رژیم جمهوری اسلامی بین چکُش جُنبشهای اعتراضی و سندان تحریمهای خارجی در حال کوبیده و اسقاط شدن است. به مُوازات پارامترهای مزبور که از بیرون عمل می کنند، پروسه فروپاشی درونی "نظام" نیز در شکل فساد حُکومتی، بی کفایتی دستگاهها و انحطاط سیستمی شتاب شگفت آوری یافته است؛ عاملی که تاثیر فاکتورهای بیرونی در زوال حاکمیت را دوچندان می سازد.
علیه بی آبی در ظرفی دیگر
دو حرکت اعتراضی جدید در تیرماه، به موج به خُروش درآمده جُنبشهای صنفی – سیاسی علیه حُکومت را که از دی ماه سال گذشته بدون وقفه تداوُم داشته، نیرو و توان تازه ای بخشید و آن را اندکی بیشتر به جلو راند.
کانون ناآرام خوزستان با گردهماییها و تظاهرات خیابانی چند روزه مردُم خُرمشهر و آبادان در اعتراض بی آبی، جوشش دیگری گرفت و مُهر تایید بر وجود یک روند صُعودی از بسیج فعال مردُم گرد مُطالبات شان زد. اگرچه مردُم شهرها و روستاهای خوزستان سالهاست با مُشکل آب روبرو هستند و بارها اعتراض خود را نسبت به آن ابراز داشته اند، با این حال، دو ویژگی جدید را در حرکت اخیر می توان مُشاهده کرد که از یکطرف آن را از اعتراضهای مُشابه در گذشته مُتمایز می سازد و از طرف دیگر در کنار حرکتهای دیگر مناطق و قشرهای جامعه قرار می دهد.
نخُستین ویژگی، توده ای و همه گیر شدن اعتراض و تبدیل آن از اعتراضهای پراکنده و محدود به یک حرکت بُزُرگ خیابانی و کشاندن آن بخشی از جامعه به اعتراضات است که به طور معمول تماشاگر رویدادها می ماند.
ویژگی دیگر، چرخش سریع آماجهای اعتراض از مُطالبات صنفی به رویارویی مُستقیم با حُکومت و نمایندگان سیاسی آن است. این پدیده ای مُشترک در همه اعتراضهای بُزُرگ توده ای است که نشان می دهد جامعه به سرچشمه مُشکلات خود آگاهی یافته و در برابر گزینه هایی که باندهای حُکومتی و دستگاه های اطلاعاتی برای انحراف دید آنها به عُنوان مُتهم مُعرفی کنند، مصونیت یافته است.
در هر دو ویژگی یاد شده می توان تحوُل در روانشناسی جامعه، واکُنش و گرایش آن را شاهد بود. این دگرگونی در همان حال که به منافع جامعه مرکزیت می بخشد و حاملان آن را به مثابه یک هُویت سیاسی و اقتصادی جُداگانه و خودآگاه گرد مُطالبات شان آرایش می دهد، به زیان "نظام" به گونه فراگیر و باندهای میانجی و گفتمانهای درون حُکومتی به گونه ویژه عمل می کند. این فشار در باندهای مزبور خود را به صورت خزیدن هرچه بیشتر لایه های رهبری و فوقانی به زیر دامن باند حاکم، شکاف در لایه های زیرین و جُدایی بدنه اجتماعی به نمایش می گذارد.
ضربه از درون
یک نمونه دیگر این تحوُل که با فاصله کوتاهی از اعتراضهای خُرمشهر و آبادان به نمایش درآمد، اعتصاب بازار تهران است که برای نخُستین بار در این سطح و گستره صورت گرفت. پیش از این بازار شاهد اعتراضات جُداگانه صنفهای مُختلف بوده است که هر بار با چانه زنی و مُعامله وابستگان حُکومت در بازار و پایوران دولتی خاموش گردیده و مُعترضان با وعده و ضمانت درباره امکان رسیدن به توافُق با دولت اُمیدوار نگه داشته شده اند.
اعتصاب اخیر اما نه فقط به صورت یکپارچه و هماهنگ صورت گرفت، بلکه عوامل حُکومت را نیز کنار زد، کرکره های پایین کشیده را به مقام سُخنگوی خود نشاند و نه از طریق چانه زنان مُعامله گر، بلکه توسُط زبان خیابان با حُکومت سُخن گفت.
حرکت اعتراضی بازار به روند گسترش دامنه اجتماعی جُنبش اعتراضی و در بر گرفتن اقشار و طبقات میانی که با اعتصاب کامیونداران و اعتراضهای کشاورزان شاخص می گردد، وُضوح بیشتری بخشید.
ریشه حرکت این بخش از خُرده بورژوازی فقط در آنچه که مارکس "استثمار ثانوی" می نامد و با بهره و رهن سنگین، باجیگری مالیاتی یا اخاذی مُستقیم شهرداری و نیروی انتظامی هُویت می یابد نیست؛ آنها بیش از همه شاهد گردیده اند که انتظارات شان برآورده نمی شود، موقعیت اقتصادی و اجتماعی شان هر روز کمی بیشتر به وخامت می گراید و نشانه ای از بهبود در چشم اندار پدیدار نیست. آنچه که کامیونداران، کشاورزان و بازاریان به آن واکُنش نشان می دهند، شکست حُکومت در همه خُطوطی است که به کسب و کار و موقعیت اجتماعی آنها راه می برد. استبداد مذهبی حاکم نه تنها نتوانسته سامانی باثبات و اطمینان پذیر برای گردش تولید و خدمات ایجاد کند، بلکه خود عامل تعیین کننده در اختلال در این چرخه و بُحرانهای دایمی و موسمی ناشی از آن است.
اعتراضهای یاد شده نشان داد که وخامت شرایط اقتصادی و از میان رفتن تدریجی پایه های زیست اقتصادی خُرده بورژوازی از یکسو و فشار و ولخرجی حُکومت از کیسه آن، در حال گسستن حلقه وصلی است که در طول سالها و دهه های گذشته منافع این طبقه را با منافع بورژوازی تجاری و رانت خوار و اشرافیت مالی پیوند داده است.
اعتصاب بازار همچنین از یک زاویه دیگر نیز اهمیت می یابد: برای حُکومتی که روی دوش بازار و به مدد حمایت مالی و توان بسیج اجتماعی آن توانست به قُدرت برسد، این یک ضربه حساس و دردناک است که خسارات سیاسی آن بسا بیشتر از چالشهای اقتصادی اش است. چرا که حرکت مزبور خُروج این مرکز سُنتی اقتصاد از زیر نُفوذ و پایش دیرینه حُکومت را به جامعه مُعترض علامت می دهد و بی پُشتوانگی روزافزون آن را آشکار می سازد. اقشار اجتماعی مُعینی که معاش آنها به گونه مُستقیم یا غیرمُستقیم در این چرخه فعالیت اقتصادی قرار گرفته و آنها را می توان در جُنوب و حاشیه شهرها یافت، به دقت این تحوُل را ثبت می کنند و زیر تاثیر آن آرایش خواهند یافت. نمونه آشکار این تاثیر مُتقابل را می توان در شکل گیری اعتراضها در جنوب شهر تهران و مناطق کارورز و فقیر نشینی همچون جوادیه، خاک سفید و مولوی مُشاهده کرد.
در همین حال شُعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر مُفتخور گردن کُلفت" که از بازار بُزُرگ تهران تا ساختمان مجلس مُلاها امتداد یافت، پیشروی و گسترش گرایشی را در لایه های اجتماعی مُحافظه کار یا مُتوهم تداوُم بخشید که آنها را زیر فشار واقعیت موجود اقتصادی و سیاسی به گونه روزافزونی از باورها و وابستگیها شان به "نظام" جدا کرده و به مرزبندی و سپس کُنش در برابر آن برمی انگیزد.
گرایش مزبور در هر دو سوی طیف چپ و راست حاکمیت به جریان افتاده است، بدنه اجتماعی آنها را به فرسایش برده و پایگاه های سُنتی این دو جریان را از حوزه نُفوذ شان خارج می کند. موتلفه و راست سُنتی به شمول دستگاه روحانیت و به مُوازات آنها اصلاحات و اعتدالچیها به شتاب نُفوذ ایدیولوژیک و سیاسی خود بر مُحیط طبیعی فعالیت خود را از دست می دهند و آیه ها و افسانه های آنها زیر ضربه امواج قُدرتمند وضعیت موجود و جُنبشهای اعتراضی شکل گرفته علیه آن، رنگ می بازد.
کارزار شکست خورده
تداوُم جُنبشهای اعتراضی در تیرماه و پیوستن قشرهای اجتماعی بیشتری به آن، به گویا و عینی ترین شکل مُمکن به کارزار تبلیغاتی که علیه آن و برای مُنصرف کردن جامعه از مُبارزه برای برآوردن خواسته هایش به راه افتاده، پاسُخ داد. رایج ترین آنها موعظه در باره تهدید پا گذاشتن کشور به شرایطی مُشابه سوریه در صورت رویارویی جامعه با حُکومت است. طیف رنگارنگی که در میان آن از اُصولگرا و اصلاح طلب تا اعتدالچی و لابییست یافت می شود، با مترسک فاجعه سوریه و جهنمی که رژیم فرقه گرا و مُتجاوز آنها در بر پا کردنش سهم چشمگیری داشته، جامعه را از نزدیک شدن خطرناک به حُکومت پرهیز می دهند. آنها مُعترضان را به "خُشونت" و بر هم زدن "امنیت"ی که خلافت اسلامی تهران برقرار کرده، مُتهم می کنند.
اما چنین نمی نماید که این دست اوراد و فسونها به گوش جامعه فرود رود. در مُبارزه مردُم به جان آمده، جایی برای مُقایسه مُضحک سوریه و ایران وجود ندارد و استدلال سبُک نازُک اندیشان استبداد مذهبی حاکم در توفان خشم و برآشُفتگی قشرها و طبقات جامعه نسبت به شرایط خود گم شده است. امروز و در حالی که تب و تاب تحولی بُنیادی سراسر کشور را فرا گرفته، ترفند مزبور حتی یک تاکتیک لو رفته جنگ روانی نیز به حساب نمی آید، بلکه همچون ضجه مُلتمسانه تبهکار به تله افتاده ای به گوش می رسد که مُدعیان را به انصراف از مُجازات خویش سوگند می دهد.
استدلال محبوب دیگر در کارزار علیه خیزش جامعه، تهدید آمریکا است که گاه جامه حمله نظامی بر تن آن پوشانده می شود و گاه در هیات "رژیم چنج" و آلترناتیو سازی عرضه می گردد. جالب اینجاست که زیر پرچم این مترسک فقط ضدآمریکاییهای ولایت مدار به صف نشده اند، بلکه در کنار آنها ضدآمریکاییهای تبعید شده نیز بهترین تلاش خود را در طبق اخلاص می گذارند؛ مظنونان همیشگی که معمولا در چنین مواقعی سروکله شان پیدا می شود تا از رهنمودهای درخشان خود غُبار گرفته و با بقیه دُنیا تقسیم کنند، این بار نیز فُرصت را برای خودنمایی و عرضه وجود غنیمت شمرده اند. آنها به میدان آمده اند تا معجونی از خُرافات نوع حزب توده و کلیشه های منسوخ جنگ سردی که مُشابه آن را عمله های فرهنگی رژیم ولایت فقیه در خط تولید انبوه دارند، به عُنوان نظریه ناب و کشف مُنحصر بفرد به مردُم کازرون و خُرمشهر، به کارگران هپکو و دستفروشهای جوادیه قالب کنند.
درس آموزی به کنار، اینان که هنوز یک انتقاد ساده به تحلیلهای غلط از آب درآمده و هُشدارهای بی پایه خود پیرامون "رژیم چنج" و حمله در پیش نظامی به ایران در دوران صدارت جُرج بوش پسر را بدهکار هستند، امروز با همان مرکب لنگ در حاشیه جُنبشهای اعتراضی بالا و پایین می روند. هنوز صدای مُخالفت پُرحرارت و به همین اندازه پُرسش برانگیز آنها با فشارهای بین المللی علیه پروژه هسته ای مُلاها خاموش نشده که این بار در جامه مُدافعان دوآتشه ی محصول آن ("برجام") پدیدار می شوند و فروافتاده از آن سر بام، همگان را به رستگاری سیاسی فرا می خوانند.
برآمد
جُنبش، تازه به راه افتاده، تکامل پیدا کرده و خود را از بندهای اصلاح طلبی، جنگ و آشوب هراسی و گفتمانهای درون حُکومتی رها ساخته است. امروز اعتصابها و خیزشها در نقش شاخه جویبارهایی عمل می کنند که رود بُزُرگ و خروشان اعتراض و اعتصاب سراسری را تشکیل خواهند داد. کارورزان و تُهیدستان به پا خاسته اند و قشرهای میانی به تدریج پا به میدان می گذارند. برای بسیج، سازماندهی و کشاندن هر چه بیشتر مُبارزات جُداگانه به سمت سرنگونی، در کنار روشنگری و افشاگری پیوسته، در نظر گرفتن تجربه و سطح درک سیاسی اقشار گوناگون ضروری است. روشها و شُعارهای پیشنهادی برای تاثیر گذاشتن و تبدیل به ماده حرکت باید با دریافتها و تجربیات مُعترضان سازگار باشد، فرسنگها در پیشاپیش آنها حرکت نکند و برایشان خالی از ابهام به گوش برسد. باید توجُه داشت که به همان میزانی که جامعه رویکردی فعال نسبت به حکومت و نهادهای اجتماعی پیدا می کند، اهمیت نشان دادن راه خروج از بُحران و بُن بست کنونی بدان نیز بیشتر می شود.
برگرفته از نبردخلق
دو حرکت اعتراضی جدید در تیرماه، به موج به خُروش درآمده جُنبشهای صنفی – سیاسی علیه حُکومت را که از دی ماه سال گذشته بدون وقفه تداوُم داشته، نیرو و توان تازه ای بخشید و آن را اندکی بیشتر به جلو راند.
کانون ناآرام خوزستان با گردهماییها و تظاهرات خیابانی چند روزه مردُم خُرمشهر و آبادان در اعتراض بی آبی، جوشش دیگری گرفت و مُهر تایید بر وجود یک روند صُعودی از بسیج فعال مردُم گرد مُطالبات شان زد. اگرچه مردُم شهرها و روستاهای خوزستان سالهاست با مُشکل آب روبرو هستند و بارها اعتراض خود را نسبت به آن ابراز داشته اند، با این حال، دو ویژگی جدید را در حرکت اخیر می توان مُشاهده کرد که از یکطرف آن را از اعتراضهای مُشابه در گذشته مُتمایز می سازد و از طرف دیگر در کنار حرکتهای دیگر مناطق و قشرهای جامعه قرار می دهد.
نخُستین ویژگی، توده ای و همه گیر شدن اعتراض و تبدیل آن از اعتراضهای پراکنده و محدود به یک حرکت بُزُرگ خیابانی و کشاندن آن بخشی از جامعه به اعتراضات است که به طور معمول تماشاگر رویدادها می ماند.
ویژگی دیگر، چرخش سریع آماجهای اعتراض از مُطالبات صنفی به رویارویی مُستقیم با حُکومت و نمایندگان سیاسی آن است. این پدیده ای مُشترک در همه اعتراضهای بُزُرگ توده ای است که نشان می دهد جامعه به سرچشمه مُشکلات خود آگاهی یافته و در برابر گزینه هایی که باندهای حُکومتی و دستگاه های اطلاعاتی برای انحراف دید آنها به عُنوان مُتهم مُعرفی کنند، مصونیت یافته است.
در هر دو ویژگی یاد شده می توان تحوُل در روانشناسی جامعه، واکُنش و گرایش آن را شاهد بود. این دگرگونی در همان حال که به منافع جامعه مرکزیت می بخشد و حاملان آن را به مثابه یک هُویت سیاسی و اقتصادی جُداگانه و خودآگاه گرد مُطالبات شان آرایش می دهد، به زیان "نظام" به گونه فراگیر و باندهای میانجی و گفتمانهای درون حُکومتی به گونه ویژه عمل می کند. این فشار در باندهای مزبور خود را به صورت خزیدن هرچه بیشتر لایه های رهبری و فوقانی به زیر دامن باند حاکم، شکاف در لایه های زیرین و جُدایی بدنه اجتماعی به نمایش می گذارد.
ضربه از درون
یک نمونه دیگر این تحوُل که با فاصله کوتاهی از اعتراضهای خُرمشهر و آبادان به نمایش درآمد، اعتصاب بازار تهران است که برای نخُستین بار در این سطح و گستره صورت گرفت. پیش از این بازار شاهد اعتراضات جُداگانه صنفهای مُختلف بوده است که هر بار با چانه زنی و مُعامله وابستگان حُکومت در بازار و پایوران دولتی خاموش گردیده و مُعترضان با وعده و ضمانت درباره امکان رسیدن به توافُق با دولت اُمیدوار نگه داشته شده اند.
اعتصاب اخیر اما نه فقط به صورت یکپارچه و هماهنگ صورت گرفت، بلکه عوامل حُکومت را نیز کنار زد، کرکره های پایین کشیده را به مقام سُخنگوی خود نشاند و نه از طریق چانه زنان مُعامله گر، بلکه توسُط زبان خیابان با حُکومت سُخن گفت.
حرکت اعتراضی بازار به روند گسترش دامنه اجتماعی جُنبش اعتراضی و در بر گرفتن اقشار و طبقات میانی که با اعتصاب کامیونداران و اعتراضهای کشاورزان شاخص می گردد، وُضوح بیشتری بخشید.
ریشه حرکت این بخش از خُرده بورژوازی فقط در آنچه که مارکس "استثمار ثانوی" می نامد و با بهره و رهن سنگین، باجیگری مالیاتی یا اخاذی مُستقیم شهرداری و نیروی انتظامی هُویت می یابد نیست؛ آنها بیش از همه شاهد گردیده اند که انتظارات شان برآورده نمی شود، موقعیت اقتصادی و اجتماعی شان هر روز کمی بیشتر به وخامت می گراید و نشانه ای از بهبود در چشم اندار پدیدار نیست. آنچه که کامیونداران، کشاورزان و بازاریان به آن واکُنش نشان می دهند، شکست حُکومت در همه خُطوطی است که به کسب و کار و موقعیت اجتماعی آنها راه می برد. استبداد مذهبی حاکم نه تنها نتوانسته سامانی باثبات و اطمینان پذیر برای گردش تولید و خدمات ایجاد کند، بلکه خود عامل تعیین کننده در اختلال در این چرخه و بُحرانهای دایمی و موسمی ناشی از آن است.
اعتراضهای یاد شده نشان داد که وخامت شرایط اقتصادی و از میان رفتن تدریجی پایه های زیست اقتصادی خُرده بورژوازی از یکسو و فشار و ولخرجی حُکومت از کیسه آن، در حال گسستن حلقه وصلی است که در طول سالها و دهه های گذشته منافع این طبقه را با منافع بورژوازی تجاری و رانت خوار و اشرافیت مالی پیوند داده است.
اعتصاب بازار همچنین از یک زاویه دیگر نیز اهمیت می یابد: برای حُکومتی که روی دوش بازار و به مدد حمایت مالی و توان بسیج اجتماعی آن توانست به قُدرت برسد، این یک ضربه حساس و دردناک است که خسارات سیاسی آن بسا بیشتر از چالشهای اقتصادی اش است. چرا که حرکت مزبور خُروج این مرکز سُنتی اقتصاد از زیر نُفوذ و پایش دیرینه حُکومت را به جامعه مُعترض علامت می دهد و بی پُشتوانگی روزافزون آن را آشکار می سازد. اقشار اجتماعی مُعینی که معاش آنها به گونه مُستقیم یا غیرمُستقیم در این چرخه فعالیت اقتصادی قرار گرفته و آنها را می توان در جُنوب و حاشیه شهرها یافت، به دقت این تحوُل را ثبت می کنند و زیر تاثیر آن آرایش خواهند یافت. نمونه آشکار این تاثیر مُتقابل را می توان در شکل گیری اعتراضها در جنوب شهر تهران و مناطق کارورز و فقیر نشینی همچون جوادیه، خاک سفید و مولوی مُشاهده کرد.
در همین حال شُعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر مُفتخور گردن کُلفت" که از بازار بُزُرگ تهران تا ساختمان مجلس مُلاها امتداد یافت، پیشروی و گسترش گرایشی را در لایه های اجتماعی مُحافظه کار یا مُتوهم تداوُم بخشید که آنها را زیر فشار واقعیت موجود اقتصادی و سیاسی به گونه روزافزونی از باورها و وابستگیها شان به "نظام" جدا کرده و به مرزبندی و سپس کُنش در برابر آن برمی انگیزد.
گرایش مزبور در هر دو سوی طیف چپ و راست حاکمیت به جریان افتاده است، بدنه اجتماعی آنها را به فرسایش برده و پایگاه های سُنتی این دو جریان را از حوزه نُفوذ شان خارج می کند. موتلفه و راست سُنتی به شمول دستگاه روحانیت و به مُوازات آنها اصلاحات و اعتدالچیها به شتاب نُفوذ ایدیولوژیک و سیاسی خود بر مُحیط طبیعی فعالیت خود را از دست می دهند و آیه ها و افسانه های آنها زیر ضربه امواج قُدرتمند وضعیت موجود و جُنبشهای اعتراضی شکل گرفته علیه آن، رنگ می بازد.
کارزار شکست خورده
تداوُم جُنبشهای اعتراضی در تیرماه و پیوستن قشرهای اجتماعی بیشتری به آن، به گویا و عینی ترین شکل مُمکن به کارزار تبلیغاتی که علیه آن و برای مُنصرف کردن جامعه از مُبارزه برای برآوردن خواسته هایش به راه افتاده، پاسُخ داد. رایج ترین آنها موعظه در باره تهدید پا گذاشتن کشور به شرایطی مُشابه سوریه در صورت رویارویی جامعه با حُکومت است. طیف رنگارنگی که در میان آن از اُصولگرا و اصلاح طلب تا اعتدالچی و لابییست یافت می شود، با مترسک فاجعه سوریه و جهنمی که رژیم فرقه گرا و مُتجاوز آنها در بر پا کردنش سهم چشمگیری داشته، جامعه را از نزدیک شدن خطرناک به حُکومت پرهیز می دهند. آنها مُعترضان را به "خُشونت" و بر هم زدن "امنیت"ی که خلافت اسلامی تهران برقرار کرده، مُتهم می کنند.
اما چنین نمی نماید که این دست اوراد و فسونها به گوش جامعه فرود رود. در مُبارزه مردُم به جان آمده، جایی برای مُقایسه مُضحک سوریه و ایران وجود ندارد و استدلال سبُک نازُک اندیشان استبداد مذهبی حاکم در توفان خشم و برآشُفتگی قشرها و طبقات جامعه نسبت به شرایط خود گم شده است. امروز و در حالی که تب و تاب تحولی بُنیادی سراسر کشور را فرا گرفته، ترفند مزبور حتی یک تاکتیک لو رفته جنگ روانی نیز به حساب نمی آید، بلکه همچون ضجه مُلتمسانه تبهکار به تله افتاده ای به گوش می رسد که مُدعیان را به انصراف از مُجازات خویش سوگند می دهد.
استدلال محبوب دیگر در کارزار علیه خیزش جامعه، تهدید آمریکا است که گاه جامه حمله نظامی بر تن آن پوشانده می شود و گاه در هیات "رژیم چنج" و آلترناتیو سازی عرضه می گردد. جالب اینجاست که زیر پرچم این مترسک فقط ضدآمریکاییهای ولایت مدار به صف نشده اند، بلکه در کنار آنها ضدآمریکاییهای تبعید شده نیز بهترین تلاش خود را در طبق اخلاص می گذارند؛ مظنونان همیشگی که معمولا در چنین مواقعی سروکله شان پیدا می شود تا از رهنمودهای درخشان خود غُبار گرفته و با بقیه دُنیا تقسیم کنند، این بار نیز فُرصت را برای خودنمایی و عرضه وجود غنیمت شمرده اند. آنها به میدان آمده اند تا معجونی از خُرافات نوع حزب توده و کلیشه های منسوخ جنگ سردی که مُشابه آن را عمله های فرهنگی رژیم ولایت فقیه در خط تولید انبوه دارند، به عُنوان نظریه ناب و کشف مُنحصر بفرد به مردُم کازرون و خُرمشهر، به کارگران هپکو و دستفروشهای جوادیه قالب کنند.
درس آموزی به کنار، اینان که هنوز یک انتقاد ساده به تحلیلهای غلط از آب درآمده و هُشدارهای بی پایه خود پیرامون "رژیم چنج" و حمله در پیش نظامی به ایران در دوران صدارت جُرج بوش پسر را بدهکار هستند، امروز با همان مرکب لنگ در حاشیه جُنبشهای اعتراضی بالا و پایین می روند. هنوز صدای مُخالفت پُرحرارت و به همین اندازه پُرسش برانگیز آنها با فشارهای بین المللی علیه پروژه هسته ای مُلاها خاموش نشده که این بار در جامه مُدافعان دوآتشه ی محصول آن ("برجام") پدیدار می شوند و فروافتاده از آن سر بام، همگان را به رستگاری سیاسی فرا می خوانند.
برآمد
جُنبش، تازه به راه افتاده، تکامل پیدا کرده و خود را از بندهای اصلاح طلبی، جنگ و آشوب هراسی و گفتمانهای درون حُکومتی رها ساخته است. امروز اعتصابها و خیزشها در نقش شاخه جویبارهایی عمل می کنند که رود بُزُرگ و خروشان اعتراض و اعتصاب سراسری را تشکیل خواهند داد. کارورزان و تُهیدستان به پا خاسته اند و قشرهای میانی به تدریج پا به میدان می گذارند. برای بسیج، سازماندهی و کشاندن هر چه بیشتر مُبارزات جُداگانه به سمت سرنگونی، در کنار روشنگری و افشاگری پیوسته، در نظر گرفتن تجربه و سطح درک سیاسی اقشار گوناگون ضروری است. روشها و شُعارهای پیشنهادی برای تاثیر گذاشتن و تبدیل به ماده حرکت باید با دریافتها و تجربیات مُعترضان سازگار باشد، فرسنگها در پیشاپیش آنها حرکت نکند و برایشان خالی از ابهام به گوش برسد. باید توجُه داشت که به همان میزانی که جامعه رویکردی فعال نسبت به حکومت و نهادهای اجتماعی پیدا می کند، اهمیت نشان دادن راه خروج از بُحران و بُن بست کنونی بدان نیز بیشتر می شود.
برگرفته از نبردخلق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر