رضا پهلوی را در یک برنامه تلویزیونی دیدم، روی چهارپایه چرخانی نشسته است و در مورد آینده ایران حرف می‌زند و برای اینکه حرف‌هایش بیشتر تأثیر بر شنوندگانش داشته باشد، آرام ندارد و به این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخد.
لب کلام را می‌گوید که این‌چنین است با بسیجیان و پاسداران در ارتباط است و ازنظر او آنان که و شکنجه کرده‌اند و آدم کشته‌اند، مأمور بوده‌اند و جامعه منتظر آنان است، چه معذور بوده‌اند وخطائی مرتکب نشده‌اند. البته این‌چنین برخورد و برداشتی غیرقابل‌انتظار نبود. چه در طول چهل سال که هیچ‌وقت از دستوراتی که پدرش در مورد شکنجه، سرکوب و اعدام مخالفین داده است دوری نکرده و دوران پدرش را دوران بزرگی ایران می‌داند و از مردم معذرت‌خواهی نکرده است و اعدام‌ها را محکوم نکرده است. برای او قدرت است که حرف اصلی را می‌زند و نه مردم. بخشش عوامل مزدور رژیم در مقطع کنونی اگر به فرموده نباشد، به خیال خودش این است که اهرم سرکوب در آینده آماده و حاضر است. 
مسائل مهمی مثل مرزبندی با دیکتاتور در زمان قدرت و بخشش عوامل دیکتاتور بعد از سقوط دیکتاتور بارها و بارها موردبحث قرارگرفته است و نمونه‌های مشخص مرزبندی با دیکتاتور در افریقای جنوبی و در آلمان هیتلری و ایتالیا، اسپانیا، ویتنام و کشورهای دیگر موردتوجه قرارگرفته است. در همه این کشورها در مقابل دیکتاتور در زمان قدرت آنان مبارزه و مقاومت بوده و بعدازآن نیز دادگاه‌های رسیدگی به جنایات مسببان و به گفته‌ای عامران و عاملان و محکومیت آنان. اما رضا پهلوی را ببینید که یک‌تنه کار همه انجام می‌دهد و به‌جای مرجعی قضائی حکم می‌راند که هیچ‌کس تابه‌حال چنین نکرده است و حرف‌هایش بیشتر نشانه تسلیم است تا مقاومت.
به‌هرروی در این کشاکش فکری بودم که یک خبرنگار سوئدی از آرژانتین گزارشی را پخش کرد . فکر کردم که بخش‌هایی از این گزارش را ترجمه کنم، راستش را بخواهید حیفم آمد. کل گزارش را ترجمه کردم. نمی‌دانم درس عبرتی برای رضا پهلوی و همگنان احتمالی اوست یا نه. ولی کمک زیادی به بحث وظیفه انسان برای مبارزه با دیکتاتور می‌کند. کل گزارش را در زیر می‌خوانید. این گزارش از برنامه رادیوئی استودیو یک پخش‌شده است. نام خبرنگاری که این گزارش را تهیه‌کرده بود لوتن کولین است و در ترجمه این گزارش هیچ دخل و تصرفی نشده است.
تصور کن که در دوران بزرگ‌سالی متوجه می‌شوی وقتی کودکی بیش نبودی، پدرت سال‌ها مخالفان حکومت را شکنجه کرده و آنان را به قتل رسانده است 
این حقیقتی است که آنالیا به آن دست‌یافته است که پدرش جزو نیروهای ویژه سرکوب در دوران دیکتاتوری نظامی آرژانتین بوده است.

آنالیا نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنار این مسئله بگذرد و سازمانی را متشکل از فرزندان کسانی که در خدمت دیکتاتور بودند را تأسیس می‌کند. 
آنالیا می‌گوید: به خاطر می‌آورم که مادرم به من تلفن زد و گفت: آنالیا نگران نباش ولی پدرت دستگیرشده است. سال ۲۰۰۵ بود و من ۲۵ ساله بودم و این خبر برای من شوک بزرگی بود. من هیچ‌وقت نمی‌توانستم پدرم را در کنار آن دیکتاتور نظامی تصور کنم. 
پدر او ادواردو کالینک، رئیس پلیس بوده است . او تمام اتهامات را ازجمله اینکه فعالان چپ را کشته است را رد می‌کند. آنالیا می‌گوید: در آغاز به پدرم باور داشتم. ولی وقتی‌که پرونده برای بررسی در دادگاه مطرح شد، توانستم پرونده اتهامات او را بخوانم و وقتی‌که آن‌ها را خواندم متوجه شدم که پدرم دروغ می‌گوید. او حتی اسم مستعارش که "دکتر ک " بود، را انکار می‌کند. این چیزی بود که من خود شنیده بودم که همکارانش او را به این اسم صدا می‌کردند.
من با پدرم در زندان روبرو شدم. پدرم تا آنجا پیشرفته بود که به‌جای انکار، از کارهایی که در دوران دیکتاتور مرتکب شده بود از آدمکشی، شکنجه، و ناپدید شدن دستگیرشدگان، دفاع می‌کرد.
آنالیا آلبوم دوران کودکی خود را باز می‌کند و عکس‌های قدیمی پدرش را نشانی می‌دهد و در ادامه می‌گوید
ـ من ساعت‌ها به این عکس‌ها خیره شده‌ام. سعی کرده‌ام بفهم چرا این‌چنین اتفاقاتی رخ‌داده است. به نظر می‌رسد که او دوران کودکی بدی نداشته است. نگاه کن صورت و نگاه او در دوران تحصیل در دانشگاه پلیس تغییر کرده است. من سعی می‌کنم علت آن را بفهم ولی هیچ نفهمیدم. 
چند سال پیش پسر آنالیا به همان مهدکودکی رفت که چند نفر از اعضای فامیل سی‌هزارنفری که در دوران دیکتاتور نظامی مفقودالاثر شده بودند هم به آنجا می‌رفتند. هم‌زمان او در دانشکده تربیت‌معلم درس می‌خواند و می‌خواست معلم شود. آنالیا تصمیم می‌گیرد که تاریخ کشورش را بخواند. او دیگر توان آن را نداشت که راز خانوادگی خود را برای خودش محفوظ نگهدارد. دیگر راز پدرش راز مگویی نبود و آنالیا در این مورد همه‌جا برای بازگو کردن جنایات پدرش زبان گشود و مصاحبه‌ای از او در مورد پدرش در کتاب یادبودی که به مناسبت چهلمین سال کودتای نظامی چاپ‌شده بود، نقل شد.
ـ وقتی‌که این کتاب دو سال پیش انتشار پیدا کرد، یک خانم که دختر یکی از مقامات بالای نظامی بود با من تماس گرفت. پدر او هم به اتهام شکنجه و قتل دادگاهی شده بود. هردوی ما باهم تصمیم گرفتیم که افراد دیگری که وضعیتی مشابه ما را داشتند پیدا کنیم و شبکه‌ای را به اسم "سرکشان تاریخ" تشکیل دادیم. این راهی بود که سنت اطاعت از پدر و مادر و ناموس خانواده را در آرژانتین بشکنیم. فارغ از اینکه آنان چه کرده‌اند. آنالیا اضافه می‌کند ما می‌خواستیم نشان بدهیم که باید مرزی باشد که نباید حرمت خانواده بر آن مقدم باشد. 
شبکه تازه تأسیس شه برای اولین بار امسال در رژه یادبود قربانیان دیکتاتور شرکت کرد. ما یک بنر را حمل می‌کردیم که بر آن نوشته بود" فرزندان مجرمان قتل‌عام که از مبارزه برای عدالت و کشف حقیقت حمایت می‌کنند." احساس بسیار عجیبی بود که شانه‌به‌شانه انسان‌هایی راه بروی که شکنجه‌شده‌اند. مورد آزار قرارگرفته‌اند و نزدیکان آن‌ها به دست والدین ما به قتل رسیده‌اند. 
آنالیا اضافه می‌کند: تعدادی در تظاهرات از اینکه ما در آنجا بودیم، حیرت کرده بودند. آخر ما از طرف متخاصم بودیم. ولی حقیقت این بود که ما هیچ‌وقت اجازه و فرصت این را پیدا نکرده بودیم که خودمان انتخاب کنیم. تعداد زیادی از ما از اینکه پدرانمان چه اعمالی انجام داده بودند تا قبل از سال ۲۰۰۰ خبر نداشتیم و این آن زمان بود که قانون عفو دیکتاتور در آرژانتین لغو شده بود. 
آنالیا به‌تازگی ها در یک کنفرانس شرکت کرده و داستان زندگی خودش را برای شرکت‌کنندگان تعریف می‌کرده است. در طی سخنرانی یک نفر حرفهای او را قطع او می‌کند. او مردی بوده است که تعریف می‌کند که خواهرش دستگیرشده و به شکنجه‌گاهی که پدر آنالیا مسئول آن بوده، برده شده بود و از به بعد هیچ اثری از او نیست. آنالیا می‌گوید: میکروفون را انداختم و به‌طرف آن مرد رفتم تا او را در آغوش بگیرم و با دردش شریک شوم.
آنالیا به بخشش اعتقادی ندارد. او می‌گوید باید دادگاه‌های ذیصلاح مثل دادگاه نورنبرگ در آلمان تشکیل شود. ولی آنالیا با انتخابی که کرده است، بخشی از تاریخ ملی مردمش را رقم‌زده است. 
آنالیا می‌گوید: کشف حقیقت نیاز همه است و فرزندان عاملان جنایت را نیز شامل می‌شود. آنان هم باید بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. وی ادامه می‌دهد که امروز با هر سه‌خواهرانم و یا بقیه خویشاوندان هیچ ارتباطی ندارم. آنان انتخاب کرده‌اند که از پدرم پشتیبانی کنند که الان نزدیک به سیزده سال است که در زندان است. 
–پدرم از من خیلی عصبانی شد که چرا من طرف او را نگرفته‌ام و از دور شده‌ام و در مجامع و محافل کار او تقبیح کرده‌ام. او کلیه اعضا خانواده را از دیدار با من ممنوع کرده است. ولی مادرم را تا زمانی که زنده بودگاه به گاه می‌دیدم. برای من مهم بود که بفهم مادرم چقدر می‌دانست و یا اصلاً از کارهای پدرم چیزی نمی‌دانست و چرا بعد از محرز شدن مجرم بودن پدرم و محکومیت او، در زندان به ملاقاتش می‌رفت. 
من فکر می‌کنم که مادرم از پدرم می‌ترسید. مادرم انتخاب کرد که وانمود کند که پدرم یک شغل معمولی داشته است و ما یک خانواده معمولی بوده‌ایم، که تأکید می‌کنم و بسیار واضح است که دلیل قابل توجیهی نیست. 
مثل‌اینکه بعضی از افراد به من می‌گویند که پدرت فقط دستورات را اجرا کرده است. و من جواب می‌دهم او الان که دستورات را اجرا نمی‌کند. پدر من می‌تواند از اعمال گذشته خود ابراز پشیمانی کند و معذرت‌خواهی کند و از مردم تقاضای بخشش کند. ولی او سکوت را انتخاب کرده است. 
به همان اندازه که من حق و قدرت انتخاب داشته‌ام. من می‌توانستم رابطه خونی و خانوادگی خود را حفظ کنم و نسبت به آن‌ها وفادار باشم و همه‌چیز را زیر پا بگذارم. برای من قیمت سنگینی داشته است. من حقیقت را انتخاب کردم . این آخرین جمله آنالیا است.
* دیکتاتورهای نظامی ۱۹۸۳-۱۹۷۶ در آرژانتین حکومت کرده‌اند. بعدازآن دو رئیس‌جمهور منتخب مردم به نامه‌ای رائول آلفونسین و کارلوس منم به کسانی که مرتکب جنایت شده بودند عفو داده بودند . برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ به پیشنهاد رئیس‌جمهور وقت نستور کیشنر، به دادگاه‌ها دستور داده‌شده که محاکمه عاملان سرکوب و شکنجه را دوران دیکتاتوری نظامی آغاز کنند و در سال۲۰۰۵ تمامی احکام عفو نظامیان و افسرانی که در جنایات دست داشتند، لغو شد.