۱۳۹۷ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

ایران کهن ( سیزده بدر)



در گاهشماری ایران کهن، هر روز ماه، نام ویژه‌ یی داشت. به عنوان مثال، روز نخست هر ماه، «اورمزد روز» و روز سیزدهم هر ماه «تیر روز» نامیده می‌شد، به نام ایزدِ تیر یا تیشتر؛ ایزدِ باران.
در «یَشتها»، کهن ترین بخش «اوستا»، کتاب مقدّس آیین زرتشت، «تیشتر یَشت»، به نام ایزدبانوی باران است که زمین را باور می کند، مانند آناهیتا (ناهید) که ایزدبانوی آب است. 
 «... در باور پیشینیان، پیش از آشو زرتشت (=زرتشت مقدّس)، برای این که ایزد باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد، باید مردمان در نیایشِ روز "تیر ایزد" از این ایزد یاد کنند و از او در خواست باریدن باران نمایند. 
 در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی، [در روز] سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت، مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می ر‌فتند و به شادی و پایکوبی می ‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می ‌نمودند. 
 اکنون هم رزتشتیان از بامداد روز تِشتَر ایزد و فروردین ماه، سفرۀ نوروزی را بر می‌ چینند، خوردنی‌ ها و مقداری آجیل و شیرینی ‌های باقی ‌مانده در سفرۀ نوروز را با خود به طبیعت می‌برند، و شیشۀ سبزه‌ های موجود در سفره را با خود برمی‌دارند و به دشت و صحرا و کنار چشمه ‌ها یا آبهای روان می ‌روند. سبزهٔ خود را در کنار جویبارها به آب روان می‌سپارند و آرزو می ‌کنند که سالی پربرکت و خرّم داشته باشند. [آنها] تا پسینِ (=شامگاه) آن روز را بیرون از خانه هستند و در طبیعت و میان سبزه و صحرا به شادمانی می‌ پردازند.
(در اسطوره‌های ایرانی، ایزد باران همواره به صورت اسبی با دیو خشکسالی که دیو اپوش نام دارد، در جنگ و مبارزه است و اگر تیرایزد پیروز شود، باران می ‌بارد و چشمه ‌ها می‌جوشند و رودها روان می‌گردند و سرسبزی را به ارمغان می‌آورند).
(«از نوروز تا نوروز»، پژوهش و نگارشِ کورش نیکنام، انتشارات فروهر، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹، صفحهٔ ۴۱»).
***

 «از آیینهای باستانی و عمومی "سیزده به در" می توان فالگوش ایستادن، فال گیری، گره زدن سبزه و گشودن آن، بخت گشایی و... را نام برد... بازیهای گروهی، ترانه ها و رقصهای دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایشهای شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی، بخشی از این آیینهاست که ریشه در باورها و فرهنگ اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن، به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره؛ روبوسی، نماد آشتی؛ به آب سپردن سفره نوروزی به نشانه هدیه دادن به ایزد آب "آناهیتا" و گره زدن علف برای شاهد قراردادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد؛ ایجاد مسابقه های اسب دوانی، که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است» (ویکی پدیای فارسی).

***

 «سیزده به در» در دوره قاجار 
ـ «شرح زندگانی من»، عبدالله مستوفی:
«...سیزدهم نوروز عید ورزش و تفرّج بود. روز یا شب پیش، هر کس به قدر وُسع و لزوم، تدارکی برای این روز می دید. از صبح این روز خانواده های شهری با سماورهای کوچک و بُقچه بسته هایی که در آن خوراکی روزانه را بسته بودند، خیابان هایی را که به بیرون شهر می رفت، پر می کردند. 
 دسته دیگر که "سیزده به" در را فقط برای عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر به این خیابان ها روی می آوردند. از شهر که بیرون می رفتند، هر دسته ای کنار نهر آب و سبزه زاری می نشستند. نهار را زیر طاق آسمان و اگر چند درختی گیر آورده بودند، در زیر سایه کم آن صرف می کردند. آجیل و شیرینی هم، چه قبل از نهار و چه بعد از نهار، داشتند. عصر کاهو با سرکه یا سکنجبین و یا سرکه شیره، حکما، باید بخورند. 
 بعضی از خانواده های نسبتاً تواناتر رشته بریده و نخود و لوبیای پخته و اسفناج خردشده شسته در دو سه کیسه و دوغ و کشک در یک کوزه و مقداری پیاز و روغن همراه برده و در یورتی (=اتاقی، مکانی) که برای خود گرفته بودند، آش رشته یی را هم ضمیمه خوراکی ها می کردند. دسته های مطربی که تارزن و آوازه خوان داشتند، زیاد بودند».
(نگارۀ «سیزده به در» ـ اثر فتح الله قُلّرآقاسی)
 «خانم ها به داربست مو کنار دیوار باغ تاب می بستند و تاب می خوردند حتی اَلک دولَک و توپ بازی هم می کردند.
 منظره بیرون شهر بسیار جالب بود، بچه ها و جوانها و کامل مردها، دسته دسته، به بازی های ورزشی، از قبیل "الک دولک بازی"... و توپ بازی، گردو، بل بگیر، بالا بیا و چپ توپ و "باقلی به چند من" و بازی جرنگ جرنگ اسب چه رنگ؟ و اگر وضعیت مکان اجازه می داد "گرگم به هوا" و "قایم باشک" مشغول بودند.
وقت عصر، مراجعت مردم از زن و مرد و بچه و سواره و پیاده، به خصوص در خیابان های نزدیک به دروازه ها، که پر از جمعیت واقعاً بود، تماشا داشت...»
 («شرح زندگانی من»، عبدالله مستوفی، تهران، انتشارات زوّار، 1388، صفحه364).
 از آیینهای روز «سیزده به در»، در دوره قاجار، پختن آش رشته بود. 
دوستعلی خان معیّرالممالک در کتاب «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدّین شاه قاجار» درباره آداب و ترتیبات این آش رشته می نویسد:

(نمایی از قصر قاجار)
«قصر قاجار در شمال شرقی تهران و به اندک فاصله یی از آن، بر فراز تپه یی واقع در سمت راست جاده قدیم شمیران بنا شده بود... همهساله [ناصرالدین] شاه از زنها و دخترهای خود و همسران شاهزادگان و اشراف و وزرا به قصر قاجار دعوت می کرد. از آنجا که بانوان را به آش رشته میل بسیار است, غذای عمده آن روز را آش مزبور تشکیل می داد و سفره را در بیرونی می گستردند. هرچند تن از خانمها با مأنوسان خود در محلی مصفّا کنار حوضها و نهرها یا روی سبزه زاری زیر سایه درختها فرش گسترده گرد قَدَحهای لبریز از آش رشته به خوردن می نشستند و در طول مدت ناهار نوازندگان زنانه آن زمان... در نقاط مختلف باغ به نوازندگی و نواخوانی میپرداختند. 
شاه در این حال به گردش می آمد و نزدیک هر گروه درنگی کرده, به صحبت و شوخیهای مناسب می پرداخت. 
مقارن سه ساعت بعد از ظهر مراسم کشتی گیری, که یکی از تفریحات آن روز بود, در حضور شاه آغاز می شد. بانوان با شعف بسیار برای تماشا پشت پرده زنبوری قرار می گرفتند و شاه در کنار پرده بالای صندلی می نشست و جمعی از خواص در حضورش می ایستادند... 
چون کشتی گیری به پایان می رسید, خواجه سرایان اسبهای خوش روش و الاغهای آرام حاضر آورده, پریرویان با تنبانهای چتری بر آنها سوار می شدند و در خیابانها به تاخت و تاز می آمدند و بانگ و قهقهه از هر سو برمی خاست...».
 ـ «تهران قدیم»، جعفر شهری:
«یکی از بهترین جاهایی که تهرانیان قدیم برای درکردن روز سیزده عید به آنجا می رفتند، بیرون دروازه دولاب تا انتهای آن بود. در این منطقۀ سرسبز، که امروزه هیچ اثری از آن نیست، سبزی کاری، جویهای آب، درخت و سر آسیابهای فراوانی داشت که آن منظره را زیبا و منحصر به فرد می کرد.
دروازه های دیگری که بیرون از آنها برای یک روز تفریحیِ خانواده های تهرانی، کاملاً مناسب بود، یکی، بیرون "دروازه دولت" بود. بیرون این دروازه، باغ صنیع الدّوله بود که مردم در این روز به آنجا می رفتند و از سرسبزی و درختهای فراوان و جوی و سایه های خنک آن استفاده می کردند.
 یکی دیگر از این دروازه ها، "دروازه شمیران" بود. بیرون دروازه شمیران، کنار جوی خیابان شمیران و سایه درختهای اقاقیا و زبان گنجشک آن تا باغ صبا و بالاتر، از دیگر مکانهای تفریحی در روز سیزده به در بود.
 از دیگر دروازه ها، "دروازۀ دوشان تپه" تا خودِ دوشان تپه و سلیمانیه و باغ وثوق الدّوله بود.
 بیرون "دروازۀ خراسان" که آن هم منتهی به "دروازه دولاب" و اکبرآباد می شد و بیرون دروازه شاه عبدالعظیم.
 از میان دروازه ها، دروازه هایی هم بودند که بیرون از آنها تنها پاتوق اراذل و اوباش برای قمار و الواطی و … بود و هیچ گاه خانواده ها در این روز به آنجا نمی رفتند. این دروازه ها "دروازۀ خانی آباد" و "دروازه غار" بود. ساکنان این محلها برای تفریح در روز سیزده به در، به بیرون دروازه های دیگری چون "دروازه گمرک" و شاه عبدالعظیم می رفتند.
 بیرون "دروازۀ قزوین"، "دروازۀ باغشاه"، امامزاده حسن، امامزاده معصوم، آسیاب گاومیشی و باغهای اناری، امین الملک، دولت آباد، منصور آباد، عبدالله آباد و باغهای فرح آباد از دیگر مکانهای سرسبزی بود که تهرانیان قدیم به آنجاها می رفتند و نُحوست روز سیزده را با شادمانی و گفتن و خندیدن و گردش و تفریح می گذراندند».
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر