«… من زمانی به مقاومت پیوستم که خمینی انقلاب را سرقت کرده بود. دیدم که در کردستان جنایتها شروع شد. قلبم برای هموطنانم می تپید. روزی نبود که به فکر کشورم نباشم. برایم سرنوشت مردمم و مبارزینی که برای مردم می جنگیدند، مهم بود ... اگر من مبارزه نمیکردم، تا به حال مرده بودم. مبارزه چیزی است که آدم را زنده نگه میدارد… مبارزه، زیباترین نوع زندگی است…
اگر هزار بار هم برگردم، تصمیماتی که گرفتم درست بوده و من تا آخرین لحظۀ حیاتم در کنار این مقاومت بوده ام و بزرگترین افتخارم است… بیشتر از هر جایزۀ دیگری که گرفتم، جایزۀ اصلی همان عضویت در شورای ملی مقاومت و در کنار مجاهدین بودن است».
اگر هزار بار هم برگردم، تصمیماتی که گرفتم درست بوده و من تا آخرین لحظۀ حیاتم در کنار این مقاومت بوده ام و بزرگترین افتخارم است… بیشتر از هر جایزۀ دیگری که گرفتم، جایزۀ اصلی همان عضویت در شورای ملی مقاومت و در کنار مجاهدین بودن است».
***
«زندگی یعنی آزادبودن، آزاداندیشیدن، آزاد انتخابکردن… زندگی یعنی حیات داشتن و متحرّک بودن؛ زندگی یعنی لبخند و دیدن لبخند دیگران؛ زندگی یعنی احساس خوشبختی در زمانی که دیگران خوشبختند. چطور می توان زنده بود تا وقتی که این رژیم می کشد و می سوزاند و هر چه پاکی و خوبی است را ویران میکند؟ زندگی در این شرایط فقط وقتی معنی پیدا میکند که در ارتباط با زندگی مردم باشد. پس برای نجات زندگی مردم باید زندگی ـ یعنی مبارزه ـ کرد. طلسم این جانیان، یعنی همان ترس و وحشتی را که به وجود آورده اند، باید به هر قیمت شکست. حیله ها و فریبهای این رژیم و افسونهای کهنه و باطلشدۀ آن همچون "استحاله" را هم نباید گذاشت دوباره جان بگیرد”(هفته نامۀ «ایران زمین، شمارۀ ۱۴۱، ۵خرداد۱۳۷۶).
***
«دفاع جانانۀ منصور قدرخواه از دژهای شرف و پایداری در کشتار جنایت بار مزدوران مالکی ـ خامنه ای در ۱۹فروردین ۱۳۹۰ در اشرف:
«... به راستی در روز جمعه خونین ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ (۸ آوریل ۲۰۱۰) مجاهدین ساکن شهر اشرف، این دژ پایداری و غرور و انسانیت در اوج مظلومیت و فراتر از همۀ حماسه های تاریخی، تبدیل به تمامیت اعتبارات نوع بشر متمدّن و عدالتخواه شدند.
به راستی آنان در تک تک اعمال و عکس العملهایشان بسیار فرا انسانی و با منطقی بسیار سازنده برای همۀ انسانهای حق طلب رفتار کردند. نام این منطق ایستادگی کامل، مقاومت قهرمانانه است که در شعار "بیا، بیا، بیا" خلاصه می شود... این شعار در ۱۹ فروردین درسی فراموش ناپذیر به دشمن داد و به این طریق دشمن را به استیصال کامل و در آستانۀ سرنگونی محتوم فرو برد. ذهن و حافظۀ دشمن خونخوار و عقب ماندگی تاریخیش، همیشه، به بی اعتنایی به حقیقت و فلسفۀ وجودی مجاهدین و مبارزان راه آزادی نیاز دارد و این فاشیست آدمخوار درس از تاریخ نمی گیرد و سعی می کند با وحشیگریِ هر چه بیشتر و جنایت عریانتر، چند صباحی به حکومت ننگینش بیشتر ادامه دهد. وقتی در اوج کشتارهای سال ۶۷ منتظری قید ولی فقیه دوّم و جانشینی خمینی جلّاد را زد، در نامۀ معروفش به این جلّاد نوشت: "با کشتنِ مجاهدین نمی توان آنها را از بین برد. آنان یک سِنخ فکری هستند..." امّا حماقتِ ناشی از دیدگاه فاشیستی، جلوِ دیدن واقعیات بسیار واضح را می گیرد و این را با این که این رژیم و همپالکیهایش هزاران بار تجربه کرده اند، امّا باز تنها و تنها جوابشان به خواستهای مردم و فدائیان راه احقاقِ حقوقشان، یعنی اشرفیان و اشرف نشانان، سرکوب هر چه بیشتر؛ کشتار هر چه گسترده تر و شکنجه های بی رحمانه تر بوده است...
راستی، مجاهدین چرا با وجود این ضربه های بسیار هولناک و ماکزیمم خشونت، نه تنها از بین نرفتند بلکه هر بار بیش از قبل استوارتر و قوی تر برخاستند و شکوه اراداۀ انسانی را به طور وصف ناپذیری برای تاریخ انسانیت و قیام کنندگان در راه حقیقت به نمایش گذاشتند؟ آری، به بهترین شکلی از پس همۀ فشارهای کمرشکن و جنایات هولناک، به صورت غیر قابل تصوّر و وصف ایستادند و با تمام سردیها و تاریکیهای این جهان غَدّار با همۀ مماشات قدرتمندان این دنیا، همه مصائب را به جان خریدند و فریاد زدند: "آری، آری، شب گذراست تا انسانهای تشنه به آزادی و عدالت به آن ایمان آورند که فقط پافشاری بر اصول و اِحقاق حقوق است که می تواند جواب جبّاران باشد و خمیدن در مقابل دشمن شایسته انسانی زیستن نیست.
خامنه ای خون آشام و دوقلوهایش مالکی و احمدی نژاد در مقابل این سؤال قراردارند که دیگر با چه حربه یی می خواهند مجاهدین را نابود کنند و مگر جنایتی متصوّر بوده که اینان با این استوارانِ تاریخ بشری انجام بدهند و نداده باشند؟
آری، اشرفیان نه تنها از شما دیوصفتان هراسی ندارند بلکه به شما جانیان، قهرمانانه، "بیا، بیا، بیا" هم می گویند...
آری، چشمان باز اشرفیان در دل تاریکها، نور امید را در دل میلیونها ایرانی زنده نگه داشته است و اینک، چشمان باز است که پیروز می شود بر چشمان بسته، یعنی بر همان سیاست مماشات با جلّادان حاکم بر ایران، و تمامی تلاشها برای حفاظت از دشمن¬ترینِ دشمن انسان و به قول جناب وزیر دفاع و وزیر امور خارجۀ آمریکا "خطرناکترین رژیم جهان"، بی ثمر بوده است.
به همّت و ایستادگی اشرفیان، که با دادن این خونها و پذیرش این همه درد و رنج، راه را به مردمشان نشان می دهند، چه بخواهید و چه نخواهید آقای اوباما، دوران سیاستهای مماشات و بسیار آلوده و هم¬چنین "دیالوگ" با جلّادان به پایان رسیده است.
آری، اشرفیان، همیشه، فریاد زده اند که شب گذراست و... سرزمینمان ـ این سرزمین و مَهد حقوق بشر؛ این سرزمین باستانی و دوست داشتنی برای بشریت؛ این سرزمین ابتکارات و خلّاقیتها؛ این سرزمین حافظ و مولانا و سعدی¬ها؛ این سرزمین ابوعلی سیناها و رازی ها؛ این سرزمین ابومسلمها، بابک خرّمدین¬ ها؛ این سرزمین ستّار و باقرخانها؛ این سرزمین حنیف نژاد و جزنی ها؛ این سرزمین اشرف و موسی ها؛ این سرزمین اشرفیان قهرمان و مظلوم ـ را آزاد خواهیم کرد...» (مقالۀ «شکوه و اقتدار اشرف، نمادی از عظمت انسانی زیستن»، سایت «همبستگی ملی»، ۳۰فروردین ۱۳۹۰).
***
در دو سال و نیم آخر زندگی پرشور و پرشکوه منصور قدرخواه، که رژیم سفّاک آخوندی و وادادگان عرصۀ مقاومت و پایداری و شیفتگان حفظ «ولایت»، تمام قد و با حداکثر توان، به نابودی شورا و سازمان مجاهدین و سنگرهای شرف و آزادی ـ اشرف و لیبرتی ـ و فراتر از همه، مسئول شورا و رئیس جمهور برگزیدۀ مقاومت، کمر بسته بودند، منصور قدرخواه، با صلابتی افزون تر از پیش، در دفاع از این پیشتازان آرمان آزادی به پاخاست و کلامش به رنگ آتش درآمد. یک نمونۀ آن را در زیر می خوانید:
ـ «هوا بسیار بسیار گرم بود. کولر ماشین توان خنک کردن آن هوای کویری را نداشت و من هم نمی توانستم پنجره را پایین دهم... این گرما من را به یاد دوستان مجاهد در زندان و در حقیقت به قول جولیانی، شهردار سابق نیویورک، قتلگاه لیبرتی می انداخت. از خود می پرسیدم که قهرمانان و ناجیان ملت ما در آن آلونکهای فلزی که بدنۀ آن خود عامل هدایت گرمای نزدیک به پنجاه درجۀ بغداد است با آن همه محدودیتها و کمبودها و بیماریها چه می کنند؟ اسفالت در حال پختن بود و من در فکر بیمارانی بودم که بعد از سالیان سال مقاومت و پایداری در زندانهای رژیم و در شهر سرفرازیهای بی نظیر ـ اشرف ـ مجبور به قبول قول و قرارهای نمایندۀ ویژۀ دبیرکل سازمان ملل برای انتقال به کشورهای دیگر بودند و به جایی منتقل شدند که بعداً مشخص شد یک اقامتگاه موقّت نبوده و در حقیقت جهنّمی است که ولی فقیه، مالکی به کمک نمایندۀ سازمان ملل و آمریکا، برای دست کشیدن این قهرمانان از مبارزه، درست کرده اند.
داشتم به مجاهدینی فکر می کردم که در چه شرایط سختی با بیماریهای مختلف از جمله سرطان در نبرد بودند و همگی با چه اراده های آهنینی در مقابل دنیایی از سیاهی ها و تباهی ها مقاومت می کنند و پیام ایستادگی و حمله به نظام جهل و جنایت به مردم می دهند. در آن گرما ... به یاد دوستانم در لیبرتی بودم که جز ایستادگی تا آخر و سرنگونی نظام جهل و جنایت فکری در سر ندارند... احساس عشق عمیق از این همه عظمت غرور در من متبلور می شد و همزمان در من تنفّری از همه عوامل و ظالمان، از نمایندۀ سازمان ملل و ... در همراهی و همگامی با دیکتاتورهای خامنه ای و مالکی توسّط کوپلر دور می زد...
من شخصاً مجاهد نبوده و اعتقادات مذهبی ندارم، امّا بزرگترین افتخار من در زندگی در کنار مجاهدین خلق ایران بودن است؛ آنان که با وجود اعتقادات مذهبی و اسلامی شان، که البته آنتی تز اسلام ارتجاعی و بنیادگراست، به جدایی دین از دولت اعتقاد دارند و عملاً هم آن را اثبات کرده اند؛ آنانی که همۀ آحاد ملت را با هر نوع فکر و عقیده یی برابر می دانند؛ آنانی که شورا و دموکراسی را نه تنها پایه گذاری کرده اند بلکه به تنهایی همۀ امکانات سازمانشان را برای دادن تریبون به ما اعضای شورا پیش کش کرده اند؛ آنانی که برنامه هایشان صرفاً حرف نیست بلکه پشتیبان حرفشان اعمالشان و، بهتر بگویم، جانمایه و هستی و فداکاری بی نهایتشان است... اختلاف عقیده یک چیز طبیعی است و در صورت اعتقاد عملی به دموکراسی راه حل دارد. آری، شاید من در نقاطی با مجاهدین اختلاف عقیده داشته باشم امّا در شرایط جنگ تمام عیار، با آنها در یک جبهه هستم و به هر قیمت با آنها می مانم. مطمئنم فردا آنها نه تنها من را در گفتن حرفم محدود نخواهند کرد بلکه همه چیز بر اساس دموکراسی، حقوق بشر و قوانینی که نمایندگان واقعی ملت وضع خواهند کرد، پیش خواهد رفت.
پس باید افتخار کرد که به احقاق حقوق ملت از طریق شورای ملی مقاومت و ارتش آزادی خواهیم رسید. به اعتقاد عمیق من، مجاهدین و شورا با دنیایی از دشواریها انسانیت را احیا کرده اند و در آینده، بسی فراتر از گذشته، خواهند کرد. چرا که به حقیقت و انسانیت اعتقاد قلبی و عملی دارند و آن چیزی که به دلیل این فداکاریها و پایداری نه تنها برای مردم ایران بلکه همان طور که من از کشورهای مختلف شنیده ام، برای مردم کشورهای به پا خاستۀ منطقه امیدبخش و نویددهنده بودهاند و هستند... در کنار مجاهدین بودن و عضویت در شورای ملی مقاومت یک افتخار مشترک و بسیار بزرگ و غرورآفرین برای همۀ اعضای غیرمجاهد در شورای ملی مقاومت ... بوده است... شورای ملی مقاومت وارث تاریخی مبارزات مردم ایران و پاسخ و راه حل واقعی مسائل و نیازهای مادی و معنوی مردم ایران است و خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیدۀ این مقاومت با برنامۀ ده مادّه یی خود مبتنی بر طرحها و مصوّبات شورای ملی مقاومت، نوید بخش ایران آزاد و پیشرفتۀ فرداست...» (سایت «همبستگی ملی»، مقالۀ «استعفا یا خودزنی سیاسی»، ۲۴خرداد۱۳۹۲).
***
ـ «برای کسانی که رنج و درد و آسیبها و بلاها و مصیبت های ناشی از این رژیم را تحمّل کرده و می کنند، کلمات فقط اصوات بی محتوا در ساحلهای امن نیستند. بلکه همچنان که در اشرف و لیبرتی و اوین دیدیم و می بینیم، کلمات قیمتهای سنگین و خونین دارند. استفاده از واژه هایی مانند "خائن"، "خودفروش" و "منفورتر از شکنجه گران" فقط یک فریاد یا یک خشم بزرگ از خنجری زهرآگین، که بر پشت یاران فداکار مجاهد و شورایی ام فرود می آید، نیست، بلکه عمیقاً معتقدم ما که مجاهدین و رفقای شورایی و پشتیبانان پیگیر مقاومت را می شناسیم و بیش از هر چیز دیگر به سرنوشت آنها، که سرنوشت مردم دردمند ماست، تعلّق خاطر داریم، اگر خیانتکاران و خودفروشان را به مردم معرّفی نکنیم، به همین مردم و شهدا و پیشتازانش خیانت کرده ایم. بنابراین به کارگیری این کلمات نه فحش و ناسزا و نه بازتاب خشم به حقّ ما علیه خائنان، بلکه تعریف عملکرد آنهاست. چرا که اینان با این عملکردها و خاک پاشیدن به چشم مردم در مورد این مقاومت سرفراز، به ادامۀ حیات این رژیم کمک می کنند و ما بایستی ماهیت و عملکرد واقعی و عینی این خودفروشان را به مردم نشان دهیم و این حقایق را باید برای ملت دردمند و تحت ستم فاش کنیم که چگونه این پاسداران سیاسی به ادامۀ حیات این رژیم امداد می رسانند...
همان طور که مقاومت ایران از سه دهه پیش گفته است سیاستهای مماشاتگرانه و نادیده گرفتن اساسی ترین و پایه یی ترین حقوق مردم و مقاومت ایران (که امروز حتی کسانی هم که مدافع این سیاست بوده اند به ورشکستگی آن اعتراف می کنند) باید هرچه زودتر توقف یابد و آمریکا و اروپا اگر می خواهند جلوِ تروریسم و بنیادگرایی را بگیرند باید به این سیاست پایان داده و حق مردم ایران برای رسیدن به ایرانی آزاد و حق ملتهای دیگر در منطقۀ خاورمیانه را به رسمیت بشناسند.
آخوندهای حاکم بر ایران با تمام قوا تلاش می کنند از وقوع چنین چیزی جلوگیری کنند، به خصوص که وقایع اخیر در منطقه صحّت مو به موی مواضع مقاومت سرافراز را به هرکس که طالب حقیقت است، نشان داده است. ایستادگی مقاومت خونبار مردم ایران و افشاگریها و روشنگریهای شورای ملی مقاومت، مقاومت زندانیان سیاسی و پایداری عمومی مردم قهرمان ایران که با الهام از خودگذشتگی ها و شهامت اشرفیان به راه "بجنگ تا بجنگیم" حیاتی جدید داده اند، سرنگونی رژیم را در چشم انداز نزدیک قرارداده و در همین رابطه وحشت سراپای رژیم و دم و دمبالچه هایش را فرا گرفته است. از این رو، رژیم همۀ مزدوران و مزدبگیران و خودفروشان سیاسی را به نحو دیوانه واری وارد صحنه کرده است. رژیم مذبوحانه تلاش می کند به این وسیله چشم انداز محتوم سرنگونی خودش به دست مردم و مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی را تغییر دهد. غافل از این که حملات بسیار خائنانه و مشمئزکننده و بسیار مضحک خودفروشانی چون قصیم، روحانی، یغمایی و توّاب تشنه به خون [ایرج مصداقی] تنها نفرت و انزجار مردم ایران از این رژیم و مزدورانش را بیشتر و بیشتر و ارادۀ آنها را برای مقاومت تا سرنگونی آخوندها دو چندان می کند...
شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران به مثابه یک خانوادۀ بزرگ هستند و هر کس که کمترین آشنایی با درون این مجموعه داشته باشد می داند که آنها مانند خواهران و برادران و اعضای یک خانواده با هم رفتار می کنند و همان طور که دوست و برادر بزرگوارم آقای ابراهیم مازندرانی نوشته است، هر کس که در این خانوادۀ بزرگ بتواند به دیگری کمک می کند و هر کس که کمکی نیاز داشته باشد از دیگری می گیرد. این که کسی از مجاهدین خلق کمک مالی دریافت کند به همان اندازه افتخارآمیز است که به مجاهدین کمک مالی بکند زیرا دست دراز کردن در مقابل بهترین فرزندان خلق، به جای دریوزگی کردن از بدترین دشمنان ملت و تاریخ ایران و یا متوسّل شدن به سرویسهای اجنبی، البته افتخار بزرگی است.
این البته قاعده یی است که، قبل از همه، خود مجاهدین به آن عمل کرده و به همۀ ما یادداده اند. من به خوبی می دانم که اگر مجاهدین حاضر بودند کمترین انعطافی در پایداری خودشان بر دموکراسی و حاکمیت مردمی و تعصّب بر سر منافع ملی ایران از خود نشان بدهند، بسیاری از درهای بزرگ مالی بر روی آنها بازبود و بسیاری از صاحبان قدرت از خدا می خواستند که به آنها پول بدهند، امّا مجاهدین به دلیل همین پایداری و این که حاضر به باج دادن به هیچ کس به حساب ملت ایران نبوده اند، خود را از همۀ این امکانات محروم کردند. به جای آن دستشان را به سوی خلق قهرمان درازکردند و من به خوبی می دانم که چگونه با افتخار و با تلاش شبانه روزی، هزینه های کمرشکن این مقاومت را دلار به دلار و تومان به تومان تأمین می کنند. البته سهیم شدن در این پول برای هر کسی هم یک افتخار و هم یک مسئولیت سنگین با خود می آورد.
بگذارید این نکته را به عنوان کسی که از نزدیک زندگی مجاهدین را دیده است بگویم. این را باید در مقابل خلق و تاریخ شهادت داد که مجاهدین هیچ چیز برای خود نمی خواهند نه همسر، نه فرزند و نه هیچ تعلّق شخصی. از همه چیز در راه آرمان مقدّس این مقاومت یعنی دموکراسی و حاکمیت مردمی صرفنظر کرده اند. من به جرأت می توانم بگویم در ۲۰ سالی که از نزدیک مجاهدین را می شناسم، هزینۀ شخصی یک عضو مجاهدین ۱۰ بار کمتر از هزینۀ زندگی شخصی منِ غیر مجاهد است، که البته در کمال صرفه جویی زندگی می کنم. تمام زندگی شخصی یک مجاهد خلق در یک کاور یا یک ساک دستی خلاصه می شود و در آسایشگاهی زندگی می کند که به سختی ۴ متر مربّع سهم هر نفر می شود...
... تمامی کشورها مخصوصاً فرانسه یا آلمان، انگلیس و آمریکا سالیان سال مسائل مالی مجاهدین را تحت نظر داشته و بارها و بارها حسابرسی کرده اند و اصلاً یکی از اهداف رژیم از توطئه هایش، منجمله در توطئه ۱۷ ژوئن، نابودی مجاهدین از طریق چنگ اندازی به منابع مالی آنها بوده است. امّا ۱۲ سال تحقیقات نشان داد که "آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است". همۀ پرونده هایی که رژیم و مزدورانش مانند خدابنده و سبحانی و سینگلتون در ساختنش بیشترین شرکت را داشتند، به نفع مجاهدین و مقاومت ایران بسته شد. حالا قصیم و روحانی و یغمایی به نظر می رسد دیر آمده اند و زود می خواهند مسیر همانها را در توطئه و زد و بند علیه مقاومت بروند، به آنها می گویم که این مسیر پایانش زباله دان تاریخ و لعن و نفرین شدن توسّط مردم است...
من در آمریکا خود افتخار آشنایی با یکی از بزرگورانی را دارم که باوجود در آمد بسیار کم و بیماری آسم و غیره و محدودیتهای بسیار زیاد از غذا و حتی داروی خود می زند تا به سازمان مجاهدین ماهیانه کمک بپردازد. باور کنید از اساسی ترین نیازها صرفه جویی می کند تا به این وظیفه اقدام کند...
البته همه می دانند که بار اصلی شورا و همچنین مبارزه، چه از نظر نظامی و چه سیاسی و چه اطلاعاتی و چه مالی را سازمان مجاهدین بر دوش دارند. این نقش تاریخی است که مجاهدین بر عهده گرفته اند و متأسفانه به دلیل شرایطی که پس از ظهور خمینی در این میهن ستمزده حاکم شد، هیچ شریکی که معادل خودشان یا نزدیک به خودشان باشد هم ندارند، با این حال و به رغم این نقش منحصر به فرد، که دوست و دشمن به آن معترفند، در تمام طول حیات شورا هیچ سازمان یا عضوی حقوقش پایمال نشده است؛ از هیچ کس هیچ چیزی جز پای بندی به تعهّدات و مرزبندیهای شورایی، که همه آنها را امضاکرده ایم و متعهّد شده ایم، نخواسته اند. جدایی ها از شورا یا به خواست افراد و گرفتاریهای خودشان بوده و کاملاً دوستانه انجام شده است و یا اخراجهایی بوده که به خاطر نقض التزاماتی صورت گرفته که فلسفه وجودی شوراست...
یکی از بنیان گذاران سازمان مجاهدین اصغر بدیع زادگان که خود از قهرمانان زیر شکنجه بوده و با زندگی و مرگش یک معیار تعیین کننده یی را بیان کرده است می گوید: "ارزش هرکس در مبارزه، به اندازه مایه یی است که در این راه میگذارد" . من شخصاً خود را با این معیار محک می زنم و به بودن در هر شرایط در کنار مجاهدین افتخار می کنم با این که عقاید مذهبی ندارم، مجاهدین فدا کار را به خاطر رسمشان و راهشان می ستایم و بزرگترین افتخارم هم همکاری و همراهی با آنها بوده است. همراهی و همکاری با مجاهدین خیلی روشن است. برای خیلی ها خوشآیند نیست و به همین خاطر باعث می شود که راههایی بر من بسته شود و توطئه هایی بر سر راهم گذاشته شود. امّا یک لحظه از افتخار همراهی با قهرمانان اشرفی دست بر نمی دارم. هرچند که هیچگاه خودم را با آنها مقایسه نمی کنم و خود را همواره مخلص آنان می دانم. این موضع و این همراهی و همکاری و اخلاص، یک افتخار جاویدان برای هر ایرانی و هر عضو مقاومت است که خودفروشان سیاسی هرگز صلاحیت و شایستگی آن را نداشتند (سایت «همبستگی ملی، ۲۷بهمن۱۳۹۳)، مقاله «وحشت دیوانه وار خودفروشان و تواب تشنه به خون ازسرنگونی محتوم رژیم جهل و جنایت»).
***
ـ دفاع جانانۀ منصور قدرخواه از آخرین مراسم «کاملاً بی نظیر و بسیار باشکوه» در ویلپنت پاریس که خود در آن حضور داشت:
«... مقاومت سرفراز ایران مراسمی فوقالعاده، کاملاً بی نظیر و بسیار باشکوه در ویلپنت پاریس برگزار کرد، به طوری که شگفتی بسیار زیادی در مجامع مختلف جهان ایجاد کرد و همۀ خبرگزاریها در ابعاد بسیار گسترده تر از گذشته، به شکوه و عظمت این نمایشِ قدرت تنها آلترناتیو دموکراتیک گواهی دادند...
ویلپنت تنها یک مراسم باشکوه، با بهترین انضباط و زیبایی و اتّحاد مردم آزادیخواه از ایران و ۷۰ کشور جهان و نمایش قدرت آلترناتیو دموکراتیک نبود، بلکه خروشی بسیار غُرّان از ایرانیان آزادیخواه و دوستان معتقد به آزادی، از همۀ قاره های جهان در مقابل تمامی سیاهیها و تباهیهای دنیای معاصر بود...
شرکتکنندگان ایرانی و خارجی در اوج بلوغ به این باور رسیدند که مشکل اصلی جهان امروزی، رژیم هیولاییِ خامنه ای است و این حقیقتِ بسیار گویا، لاجرم، همه را به این مسیر می برد که در نقطۀ مقابل این هیولا بایستند و بایستی از این اپوزیسیون دموکراتیک و مقاومت مشروع در مقابل این پلیدترین پلیدان حمایت کنند...
...شخصیتهای سرشناس و شرکتکنندگان با عقاید و افکار و ملیتهای مختلف از ۷۰ کشور جهان در این اعتقاد مشترک بودند که باید قدرتمندانِ این جهان هر چه زودتر بیدار شوند و تنها راه برای پایان دادن به این همه مصیبتها را دریابند و آن هم پشتیبانی از تنها آلترناتیو دمکراتیکِ شورای ملی مقاومت و رئیسجمهور آن خانم رجوی و برنامۀ فوق العاده راهگشای ده ماده یی ایشان است.
به خوبی دیده میشد و احساس میشد که به راستی در تمام سخنرانیهای شخصیتها، دیگر صرفاً حمایت نمیکردند، بلکه با تمام وجود از خانم رجوی؛ این شخصیّت متفکّر و برجستۀ خاورمیانه و جهان و برنامه اش، پشتیبانی می کردند و او و جنبشش را بسیار گرانبها، ارزیابی و [از آن] قدردانی می کردند.
من با بسیاری صحبت کردم و همه معتقد بودند که این مراسم مانندی تا کنون نداشته است. سال گذشته آقای جولیانی گفته بود: اگر هر دو حزب قدرتمند جمهوریخواه و دموکرات در شهر بزرگی مثل نیویورک، متحد می شدند چنین جمعیتی را هرگز نمی توانستند در یک سالن جمع کنند. نمیدانم امسال نظر ایشان در این مورد چه بوده است، امّا دیده می شد که، پر شورتر از همیشه، فریاد میزد: "خامنهای باید برود ... باید گم شوند؛ اخراج گردند... دیگر بس است! او، روحانی و احمدینژاد و بقیه شان به خاطر جنایت علیه بشریت؛ به خاطر کشتار صدها هزارنفری که آنها کشته اند؛ باید به دادگاههای جنایی کشانده شوند. الآن، زمانی است که ما باید دست از بیاعتنایی برداریم".
در خروشها و فریادهایی که مشخص است از درون می آید تشنگی انسان به آزادی، به صلح و تمامی آرمانهای انسانی دیده میشود و این خروشها از تکتک حنجره ها همان قطره هایی ست که دریا میشود.
ارزش محتوایی سیاسی و انسانی و فرهنگی در این مراسم هماهنگ و همصدا، کاملاً بی نظیر بود و شخصیتهای سیاسی را هم با جمعیت هم خروش و همصدا می کرد... به راستی، امسال ابعاد پرخروش و شور آزادیخواهان بیانهای بسیار پرمحتوا و محکمتری داشت و من تاکنون در عمر سیاسی ام این ابعاد از هماهنگی و محتوای انسانی فرهنگی و سیاسی را نشنیده بودم...
درود بر برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در این مراسم باشکوه» (مقالۀ «اجماع آزادیخواهان جهان در ویلپنت و نمایشِ قدرت تنها آلترناتیو دموکراتیک برای سرنگونی»، سایت «همبستگی ملی»، ۷تیر۱۳۹۴).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر