محمد مختاری, شاعر, نویسنده و مترجم معروف, در مهرماه سال ۱۳۷۷ به همراه پنج نویسنده دیگر عضو «کمیته تدارک و برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران» به «دادسرای انقلاب» احضار شد.
دو ماه بعد، در بعد از ظهر روز ۱۲آذرماه ۱۳۷۷ توسط عوامل سعید امامی, معاون علی فلاحیان, وزیر اطلاعات رژیم آخوندی، ربوده شد و اندکی بعد به قتل رسید. او از شمار چند ده نویسنده و فعّال سیاسی است که در سال ۱۳۷۷ توسط عمّال علی فلاحیان و سعید امامی در وزارت اطلاعات به قتل رسیدند و آن قتلها به «قتلهای زنجیره یی» معروف است.
***
بخشهایی از نامه (یا بهتر است گفته شود: وصیتنامۀ) محمد مختاری به همسرش خانم مریم حسین زاده , که تاریخ آن «نیمه شب بیستم شهریور ۱۳۷۵» است.
(او در سال ۱۳۵۱ با خانم مریم حسین زاده, نقّاش, ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو پسر به نامهای سیاوش و سهراب است).
***
بخشهایی از نامه (یا بهتر است گفته شود: وصیتنامۀ) محمد مختاری به همسرش خانم مریم حسین زاده , که تاریخ آن «نیمه شب بیستم شهریور ۱۳۷۵» است.
(او در سال ۱۳۵۱ با خانم مریم حسین زاده, نقّاش, ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو پسر به نامهای سیاوش و سهراب است).
«...احساس تاریکی به این فکرم می اندازد که چند جمله یی از باب یادآوری و شاید هم یادگار برای تو و بچه ها بنویسم. می دانم که سختی و گرفتاری هم یادگار و هم یادآوری زندگی من بوده است. خوب، این هم مزید بر آنها. آب که از سر گذشت چه یک گز چه صد گز. اضطراب افکار دست از سر ما برنمی دارد. مثل من که در هیچ حال دست از سر تو برنمی دارم. امشب هم که از در بیرونش کنیم صبح از پنجره به درون می آید. اما دلم در این نیمه شب گواهی می دهد که این همه از سر عشقی دردناک است، از تبعات راهی است که می پیموده ایم. طبعاً تو نیز از همین جنسی که همراه شده ایم. سرنوشت ما همین "بد"جنسی و "بد"راهی است! اگر چه مسئولیت مشقّات و کمبودها را می پذیرم. از سیاووش و سهراب هم به ویژه پوزش می خواهم چون می بینم اگر باز هم باشم همین راه را خواهم رفت. خویی که نشست بر طبیعت! راستی هم گناه این دو چیست که در مهلکه گرفتار مانده اند و تاوان جبری را می پردازند که انتخاب خودشان نیست؟ شاید این حرفها هم توجیهی بیش نباشد. به خصوص وقتی آدم وصیتی می نویسد که از روال و احوال معمول وصیتنامه نویسان بویی نبرده است. پوزخند خودم هم به هر بازمانده یی حق می دهد که قهقهه بزند. پس فقط ببخشید. حتی دلم نمی آید درباره مشتی نوشته که بر جای می ماند سفارشی کنم. کاش بتواند عذرخواه باشد. امیدواری من همیشه این بوده است که رؤیای فرهنگی ام، تخیّل میهنی ام، آرمان بشری ام در شعری متشکّل شود که در سلوک عاشقانه با تو، و آمیزۀ مهر سیاووش و سهراب است. من فقط یک شاعر و نویسنده ام. مستقل از هر گروه و دسته یی، از هر دولت و برنامه و سیاستی. خواهان آزادی و عدالتِ تفکیک ناپذیرم برای آدمی، به ویژه برای مردم این مرز و بوم که با همه نابه سامانیها و پلشتیهایش، با همه مظلومیتها و ستمگریهایش، با همه اضطرابها و امیدهایش، با ناکامیها و آرزوهای کوتاه و بلندش، زادگاه من است. بند نافم را با اینجا بریده اند. از همین جا به جهان می پیوندم و می نگرم. با آگاهی و اطمینان می گویم اگر وضعی پیش آید که حرفی بر زبانم جاری کنند جز اینها که می دانید (و در نوشته ها منعکس است، و به خصوص چکیده شان را اخیراً در مصاحبه یی آورده ام) از من نیست، بلکه فرموده فشار است که از نظر من ارزشی ندارد. خیال و اندیشه من در گرو پوست و استخوان و گوشتی که بکنند یا بشکنند یا بچلانند نیست. اگر چه اینها در آزادی آمیزه همند و واحدند و تجزیه ناپذیرند. مثل اجزای هماهنگ کلام در آزادی. امّا چه کم بود نشاط درون در شفافیت پوست و معرفت چشم. دوست داشتم هم اکنون را هوشمندانه بسازیم که خُب نشد. فقط کوششهایی ماند در زبان، و عرقی بر پیشانی. تحمّل این سنگینی ناگزیری من بود. پس سبک بگیرید نبودنم را. نشاط کنید که در زندگیم به اندازه کافی اندوهگین تان داشته ام. چشم به آرامش شما دوخته ام. مواظب هم باشید. بخندید اگر چه مثل من خنده این کشور را کم دیده اید. افسوس که جرعه فشانی بر خاک هم از شما دریغ شده است. دوست تان دارم. برایتان غصه می خورم. می بوسمتان. دست همه دوستانم را می فشارم. قربان همه تان محمدمختاری، نیمه شب بیستم شهریور۷۵».
***
محمد مختاری (متولّد۱۳۲۱) تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۴۸ در دانشکده فردوسی مشهد به پایان برد.
از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۸ چهار مجموعه شعر به نامهای «در وهم سندباد», «قصیده های هاویه», «بر شانه فلات» و «شعر ۵۷» منتشرکرد.
در سالهای ۵۸ و ۵۹ (تا «انقلاب فرهنگی») در دانشکده هنرهای دراماتیک به تدریس پرداخت.
در سالهای ۵۹ و ۶۰ دبیر کانون نویسندگان ایران بود و با «کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو همکاری داشت.
در آذرماه ۶۱ دستگیر و زندانی شد و به مدت دو سال در زندان بود.
در سال ۱۳۶۸ مجموعه شعر «خیابان بزرگ»را فراهم آورد, که شامل سه بخش است: ۱ـ شعرهای سالهای ۵۸تا ۶۱ که به طور عمده در نشریات همان زمان منتشر شده بود؛ ۲ـ شعرهای سالهای ۶۱ تا ۶۴ که بخشی از آن از سروده های دوران زندان اوست و بخشی دیگر از سروده های مربوط به جنگ؛ ۳ـ مجموعه شعر «سحابی خاکستری» شعرهای سالهای ۱۳۶۵تا ۱۳۷۰ اوست.
از سال ۱۳۶۵تا ۱۳۶۸ عضو شورای نویسندگان مجله «دنیای سخن» بود.
ـ سال ۱۳۶۸: انتشار دفترهای شعر «منظومه ایرانی» و «حماسه در رمز و راز ملی».
ـ سال ۱۳۶۹: انتشار کتاب «اسطوره زوال» (تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی).
ـ ۱۳۷۱: انتشار کتاب «زاده اضطراب جهان» (ترجمه ۱۵۰شعر از ۱۲شاعر اروپایی) و انتشار کتاب «هفتاد سال عاشقانه» («آنتولوژی شعر عاشقانه معاصر ایران, از سال ۱۳۰۰تا ۱۳۷۰).
ـ ۱۳۷۲: انتشار کتاب «انسان در شعر معاصر» (نقد و تحلیل ادبی).
ـ ۱۳۷۳: انتشار ترجمه زندگینامه «تسونایوا».
ـ ۱۳۷۴: انتشار کتاب «برگ گفت و شنید» (مجموعه سخنرانیها درباره شعر و ادبیات و فرهنگ) در کانادا.
ـ ۱۳۷۵: انتشار زندگینامه «آخماتوا».
ـ ۱۳۷۶: انتشار ترجمه زندگینامه های «مایاکوفسکی» و «ماندلستام».
ـ ۱۳۷۷: انتشار کتاب «تمرین مدارا» (مجموعه مقالات فرهنگی, اجتماعی و سیاسی).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر