۱۳۹۶ اسفند ۲۳, چهارشنبه

من به تو می‌پیوندم ـ شعر ( ع . طارق )



دریا
ـ با انگشتان تازه خورشید ـ
به نیلی‌های دور می‌پیوندد؛
به گازران ساکت ابر
 (کولیان ترشولای خانه به‌دوش)
 با خیمه‌های خیس پنبه‌شان بر پشت.


دریا به نیلی‌های دور،
شبنم،
به سکوتی در پیشانی ماهوتی ماه.
باران،
به سرودی رنگین در بن‌مایه برگ؛
به آینهٴ نگاهی تحسین‌آمیز
بر شعلهٴ گوگردی گل.

 ...
من اما به تو می‌پیوندم،
هنگام که موریانه‌های مخافت
آخرین خاطرات حماسه را
از تیغهٴ خونی شمشیرها قط زده‌اند؛
و درخت از هراس دار شدن
                   بدار تمکین می‌کند.


در کرنش ـ بازار حراج شرافت
من به تو می‌پیوندم
ای جرأت ارتفاع دادن خود،
                         تا غرور اورست!

من به تو می‌پیوندم
ای حس شریف عریان کردن خون،
                     در ملتقای گلوله و قلب!



گازران ساکت ابر،
انبارگان فشرده بغض
می‌دانند خواب دریا تعبیر بزرگ آشفتگی است.
 [همه این را می‌دانند].


 ...
اما
آن‌چنان که دریا به ابر،
ابر به باران
 و شبنم به عروج گل سرخ،
من
    به تو
         می‌پیوندم.

از گهواره تا گور
آی
 آ
  زا
   دی!


                            ع. طارق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر