جشن نوروز در دربار ناصرالدینشاه قاجار
«...از یک ماه به عید مانده در سراسر شهر، خاصه در اندرون شاهی، وَلوَله شعف آمیزی حکمفرما و بساط عیش و سرور برپا بود. اتاقها رُفته و تمیز میگردید و هر کس به قدر مقدور در فکر تهیۀ جامه های نو و زیور و آرایشهای نوین بود.
«...از یک ماه به عید مانده در سراسر شهر، خاصه در اندرون شاهی، وَلوَله شعف آمیزی حکمفرما و بساط عیش و سرور برپا بود. اتاقها رُفته و تمیز میگردید و هر کس به قدر مقدور در فکر تهیۀ جامه های نو و زیور و آرایشهای نوین بود.
سه روز به نوروز مانده، فرّاشان سرخپوش از جانب دیوان (=دفترخانه) برای هر یک از دختران شاه که به شوهر رفته بودند، خوانچۀ محتوی شیرینی و نُقل و کلّه قند و آجیل و غیره میبردند.
پنجاه تومان شاهی سپید در کیسه یی از تافتۀ (=نوعی پارچه ابریشمی) سرخ، در یکی از خوانچه ها بود و دو خوانچۀ دیگر را "گلباغچه" میساختند، بدین معنی که دیواره یی مشبّک از موم رنگین به ارتفاع نیم زرع دور خوانچه ترتیب داده، انواع میوه و گل و گیاه از موم و سقّزِ اَلوان (=رنگارنگ) در گلدانهای بلورینِ زرورق زده، در آن قرار میدادند و یک خوانچه را نیز با اسپند الوان و عُنّابهای زراندود زینت میکردند.
یک روز پیش از عید، از طرف رئیس تشریفات دربار، علیخان ظَهیرالدّوله، داماه شاه، برای طبقات مختلف دعوتنامه فرستاده میشد و مَدعوّین بایستی یک ساعت قبل از تحویل، حضور به هم رسانند.
پنجاه تومان شاهی سپید در کیسه یی از تافتۀ (=نوعی پارچه ابریشمی) سرخ، در یکی از خوانچه ها بود و دو خوانچۀ دیگر را "گلباغچه" میساختند، بدین معنی که دیواره یی مشبّک از موم رنگین به ارتفاع نیم زرع دور خوانچه ترتیب داده، انواع میوه و گل و گیاه از موم و سقّزِ اَلوان (=رنگارنگ) در گلدانهای بلورینِ زرورق زده، در آن قرار میدادند و یک خوانچه را نیز با اسپند الوان و عُنّابهای زراندود زینت میکردند.
یک روز پیش از عید، از طرف رئیس تشریفات دربار، علیخان ظَهیرالدّوله، داماه شاه، برای طبقات مختلف دعوتنامه فرستاده میشد و مَدعوّین بایستی یک ساعت قبل از تحویل، حضور به هم رسانند.
(اطاق موزۀ مبارکه است که... برای "سلام تحویل" مرتّب می شود. آخر حوت ـ اسفند ـ لوی نیل ـ سال نهنگ ـ۱۳۱۰قمری)
ترتیب آراستن موزه و ایستادن اشخاص بدین منوال بود:
از چند گام به در ورودی تالار [موزه] مانده، سفرۀ سپید بزرگی گسترده، بساط "هفت سین" را روی آن میچیدند و دامنه آن تا شاهنشین وسیعی که تخت مُرصّع فتحعلیشاه [تخت مرمر] در آن قرارداشت، کشیده میشد.
بالای تخت مَسندی زربفت کار هندوستان میگستردند، روی آن تُشکچه یی از مخمل ارغوانی مرواریددوزی مینهادند و کنارش دو متّکای جواهردوزی با ریشه و منگولۀ مروارید قرار میدادند. چهار شمعدان مرصّع با آویزهای درشت از سنگهای قیمتی در چهار گوشه تشک نهاده، شمعها را میافروختند.
خواه روز و خواه شب سایر جارها (=چراغهای بلور که از سقف آویزان می شدند) و چلچراغها را نیز روشن میکردند و مجلس شکوهی به خود گرفته، جواهرِ تخت و نشانهایی که بر سینه حاضران نصب بود، در پرتو چراغها درخشیدن میگرفت.
در شاه نشینهای اطراف تخت روسای ایل قاجار با سرداریهای ترمه و شمشیرهای مرصع و روسای کشیکخانه و سواران مهدیه و منصور و غلام پیشخدمتها وقورچیان و روسای زنبورکخانه با لباسهای رسمی میایستادند.
در یک سوی هفتسین سران سپاهی با نیم تنه سپید و شلوار قرمز یراقدار و شارپ صف آراسته نایب السلطنه در راس آنان قرار میگرفت،
در سوی دیگر مستوفیان با شال و کلاه و جبه ترمه و چاقچور قصب سرخ ایستاده
و مستوفی الممالک با جبه مفتول دوزی مقدم بر همه جا میگرفت.
بین دو صف مزبور راهی باریک تا شاهنشین بزرگ باز بود.
در دو طرف تخت به طور نیم دایره شاهزادگان با لباسهای سیاه ایستاده، هر یک یکی از وصله های طلا و جواهرنشان سلطنتی را از قبیل شمشیر، خنجر، گرز و سپر به دست میگرفتند.
نزدیک تخت، صدراعظم با جبّه [لباسی که روی لباسهای دیگر می پوشیدند) و شَمسۀ (=علامت و نشان که بر روی لباس یا قُبّه نصب می کردند یا می دوختند) صدارت ایستاده، وزرا و اعیان زیر دست وی قرار میگرفتند.
عَملۀ خلوت و پیشخدمتهای مخصوص در یکی از شاهنشین های نزدیک تخت گرد میآمدند و خطیب الممالک و منجّم باشی برابر تخت ایستاده، اطبّا و بعضی اروپاییانی که بنا بر خواهش به تماشا میآمدند، پشت آنان قرار میگرفتند...
آقا سیدزینالعابدین امام جمعه تهران، با جمعی از علما نیز میآمدند و بعضی از خواص آنان به تخت برآمده در کنار مسند شاه مینشستند و بقیه در پای تخت قرار میگرفتند.
در سوی دیگر مستوفیان با شال و کلاه و جبه ترمه و چاقچور قصب سرخ ایستاده
و مستوفی الممالک با جبه مفتول دوزی مقدم بر همه جا میگرفت.
بین دو صف مزبور راهی باریک تا شاهنشین بزرگ باز بود.
در دو طرف تخت به طور نیم دایره شاهزادگان با لباسهای سیاه ایستاده، هر یک یکی از وصله های طلا و جواهرنشان سلطنتی را از قبیل شمشیر، خنجر، گرز و سپر به دست میگرفتند.
نزدیک تخت، صدراعظم با جبّه [لباسی که روی لباسهای دیگر می پوشیدند) و شَمسۀ (=علامت و نشان که بر روی لباس یا قُبّه نصب می کردند یا می دوختند) صدارت ایستاده، وزرا و اعیان زیر دست وی قرار میگرفتند.
عَملۀ خلوت و پیشخدمتهای مخصوص در یکی از شاهنشین های نزدیک تخت گرد میآمدند و خطیب الممالک و منجّم باشی برابر تخت ایستاده، اطبّا و بعضی اروپاییانی که بنا بر خواهش به تماشا میآمدند، پشت آنان قرار میگرفتند...
آقا سیدزینالعابدین امام جمعه تهران، با جمعی از علما نیز میآمدند و بعضی از خواص آنان به تخت برآمده در کنار مسند شاه مینشستند و بقیه در پای تخت قرار میگرفتند.
(علمای تهران در جشن نوروز دربار ناصرالدین شاه قاجار)
منشی الممالک با دو تن دیگر سینیهای دَستلاف (=اولین پولی که کاسبها بعد از بازکردن مغازه هایشان از اولین مشتری می گیرند) بر دست، مقابل تخت میایستادند. (سینیهای مزبور پر از شاهی سپید بود که با تعداد دو هزاری زرد و قدری برنج و آرد در هم ریخته بودند تا پس از تحویل آن ها را برابر خُرد و کلان برند).
سینیهای محتوی کیسه های عیدی را در پای تخت میگذاردند و مسئولان کنار آن میایستادند تا درموقع خود به حضور [شاه] برند.
کیسه های مزبور از تافته قرمز و بر چهار نوع بود:
ـ یکصد کیسۀ محتوی پنج تومان شاهی سپید و پنج اشرفی؛
ـ پانصد کیسۀ محتوی سه تومان شاهی سپید و پنج دوهزاری زرد؛
و سه هزار کیسۀ محتوی سه تومان شاهی سپید.
منشی الممالک با دو تن دیگر سینیهای دَستلاف (=اولین پولی که کاسبها بعد از بازکردن مغازه هایشان از اولین مشتری می گیرند) بر دست، مقابل تخت میایستادند. (سینیهای مزبور پر از شاهی سپید بود که با تعداد دو هزاری زرد و قدری برنج و آرد در هم ریخته بودند تا پس از تحویل آن ها را برابر خُرد و کلان برند).
سینیهای محتوی کیسه های عیدی را در پای تخت میگذاردند و مسئولان کنار آن میایستادند تا درموقع خود به حضور [شاه] برند.
کیسه های مزبور از تافته قرمز و بر چهار نوع بود:
ـ یکصد کیسۀ محتوی پنج تومان شاهی سپید و پنج اشرفی؛
ـ پانصد کیسۀ محتوی سه تومان شاهی سپید و پنج دوهزاری زرد؛
و سه هزار کیسۀ محتوی سه تومان شاهی سپید.
یک ربع به [ساعتِ] تحویل مانده، پرده را بالا گرفته به آواز بلند ورود شاه اعلام می شد. در دم گفت و شنود و غلغله یی که میان حاضران برپا بود به سکوت محض مبدّل میگشت و نظامیان در حال احترام ایستاده، دیگران سر به تعظیم فرود میآوردند.
ایشیک آقاسی باشی (=رئیس تشریفات) با جُبّه و شال و کلاه و عصای مرصّع و اعتمادالحرم ـ که قدّش در درازی زبانزد و بسان منار گیتینما بود ـ پیشاپیش میآمدند.
آنگاه شاه غرق در جواهر و نشانهای سلطنتی و طلا بر کلاه با چهره گشاده و لبان خندان به درون آمده با قدمهای آهسته از میان صفوف گذشته به تخت برمیشد ولی بنا بر احترام آقایان علما بر صندلی مرصّعی که روی تخت بود، نمینشست و بر مسند زربفت جا گرفته، شمشیر جهانگشای نادری را روی زانو مینهاد.
ایشیک آقاسی باشی (=رئیس تشریفات) با جُبّه و شال و کلاه و عصای مرصّع و اعتمادالحرم ـ که قدّش در درازی زبانزد و بسان منار گیتینما بود ـ پیشاپیش میآمدند.
آنگاه شاه غرق در جواهر و نشانهای سلطنتی و طلا بر کلاه با چهره گشاده و لبان خندان به درون آمده با قدمهای آهسته از میان صفوف گذشته به تخت برمیشد ولی بنا بر احترام آقایان علما بر صندلی مرصّعی که روی تخت بود، نمینشست و بر مسند زربفت جا گرفته، شمشیر جهانگشای نادری را روی زانو مینهاد.
پس از جلوس شاه خطیبالممالک از صف مقابل خارج شده نزدیک تخت میآمد و خطبه مختصری ایراد میکرد...
پس از پایان خطبه منجّم باشی ساعت به دست پیش میآمد و اندک زمانی خیره به صفحه آن نگریسته، آنگاه به آواز رسا میگفت:
"به مبارکی و میمنت و اقبال وجود مسعود شاهنشاه در این ثانیه آفتاب به برج حَمَل (=اولین بُرج از دوازده برج سال=فروردین) تحویل گردید".
همان دم شیپورچی که در بیرون منتظر ایستاده بود، باد به شیپور میکرد و در میدان مشق توپهای تحویل به غرّش درمیآمد.
شاه نخست به علما و بعد به سایران تبریک میگفت. آنگاه قرآن مجید را به دست گرفته، تیَمّناً صفحه یی تلاوت میکرد.
سپس حاج نظام الاسلام که از خاندان محترم و محرّر امام جمعه بود، برابر شاه زانو زده، اندکی از تربت مخصوص در آب ریخته، تقدیم میداشت و شاه آن را لاجرعه مینوشید و بعد به دادن کیسه های عیدی به علما میپرداخت و فرزندانشان را نیز بی بهره نمیگذاشت.
چون علما بیرون میرفتند، چند دسته موزیک که اطراف حوض برابر موزه ایستاده به احترام آقایان خاموش بودند، به نواختن آهنگهای دلکش میپرداختند.
این هنگام شاه از تخت برخاسته، بر صندلی بالای آن مینشست. نخست به پسرهای فتحعلیشاه و برادرهای خود، سپس به نایب السّلطنه و به رؤسای لشکری و مستوفیان و دیگر شهزادگان و بزرگان عیدی میداد و با هر یک به فراخور حال صحبت میداشت، آنان نیز سپاسگزاری میکردند و کیسه ها را بوسیده بر سر مینهادند.
مجلس از سه تا چهار ساعت به طول میانجامید و پس از پایان آن شاه به باغ میرفت و زمانی به تفریح میپرداخت و سپس به سوی اندورن روان میشد...
پس از پایان خطبه منجّم باشی ساعت به دست پیش میآمد و اندک زمانی خیره به صفحه آن نگریسته، آنگاه به آواز رسا میگفت:
"به مبارکی و میمنت و اقبال وجود مسعود شاهنشاه در این ثانیه آفتاب به برج حَمَل (=اولین بُرج از دوازده برج سال=فروردین) تحویل گردید".
همان دم شیپورچی که در بیرون منتظر ایستاده بود، باد به شیپور میکرد و در میدان مشق توپهای تحویل به غرّش درمیآمد.
شاه نخست به علما و بعد به سایران تبریک میگفت. آنگاه قرآن مجید را به دست گرفته، تیَمّناً صفحه یی تلاوت میکرد.
سپس حاج نظام الاسلام که از خاندان محترم و محرّر امام جمعه بود، برابر شاه زانو زده، اندکی از تربت مخصوص در آب ریخته، تقدیم میداشت و شاه آن را لاجرعه مینوشید و بعد به دادن کیسه های عیدی به علما میپرداخت و فرزندانشان را نیز بی بهره نمیگذاشت.
چون علما بیرون میرفتند، چند دسته موزیک که اطراف حوض برابر موزه ایستاده به احترام آقایان خاموش بودند، به نواختن آهنگهای دلکش میپرداختند.
این هنگام شاه از تخت برخاسته، بر صندلی بالای آن مینشست. نخست به پسرهای فتحعلیشاه و برادرهای خود، سپس به نایب السّلطنه و به رؤسای لشکری و مستوفیان و دیگر شهزادگان و بزرگان عیدی میداد و با هر یک به فراخور حال صحبت میداشت، آنان نیز سپاسگزاری میکردند و کیسه ها را بوسیده بر سر مینهادند.
مجلس از سه تا چهار ساعت به طول میانجامید و پس از پایان آن شاه به باغ میرفت و زمانی به تفریح میپرداخت و سپس به سوی اندورن روان میشد...
(کاخ گلستان ـ ایوان تخت مرمر)
روز دوم عید "سلام عامِ" تخت مرمر منقعد میگشت.
شاه پس از بیرون آمدن از اندرون در اتاق کوچکی جنب تالار برلیان جلوس میکرد تا ایشیک آقاسی باشی حضور سفیران را برای شرفیابی اعلام دارد.
آنگاه به تالار برلیان میآمد و برابر سفیرکبیر عثمانی ایستاده از سلطان و خود او احوال میپرسید و شرح مختصری مبنی بر روابط و یگانگی دو دولت ایراد میکرد. سپس رو به سفیر انگلیس کرده، می گفت: "احوال خواهرمان ملکه انگلستان چطور است؟"
و به همین ترتیب با دیگر سفرا صحبت داشته به همگان عیدی میداد که با نهایت ادب می پذیرفتند.
در آن زمان رسم چنین بود که هر سفیری دوران اقامتش در ایران بیشتر به طول میانجامید، در شرفیابی و ایستادن به حضور شاه بر دیگران حق تقدّم داشت و نیز به هر سفیری که وارد ایران میشد از طرف شاه اسبی عالی نژاد با رِشمۀ (=طناب باریک) زرّین به وی ارزانی میگشت.
در این سلام نیز شاهزادگان بزرگ حامل وصله ها (=متعلّقات)ی سلطنتی بودند. خطیبالممالک و شمسالشعرا و مخاطب سلام، بالای حوض بیضی شکلی که در پای ایوان روی سکویی واقع بود میایستادند. قدحهای طلای میناکاری لبریز از شربتهای گوارا را گرد حوض میچیدند و در هر یک قاشقی چوبی قرار داده گیلاسی چند به دورش مینهادند.
جانب راست ایوان مستوفی الممالک با جبّه مفتولدوزی و شال و کلاه مکلّل (= آراسته شده) به تِمثالِ همایون (=تمثال همایون عبارت بود از تصویر ناصرالدین شاه مزیّن به الماس که به رجال برجسته ارزانی میگشت) مقدّم بر مستوفیان میایستاد.
در سمت چپ ایوان [کامران میرزا] نایب السلطنه و وزیر جنگ ایستاده، سران سپاهی به ترتیب درجه و منصب زیر دستش صف میآراستند.
پالکونیک روس با قزّاقهایش در یک طرف صف میکشیدند. سایر طبقات از اشراف و روسای ایل قاجار و کشیکخانه و عملۀ خلوت در خیابانها میایستادند.
سفرا و اعضای وزارت امور خارجه و دیگر اروپاییان در اتاقهای دو سوی ایوان مینشستند. چهار پیل دیوانی را نیز زینت کرده در انتهای فضا باز میداشتند.
همین که همه کس و همه چیز به جای خود قرار میگرفتند، صدای خبردار حسنخان آجودان باشی برمیخاست و شاه از در دیوانخانه با طُمطُراقِ تمام نمایان گشته با قدمهای بلند وارد ایوان میشد و به تخت مرمر برآمده با لنگری مخصوص بر صندلی مرصّعی که بالای آن مینهادند، مینشست.
شاه پس از بیرون آمدن از اندرون در اتاق کوچکی جنب تالار برلیان جلوس میکرد تا ایشیک آقاسی باشی حضور سفیران را برای شرفیابی اعلام دارد.
آنگاه به تالار برلیان میآمد و برابر سفیرکبیر عثمانی ایستاده از سلطان و خود او احوال میپرسید و شرح مختصری مبنی بر روابط و یگانگی دو دولت ایراد میکرد. سپس رو به سفیر انگلیس کرده، می گفت: "احوال خواهرمان ملکه انگلستان چطور است؟"
و به همین ترتیب با دیگر سفرا صحبت داشته به همگان عیدی میداد که با نهایت ادب می پذیرفتند.
در آن زمان رسم چنین بود که هر سفیری دوران اقامتش در ایران بیشتر به طول میانجامید، در شرفیابی و ایستادن به حضور شاه بر دیگران حق تقدّم داشت و نیز به هر سفیری که وارد ایران میشد از طرف شاه اسبی عالی نژاد با رِشمۀ (=طناب باریک) زرّین به وی ارزانی میگشت.
در این سلام نیز شاهزادگان بزرگ حامل وصله ها (=متعلّقات)ی سلطنتی بودند. خطیبالممالک و شمسالشعرا و مخاطب سلام، بالای حوض بیضی شکلی که در پای ایوان روی سکویی واقع بود میایستادند. قدحهای طلای میناکاری لبریز از شربتهای گوارا را گرد حوض میچیدند و در هر یک قاشقی چوبی قرار داده گیلاسی چند به دورش مینهادند.
جانب راست ایوان مستوفی الممالک با جبّه مفتولدوزی و شال و کلاه مکلّل (= آراسته شده) به تِمثالِ همایون (=تمثال همایون عبارت بود از تصویر ناصرالدین شاه مزیّن به الماس که به رجال برجسته ارزانی میگشت) مقدّم بر مستوفیان میایستاد.
در سمت چپ ایوان [کامران میرزا] نایب السلطنه و وزیر جنگ ایستاده، سران سپاهی به ترتیب درجه و منصب زیر دستش صف میآراستند.
پالکونیک روس با قزّاقهایش در یک طرف صف میکشیدند. سایر طبقات از اشراف و روسای ایل قاجار و کشیکخانه و عملۀ خلوت در خیابانها میایستادند.
سفرا و اعضای وزارت امور خارجه و دیگر اروپاییان در اتاقهای دو سوی ایوان مینشستند. چهار پیل دیوانی را نیز زینت کرده در انتهای فضا باز میداشتند.
همین که همه کس و همه چیز به جای خود قرار میگرفتند، صدای خبردار حسنخان آجودان باشی برمیخاست و شاه از در دیوانخانه با طُمطُراقِ تمام نمایان گشته با قدمهای بلند وارد ایوان میشد و به تخت مرمر برآمده با لنگری مخصوص بر صندلی مرصّعی که بالای آن مینهادند، مینشست.
(کاخ گلستان ـ ایوان تخت مرمر)
به محض جلوس، حسن خان آجودان باشی که بعد به وزیر نظام و پس از چندی به سردار کل ملقّب شد، به صدای رسا آغازِ سلام را اعلام داشت و ده دستۀ موزیک هم آهنگ "سلام ایران" را نواختند، آنگاه شیپورچی باد در شیپور دمید و از پی آن غرش توپها به گوش رسید و تا شاه بر تخت بود شلیک ادامه مییافت
از سر در نَقّاره خانه، نقّارهچیان کَرنا (=شیپور بزرگ) و سُرناها را به صدا و طبلها را به نوازش درمی آوردند. چون بانگ نقّاره خاموش میشد خطیبالممالک آغاز به خطبه میکرد و پس از وی شمسالشّعرا قصیده یی غَرّا در وصف عید و ذات شاهانه با آدابی خاص و حرکاتی مخصوص میخواند.
سپس حکیمالممالک با شال و کلاه و چاقچور، قَصَبِ (=نوعی پارچه کتان) سرخِ غلیان نی پیچِ "سلام" را در سینی مرصّع به حضور میآورد و از تخت بالاشده (=بالارفته) آن را در پای شاه مینهاد و نای (=نی) را به دستش میداد. شاه نیز بنا به رسم، به کشیدن غلیان میپرداخت. در این وقت مخاطبِ "سلام" پیش میآمد و شاه مختصری از خوبی هوا و طراوت بهار و فراوانی و ارزانی و برقراری امنیت و آسایش کشور با وی صحبت میداشت. او نیز پاسخهای مناسب داده از جانب مردم شکرگزاری میکرد.
در این روز تنها رَباب و شمشیر و قلم عیدی مرحمت میشد. منشی الممالک با دو تن دیگر سینی های بزرگ پر از شاهی سپید و مسکوک زر را دور میگرداندند و هر یک از آن دو گروه مشتی از سکّه برمیداشت...
از سر در نَقّاره خانه، نقّارهچیان کَرنا (=شیپور بزرگ) و سُرناها را به صدا و طبلها را به نوازش درمی آوردند. چون بانگ نقّاره خاموش میشد خطیبالممالک آغاز به خطبه میکرد و پس از وی شمسالشّعرا قصیده یی غَرّا در وصف عید و ذات شاهانه با آدابی خاص و حرکاتی مخصوص میخواند.
سپس حکیمالممالک با شال و کلاه و چاقچور، قَصَبِ (=نوعی پارچه کتان) سرخِ غلیان نی پیچِ "سلام" را در سینی مرصّع به حضور میآورد و از تخت بالاشده (=بالارفته) آن را در پای شاه مینهاد و نای (=نی) را به دستش میداد. شاه نیز بنا به رسم، به کشیدن غلیان میپرداخت. در این وقت مخاطبِ "سلام" پیش میآمد و شاه مختصری از خوبی هوا و طراوت بهار و فراوانی و ارزانی و برقراری امنیت و آسایش کشور با وی صحبت میداشت. او نیز پاسخهای مناسب داده از جانب مردم شکرگزاری میکرد.
در این روز تنها رَباب و شمشیر و قلم عیدی مرحمت میشد. منشی الممالک با دو تن دیگر سینی های بزرگ پر از شاهی سپید و مسکوک زر را دور میگرداندند و هر یک از آن دو گروه مشتی از سکّه برمیداشت...
(در روز سلام نوروزی در عمارت تخت مرمر... دوم عید۱۳۱۰قمری)
"سلام سردر " روز سوّم عید منعقد میگردید و در واقع تفریحی به شمار میرفت. عمارت "سر در" بالای مدخل تخت مرمر و روبروی سردر نقّاره خانه واقع بود.
"سلام سردر " روز سوّم عید منعقد میگردید و در واقع تفریحی به شمار میرفت. عمارت "سر در" بالای مدخل تخت مرمر و روبروی سردر نقّاره خانه واقع بود.
(میدان ارگ، توپ مروارید و سر درِ حیاط تخت مرمر و برج آغامحمدخانی ـ نقاشی فلاندن، نقاش فرانسوی)
حوض هشتگوشی که پیوسته از فواره اش دو سنگ آب صافی میجوشید، میان فضای بین دو بنا جلوهگر بود و در طرف جنوبی آن توپ معرویف به "مروارید"... روی سکویی قرار داشت.
در این روز مستوفیان و لشکریان حاضر نمیشدند و شاه با دسته یی از خلوتیان و خواص بدان جا میرفت. ورود تماشاچیان آزاد بود.
قوچ بازها، خرس بازها و میمون بازها، که در مدت سال حیوانهای خود را برای این روز و گرفتن خلعت و اِنعام میپروراندند با بندبازان زبردست و کشتیگیران نامی در میدان گرد میآمدند. کریمشیره یی و اسمعیل بزّار، دو دلقک معروف، نیز در آن میان حاضر میشدند و برای خنداندن شاه آنچه را از پیر استاد داشتند، به کار میزدند.
نخست دو قوچ را که مانند دو گاو کوهی پرورانده و قلّادههای وزین
در گردنشان کرده و اَبلق های زیبا بر سر و شاخشان زده بودند، به نبرد باز میداشتند و آن دو حیوان به هم حمله ور شده چندان کلّه بر کلّه، شاخ بر شاخ میکوفتند تا یکی از میدان به در میرفت.
سپس جنگ خروسهای لاری آغاز میشد و بعضی از آنها چنان قوی و جسور بودند که حریف را به لگد و زخم سیخ از پای میانداختند.
هر بار بین حاضران شرط بندیهای گران (=سنگین) به عمل میآمد. آنگاه لوطیها به رقصاندن خرسها و بوزینه ها میپرداختند و بندبازان لَعِبها =بازیها)ی شیرین میباختند.
در پایان بازی شاه از جایگاه خویش یک سینی دو قرانی و پنج قرانی برایشان به زیر میافکند.
چون آنان به کناره میرفتند، پهلوانان به میدان آمده به شیرینکاری از قبیل شنا و میلبازی و کَبّادهگیری و چرخ میپرداختند و مرشد با تنبک بزرگی که خود تقریباً در پشت آن پنهان بود، در جایگاه مخصوص قرار گرفته با ضربهای مناسب و حماسه سرایی، یَلان را همراهی میکرد. سپس پهلوانان دو به دو پا به میدان مینهادند و گریبان یکدیگر را گرفته به زورآزمایی درمیآمدند.
پهلوانیِ پایتخت کسی را مسلّم بود که پشت دیگر یلان را به خاک رسانده باشد. از جانب شاه بازوبندی به نام "بازو مُهره" به وی اعطا میشد و تا زمانی که دیگری بر او برتری نمییافت، امتیاز مزبور از آن وی بود.
***
شب عید آتشبازی مفصّلی در خیابان سردرِ الماسیه بر پا میشد. ولی شلیک زًنبورکها (=توپهای کوچکی که از روی شتر شلیک می شد) در میدان توپخانه به عمل میآمد.
شاه با اهل حرم در ایوان سر در الماسیه به تماشا مینشست و نایب السلطنه با سران سپاه در پایین میایستادند.
پس از چندی آتشبازی را به میدان شمس العماره آوردند و شاه با حرم نشینان پشت نردۀ آهنین ایوان آیینه یی که اکنون شکست آورده و غبارآلوده برپاست، میایستاد.
هنگام آتشبازی تماشاگران به اصطلاح "سوت بلبلی" میزدند و شاه از بالای ایوان به آنان جواب میگفت.
حوض هشتگوشی که پیوسته از فواره اش دو سنگ آب صافی میجوشید، میان فضای بین دو بنا جلوهگر بود و در طرف جنوبی آن توپ معرویف به "مروارید"... روی سکویی قرار داشت.
در این روز مستوفیان و لشکریان حاضر نمیشدند و شاه با دسته یی از خلوتیان و خواص بدان جا میرفت. ورود تماشاچیان آزاد بود.
قوچ بازها، خرس بازها و میمون بازها، که در مدت سال حیوانهای خود را برای این روز و گرفتن خلعت و اِنعام میپروراندند با بندبازان زبردست و کشتیگیران نامی در میدان گرد میآمدند. کریمشیره یی و اسمعیل بزّار، دو دلقک معروف، نیز در آن میان حاضر میشدند و برای خنداندن شاه آنچه را از پیر استاد داشتند، به کار میزدند.
نخست دو قوچ را که مانند دو گاو کوهی پرورانده و قلّادههای وزین
در گردنشان کرده و اَبلق های زیبا بر سر و شاخشان زده بودند، به نبرد باز میداشتند و آن دو حیوان به هم حمله ور شده چندان کلّه بر کلّه، شاخ بر شاخ میکوفتند تا یکی از میدان به در میرفت.
سپس جنگ خروسهای لاری آغاز میشد و بعضی از آنها چنان قوی و جسور بودند که حریف را به لگد و زخم سیخ از پای میانداختند.
هر بار بین حاضران شرط بندیهای گران (=سنگین) به عمل میآمد. آنگاه لوطیها به رقصاندن خرسها و بوزینه ها میپرداختند و بندبازان لَعِبها =بازیها)ی شیرین میباختند.
در پایان بازی شاه از جایگاه خویش یک سینی دو قرانی و پنج قرانی برایشان به زیر میافکند.
چون آنان به کناره میرفتند، پهلوانان به میدان آمده به شیرینکاری از قبیل شنا و میلبازی و کَبّادهگیری و چرخ میپرداختند و مرشد با تنبک بزرگی که خود تقریباً در پشت آن پنهان بود، در جایگاه مخصوص قرار گرفته با ضربهای مناسب و حماسه سرایی، یَلان را همراهی میکرد. سپس پهلوانان دو به دو پا به میدان مینهادند و گریبان یکدیگر را گرفته به زورآزمایی درمیآمدند.
پهلوانیِ پایتخت کسی را مسلّم بود که پشت دیگر یلان را به خاک رسانده باشد. از جانب شاه بازوبندی به نام "بازو مُهره" به وی اعطا میشد و تا زمانی که دیگری بر او برتری نمییافت، امتیاز مزبور از آن وی بود.
***
شب عید آتشبازی مفصّلی در خیابان سردرِ الماسیه بر پا میشد. ولی شلیک زًنبورکها (=توپهای کوچکی که از روی شتر شلیک می شد) در میدان توپخانه به عمل میآمد.
شاه با اهل حرم در ایوان سر در الماسیه به تماشا مینشست و نایب السلطنه با سران سپاه در پایین میایستادند.
پس از چندی آتشبازی را به میدان شمس العماره آوردند و شاه با حرم نشینان پشت نردۀ آهنین ایوان آیینه یی که اکنون شکست آورده و غبارآلوده برپاست، میایستاد.
هنگام آتشبازی تماشاگران به اصطلاح "سوت بلبلی" میزدند و شاه از بالای ایوان به آنان جواب میگفت.
تا روز سیزده مراسم دید و بازدید در اندرون شاهی ادامه داشت. دست کم روزی صدها تن از بانوان محترم با هفت قلم آرایش به آنجا آمده، هر دسته بنا به سوابق به منزل یکی از زنهای شاه میرفت.
روز سیزده شاه با اهل حرم از صبح به یکی از باغهای دولتی میرفت و تا غروب را به عیش و نوش میگذراند...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(«یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه»، دوستعلی خان معیّرالممالک، نوۀ دختری ناصرالدین شاه، «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۲)
روز سیزده شاه با اهل حرم از صبح به یکی از باغهای دولتی میرفت و تا غروب را به عیش و نوش میگذراند...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(«یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه»، دوستعلی خان معیّرالممالک، نوۀ دختری ناصرالدین شاه، «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۲)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر