۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم... س . ع ( نسیم )



هر نوشته‌یی دو وجه دارد: نمود و ماهیت. نمود آن، «زبـان» است؛ ماهیت آن، «معنا» که باید با «زبـان» بالغ شود...
پیش پای هر قلمی، کشاکشی میان واقعیت فردی و اجتماعی است...
هر قلمی باید به جامعه خود پاسخ بدهد...
    ***                                       
- نوشتن کار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...
- دست در کدام سرمایه و گنجینه‌یی ببریم تا توشه‌یی برای ایستادن در نقطه‌ی نوشتن برداریم؟ به کدام پشتوانه‌یی تکیه دهیم تا آسوده‌خاطر به افق‌های روبه‌رو چشم بدوانیم و از قله‌هایش سوژه و معنا بچینیم؟ از شاخسار کدام جنگل سرو، صنوبر، کاج، سپیدار، بید و افرا نغمه و آوا برداریم؟ ثقل زمین قلم کجاست؟
هر نویسنده‌یی حاصل خاطره، مشاهده، تجربه، دیده‌، شنیده و خوانده‌هایش است که آنها را به فکرها و ایده‌ها و نوشته‌هایش بالغ می‌کند. این‌ها همان سرمایه‌ها، توشه‌ها، پشتوانه‌ها و جنگل نغمه‌هایش هستند. در مسیر این بلوغ، باید با درد و مشکل اصلی زمانه و جامعه‌مان پیوند بخوریم. چگونگی این پیوند، پیش پای هر قلمی، کشاکشی میان واقعیت فردی و اجتماعی می‌افکند. میان این دو واقعیت، باید به جامعه خویش پاسخ داد. چرا؟
  باید اعتراف کرد که «روشنفکر» از صف زندگی رایج و کف روزمره‌های متعارف، کنده می‌شود و جلوتر می‌رود. در این کنده شدن ـ حتا نظری ـ  فاصله‌یی فرهنگی و تاریخی با گذران معمول زندگی می‌یابد. این، لحظهٴ بروز یک تضاد و تصادم با زندگی پیشین و زیستن معمول مردمان است که:
ـ یا باید پیش‌تر و دورتر برود؛
ـ یا باید به ارزش‌ها و نظم گذشته برگردد؛
ـ یا با تشخیص درد مشترک زمانه‌اش، با آن پیوند نظری و عملی برقرار کند.
تاریخ فرهنگی ایران و جهان نشان داده است که گذر و عبور از این پیچ و ایستگاه انتخاب، یکی از سرفصل‌های پیچیده‌ی پیش پای روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان بوده است.
ـ با انتخاب اولین مسیر، بی‌شک باید با جامعه‌اش بستیزد و با مردمان گلاویز شود و درآویزد. با بیشتر شدن فاصله‌اش، لاجرم به نفرین و طرد همان زیستگاهی روی می‌آورد که واقعیت‌های تلخش به او شناخت و آگاهی بخشیدند. فراموش می‌کند که این رنج و مشقت و حرمان مردمان تحت حاکمیت مستبدان بوده است که او را هوشیار نمود و به تحصیل علم و فرهنگ برای تحلیل و فهم چرایی‌های آن واداشت. افق چنین انتخابی برای روشنفکران به دره‌های یأس و سرخوردگی و گریز از مبارزه با تضاد اصلی زمانه و جامعه‌اش می‌کشاند. ناگفته نماند که در این مسیر دور شدن از جامعه و مردم، البته آثار هنری برجسته‌یی هم خلق شده و می‌شوند. نمونه‌های این آثار را می‌توان در برخی تولیدات هنری پس از شکست مشروطیت و نیز کودتای ۲۸مرداد ۳۲  در زمینه‌های گوناگون رمان، قصه، شعر، فیلم و ترانه یافت.
ـ با انتخاب مسیر دوم، کار چندان دست و پاگیر و پرپیچ و خمی پیش رو نخواهد بود. فصل مشترکش با انتخاب مسیر اول، یأسی است که نخست افق آینده را پاک می‌کند، سپس به نظم و ارزش‌های گذشته روی می‌آورد. تجربه‌های این مسیر هم نشان داده است که این انتخاب به بازگشت به ارتجاع و غلتیدن در دامن ابتذال آن می‌انجامد.
با انتخاب مسیر سوم و با این پاسخ است که سوژه‌ها‌ی قلم متولد می‌شوند. سوژه‌‌هایی که حس مشترک جامعه‌اند. قلم در این گهواره تربیت می‌شود. در این تربیت شدن و آموختن، از حافظة جامعه و تاریخ اجتماعی انسانها تغذیه می‌کنیم. این گهواره، ظرف درک خصوصیت زمانه‌ی خود است. «زبـان» قلم‌مان را نیز از این گهواره یاد می‌گیریم.
- در تجربه‌های نوشتن و آفریدن، باید تلاش آگاهانه کرد که به «زبـان» رسید. زبان، کار ارتباط را سیال می‌کند، سامان می‌دهد و باعث می‌شود مسیر رسیدن خواننده به نویسنده و نویسنده به خواننده نرم و هموار شود. این نرمی و همواری را هم تسلط به فرهنگ توده و جامعه، نرم‌تر و هموارتر می‌کند. برای رسیدن به پسند زبان، باید مغز را گنجینه‌یی از واژه‌ها کرد. این واژه‌ها هستند که کار ارتباط ما با دیگران را آسان می‌کنند. اگر واژه‌ها نبودند، تصور وجود جهان کنونی غیرممکن و محال بود.
سازندگان زبان، واژه‌ها و ترکیب‌هایشان هستند. مصالح زبان: عواطف، واقعیت‌ها، تخیل، عشق به مضمون نوشته و حس‌آمیزی قوی می‌باشند. حواس پنجگانه‌ی آدمی، نسبت به رویدادها و جلوه‌های طبیعت و زندگی، زبان و کلمه‌های مترادف و متناظر خود را دارند. این همان رابطه‌ی «زبـان» با واقعیت است. این «رابطه» را باید با واژه‌گزینی و واژه‌شناسی، همواره کیفیت بخشید. باید واژه‌ها و ترکیب‌های نو را از لابه‌لای متن‌ها یادداشت کرد، در نوشته‌ها استفاده نمود تا به گنجینه‌ی مغز رفته و در حافظه‌مان تثبیت شوند.
- در پایان این مجموعه یادداشت‌ در ایستگاهها و نقطه‌های نوشتن، خوب است سری بزنیم به نوشتن در عصر دیجیتال و در جاده‌های پر دست‌انداز و سطح ناصیقلی اینترنت. اینترنت جایی است که جهان در آن ریخته شده است. بهتر است بگوییم زندگی با تمام جلوه‌هایش در اینترنت انتشار یافته است. پس لاجرم ما زمان برای پاسخ به این همه جلوه با گشت و تماشاها و گذاشت و برداشت‌هایش، کم می‌آوریم. کمبود زمان و شتاب و سرعت در ارتباطات، همواره با هم در زد و خوردند. پس انسانها یا کاربران همواره در جنگ و نبرد برای سود جستن از زمان هستند.
در این میان آنچه به نوشتن و جوهر آن یعنی «زبان» برمی‌گردد، باید اعتراف کنیم که آسیب‌های بسیار دیده‌ و می‌بیند. شتاب و سرعت در اینترنت، نوعی از زبان را آفریده و تحمیل کرده که گاهی احساس می‌شود زبان ملی و مادری‌مان و ادبیات لطیف و نرم و زیبا و معناساز فارسی به سایه رفته و غریبه و مهجور گشته است. گاهی در اینترنت شاهد شلختگی و پاره پارگی و شمع‌آجینی زبان فارسی هستیم. شاید این طبیعی به‌نظر برسد. به همان دلیلی که تمام جلوه‌های زندگی همراه با سطوح سواد و فرهنگ انسانهایش در مدار ارتباطی جهانی قرار گرفته‌اند. هر کاربری با سطحی از دانش زبان فارسی، در کار تبادل نوشته‌های کوتاه و بلند است. از این رو گاهی شاهد حراج زبان فارسی در بازار داد و دهش کاربران هستیم.
نمای دیگری از قدرت، استعداد و ظرفیت اینترنت هست که کیفیت مثبت جهان کنونی را معادل هزاران سال از استیلای امپراطوران کهن می‌کند. این کیفیت نوین را باید نظم و سازمان و سامان داد. با این ساماندهی می‌توان توانایی نوشتن را سرعت بخشید و با همبستگی در وفاداری به هویت و ساختار و جایگاه زبان فارسی، غنا و زیبایی‌اش را به آن برگرداند و ترویج نمود.
- هر نوشته‌یی دو وجه دارد: نمود و ماهیت. نمود آن «زبـان» است. ماهیت آن، معناهایی‌ست که باید از جهان، انسانها، طبیعت، تجربه‌ها و آموخته‌ها گردآورد و با «زبـان» بالغشان نمود...
- همیشه به یاد آوریم که ما از هستیِ آزادی به سرزمین ضدآزادی تبعید شده‌ایم. در این تبعیدشدگی، اهریمن ابتذال به کمین هنر و قلم می‌نشیند. هنر و قلم باید نیایشگر الهه‌ی آزادی باشند.  الهه‌یی که قلم برای ترویج و وصف شوق وصالش، دامن محبتش رنگین از شقایق‌های آزادی‌ست و سوگندش، رسالت مداوم آفرینش...
س. ع. نسیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر