۱۳۹۶ اسفند ۵, شنبه

هلا! دخترک سوری! گریه نکن قلبهای ما با تست ( ع . طارق)



هلا، از کودکان سوری، در کنفرانس بین‌المللی پاریس، به‌مناسبت گرامیداشت روز جهانی زن، در اسفند94 شعری خواند که طنین معصومانه آن قلبها را تکان داد و چشمها را به اشک نشاند. دو سال پس از این مراسم و درست در همان ماه، باز کودکان سوری شاهد بمبارانهای سهمگین متحد و دست‌نشانده‌ی علی خامنه‌ای در غوطه شرقی، در سوریه هستند. صحنه‌های روان‌خراش زخمی ‌شدن و شهادت کودکان سوری وجدانهای آزاد را به درد آورده و جهانی را تکان داده است.
 این نوشته را تقدیم می‌کنم به تمام آنانی که در احساسی جگرگداز با  این قلم شریک هستند.
و اما ترجمه شعر هلا:
با آمدنتان ما آمدیم، اما در این روز عید از شما سؤالی می‌کنیم
چرا ما نه عید داریم و نه لباس نو که بر تن کنیم
ای جهان! سرزمین مرا دریاب!
سرزمینم، سرزمین آزادی، که به سرقت رفته است.
زمانه در رویاهای خود از روزها می‌پرسد که خورشید قشنگ کجا رفته و آن بال زدن کبوتران؟
ای جهان، سرزمین من آتش گرفته، سرزمین من سرزمین آزادی‌ست که به سرقت رفته.
تو کوچکی هم‌چون من…... [گریه هلا]
سرزمین من کوچک هم‌چو من است. طفولیتم را بدهید!
آزادی به ما بدهید، صلح به ما بدهید!
طفولیتیم را بدهید، طفولیتیم را بدهید، طفولیتیم را بدهید، طفولیتیم را بدهید، صلح به ما بدهید!
هلا! دخترک سوری! گریه نکن قلبهای ما با توست
هلا! دخترک سوری! گریه نکن قلبهای ما با تست
هلا! دخترک نازنین سوری! هر بار که شعر از سویدای جان برآمده‌ات را خواندم، بی‌اختیار سیل‌وار اشکهای سوزان، پهنای چهره‌ام را شیار زد. من متهم به شاعری هستم اما اعتراف می‌کنم هیچ‌گاه نتوانسته‌ام چنین شعری بسرایم؛ شعری که تک‌تک کلماتش، تکه‌های قلب و روح سراینده آن باشد. شعری که با گرمترین عبور خون از رگ و با پالوده‌ترین قطره‌های اشک و داغی تازه قلب شاعر سروده شده باشد. سوریهٴ مجروح و خون‌فشان باید به خود ببالد که با تو ـ در جمع زنان فرهیختة جهان و آنانی که شعرخوانی تکاندهنده تو را دیدند ـ  دوباره قد برافراشت و رو به آینده‌یی درخشان لبخند زد.
در کلام ساده و نافذ تو نمی‌دانم چه قدرتی بود که با هیچ اراده نمی‌شد در برابر آن مقاومت کرد. بسیاری از حقایق هستند که پژواکشان در جهان ما، مانند عبور ظریف صدای تنفس گل سرخ، از مویرگهای نامریی هوا، ناپایدار است؛ و آن را فقط و فقط مشاعری می‌فهمند که تارهای حساس و لطیفی از اشراق و احساس در وجود آنها بیدار شده باشد. این تارها در انسان برانگیخته نخواهند شد، مگر قیمت انسان بودن و انسان ماندن را لحظه‌مره با عزیزترین جانمایه‌هایمان بپردازیم. در غیراین صورت کلماتمان بی‌خون و بی‌خاصیت خواهد بود و هیچ احساسی را برنخواهد انگیخت.
تو با شعر ساده و لطیف‌ات؛ [به زلالی یک شبنم بر برگچه‌های ترد شبدر]، توانستی قلبهایی را فتح کنی که سنگین‌ترین بمبارانها و موشک‌پرانی‌ها نتوانسته بود در آنها شائبه‌یی از هراس به‌وجود بیاورد. این است قدرت یک دخترک معصوم سوری؛ قدرتی که مخوف‌ترین هواپیماهای رهگیر- بمب‌افکن، و هزاران موشک دارای قدرت حمل کلاهک هسته‌یی را یارای برابری با آن نیست. بارها در تاریخ به اثبات رسیده است که یک قطره اشک ستمدیدگان بسیار بسیار قدرتمندتر از زرادخانه‌های اتمی است. در این نقطه است که با ایقان می‌گویم تو و نسل تو شکست ناپذیرید. هنوز وقتی به چهره بی‌آلایش‌ات نگاه می‌کنم بغض وجودم را در هم می‌فشرد. تو مانند آیلان، کودک کرد سوری [که دریا را از مرگ خود به کرنش واداشت]، فشرده معصومیت و مظلومیت ملت قهرمان سوریه هستی.
 به‌راستی هر کس این صحنه را نگاه کرد و منقلب نشد، باید در قضاوت خود نسبت به خود شک کند؛ باید بپرسد در زمانه مصاف مهیب بین دراکولاهای زندگی خوار و انسان در کجا ایستاده است؟
تو تمام کودکان شهید سوری را نمایندگی کردی؛ همانانی که با عروسکی در آغوش، در زیر آوارهای سهمگین، قلبشان از تیک‌تاک ایستاد. آنانی که مانند تو آرزوی کوچکشان، لباس نو به بر کردن در عید بود. آنانی که در حسرت دست سودن بر مخمل بالهای فرشتگان قصه مادر بزرگ، شبهای سوراخ سوراخ میهنشان، سوریه را، در خوف و اضطراب سپری کرده و می‌کنند.

=============
آنانی که هرآن در انتظارند تا با بمبهای جنایتکار بشکه‌یی، در برابر چشمان نظاره‌گر و ساکت جهان سنگی ما سلاخی شوند. شعر اشک‌آلود تو نهیبی بود بر وجدانهای به عمد فروخفته و چشم فروبسته در برابر فاجعه‌یی که در کشور تو می‌گذرد. داوری تاریخ سخت است و هرگز تماشاگران ساکت کشتار را نخواهد بخشید و بی‌تردید آنان را در عداد مشاطه‌گران جلادان و آدمخواران به ثبت خواهد رساند.
به چشمان اشک‌آلود تو سوگند، هواپیماهای کودک‌کش، موشکهای دارای کلاهک شیمیایی و بمبهای جنایتکار بشکه‌یی، در زمانی زودتر از آنچه که تصور می‌رود به جهنم‌کده‌یی بازخواهند گشت که از آن آمده‌اند.
به قلبهای داغ مدفون و آرزوهای پرپرشده در زیر آوارها قسم، سوریهٴ مغرور دوباره بر خرابه‌هایش قامت خواهد افراشت و آفتاب دلارای مشرق زمین باز شرابه‌های زرینش را بر تارم آبی آسمان خواهد گسترد تا کبوتران سپیدبی‌خوف از زوزة هیز بمب‌افکن‌ها، رؤیاهای به پرواز درآمده کودکان را از لطافت سرشار سازند. تا آن زمان بی‌تردید کار ما جنگیدن و جنگیدن و بازجنگیدن با سارقان آزادی است. اشکهای کوچکت را بزدای! رنگین‌کمان پرچم میهنت را بنواز و آن را عاشقانه بر شانه‌هایت بگستران، و رو به فردایی که معمار آن دستها و تفنگهای ماست لبخند بزن! تو تنها نیستی، لشگری گران از قلبها و عاطفه‌های جریحه‌دار پشتیبان و هم نبض تواند. صلح و آزادی، این دو زیبای همزاد، دادنی نیست گرفتنی است. شعر زیر را به پاس هم‌قلبی از من بپذیر!
خواهد آمد روزی که انسان،
برادر انسان خواهد بود؛
و کلام محبت،
عطر برشته نان
بر سفره گشوده قلب
روزی که زیبایی کافوری ماه،
میهمان همیشه ململ خواب بر مخمل پلک ها باشد؛
بی‌خوف خلیدن دشنه‌یی در تپش یک احساس
یا مینی در زیر پای بادبادک یک کودک ایلامی و سوری
خواهد آمد روزی
که جای دشنام
شعر خواهد بود بر گزنده‌ترین زبانها
برگهای درختان،
کتاب معرفت خواهند بود
و برگ به برگ رازها خواهند گفت
روزی خواهد آمد که هیچ‌کس،
تنهایی شاعران را
پشت پنجره قلب
در نگریستن به آفاق درندشت درون
و چانه بر دست نهادنهای بغض‌آلود
محکوم نخواهد کرد
و شعر واقعی‌ترین حقیقت خواهد بود
خواهد آمد روزی
که سلام من به تو خورشیدی باشد آبی نوش
تا دست تو از یاس‌ها شبنمی بسزا فراهم آرد
برای زیباتر کردن لبخند
و مرگ رنگ فلسفی خود را باز یابد
در وظیفه قابی از راز
گرد برگرد تصویر حیات
خواهد آمد روزی
که حروف عشق
نافذتر از هرای گلوله
قلب‌ها را فتح کنند
و باروت
از کار کشتن انسان
به رسالت ساختن سد
و وصل دو پاره کوه به هم
ـ برای تکاثف نیروی آب بازآیدـ
و تفنگ ها
جز در سالگرد ترانهٴ آزادی
با دهان آتشین ننوازند
بیدارترین خواب‌های من به من گفتند
خواهد آمد آن روز.
ع. طارق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر