کند و اصلا رعایت همان "جان ناقابل"! عاقا را که ممکن است با شنیدن این مزخرفات از کالبد عاقا بیرون بزند نمی کند. خود آخوندها به اندازه این سربازان بدنام "پر رو" نیستند. حقیقتا که سنگ پای قزوین در مقابل اینها لنگ می اندازد. اما این گفته ها مرا به یاد داستانی می اندازد در باره دیلماج (مترجم) زبان فرانسه فتحعلیشاه که داستانش را برایتان گفتم.
بیچاره "سیدعلی شاه بیعار"! با این دیلماج های حقه باز تر از خودش که عمری از کیسه مردم به آنها خورانده است. لابد وقتی از رئیس همین "صابرک مستعار"! می پرسد که این سرو صداها چیه؟ بیرون چه خبر است؟ پاسخ می شنود که:
- ... خبری نیست قربان. خیالتان راحت باشد. "مردم" نامی! که از آنطرف مرز آمده اند دارند به جنابعالی اظهار ارادت! می کنند. این سر و صدا ها هم "نواره"!.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر